لوکوربوزیه خدمت بزرگی به عکاسیِ معماری [به مثابه یک مدیوم]
کرد و البته عکاسی هم به او و معماری اش کمک های شایانی رساند. او عکاسی را بسط و
ان را به درون معماری سوق داد و فضای تحت شمول عکاسی ـ فضای بازنمایی ـ را به
تعامل با فضای واقعیت واداشت. شرایط دیالکتیکی که حاصل شد، بازتابی بود از شرایط
خود عکاسی، البته در وجه معمارانه اش. عکس یک ایماژ ابژکتیو است که هم واقعیت است
و هم بازنمایی. عصاره عکس وهم و خیال است و این خواسته لوکوربوزیه بود که وهم و
خیال را به مثابه حقیقت تبیین نماید و این حقیقت را تا سرحدات امر ایده ال بالا برد.
وهم و خیال را می توان حس کرد، ان را می توان به مثابه تمایز میان ظاهر و واقعیت
درک کرد، تمایز میان انچه به لحاظ حسی درک و انچه دانسته known می شود. مابه
ازای مادی و جسمانی وهم و خیال جان spirit است. پدیده موازی و معمارانه وهم،
البته، فضاست، فضایی که خود را به مثابه اتمسفری متمایز و بعد فیزیکال زنده و
تحریک کننده تدقیق می کند. این فضا همچون هاله یا شمیم aura
ایماژ است. ارائه وهم و خیال به مثابه یک محیط، برای لوکوربوزیه [و به واسطه او از
طریق عکاسی معماری]، یکی از مبانی و پیش فرض های یک معماری
نو بود.