سارا وایتینگ در بخش پایانی کتاب ladders نوشته آلبرت پوپ، بر یکی از رایج ترین رویکردهای شهرسازی معاصر تاکید انتقادی می گذارد، شهرسازی واحدِ شهری مبنا، چه این واحد یک محله باشد و چه روستا. وایتینگ تاکید می کند، غالب گرایش های مدرنیستی ای که برای شهر نسخه می پیچیدند، درک صحیحی از مقیاس های کنش یک متروپل نداشته اند و البته درکی از میزان و عمق تغییر یک واحد زیستگاهی به یک متروپل. به گمان او انچه در وضعیت معاصر گریبان شهرسازی معاصر و معاصریت شهری و اینده های پیش روی شهر را گرفته نیز همین محدوده های مبنایی ای اند که در عمل قالب های کالبدی ای همچون محله را پیمانه ای برای پیش بینی تغییرات اتی شهرها می دانند و البته در برخی سطوح پشت بار سنگین شهر انسانْ مبنا سنگر می گیرند و از واقعیت شهر نسخه ای به شدت رقیق شده تبیین می کنند که به واقع نمی تواند دیالکتیک های ذاتی و نهادی مستقر درون وضعیت معاصر را درک کند. نکته جالب در تحلیل وایتینگ این است که او نگاه های ارتجاعی مدرنیست ها به شهر را رو می اورد ولی پاسخی که به عنوان جایگزین به دنبالش هست، انسوی نگاه انتقادی امثال جین جیکوبز موضع می گیرد، انسان گراهایی که با مبنا قرار دادن انسان به عنوان مقیاس تولید شهر، لایه های به ظن خودشان ارتجاعی نگره های مدرنیستی را بزرگنمایی می کنند. نگاه وایتینگ احتمالا پاسخ امثال جیکوبز به عبور از بحرانی که مدرنیته برای شهر به ارمغان اورده را نیز تحت شمول نقد قرار می دهد، او رانه های شهر معاصر را همچون البرت پوپ محصول تاثیرات فضاهای از دست رفته، پسماندی و سازمان دهی نشده ای می داند که چه به لحاظ فرمی و چه به لحاظ بصری و چه به لحاظ سازمانی غیر قابل کنترل اند و همین رانه های معلول موجب شده اند که پیچیدگی های شهر را نتوان از طریق تقطیع و صورت بندی به واسطه قالب هایی همچون محله و دهکده ـ حتی از نوع جهانی اش ـ تحلیل و آینده پژوهی کرد.