زمان زیادی نگذشت که سیلان، برای تبدیل شدن به کشور مستقل سریلانکا و خروج از سایه ی استعمار انگلستان در ۱۹۴۸ اقدام کرد؛ در آن زمان یکی از تاثیرگذار ترین سیاست مداران وقت سیلان، جرج دی سیلوا، با دخترش مینته تماس برقرار کرد و از او خواست به زادگاه خود بازگردد تا در ساخت کشور تازه استقلال یافته ی سریلانکا کمک کند؛ و این در حالی بود که مینته دی سیلوای سی ساله دهه ی گذشته ی عمر خود را به عنوان دانشجوی معماری در هند و سپس انگلیس - جایی که در 1945 به عنوان دانشجو در انجمن معماری لندن ثبت نام کرد - گذرانده بود. دی سیلوا به عنوان سردبیر معماری مجله هنری هند مارگ (نام مستعار گروه تحقیقات معماری مدرن) به همراه خواهرش، آنیل، مورخ هنر و ویرایشگرش، ملاک راج آناند، فعالیت میکرد. جیلیان هاول یکی از دانشجویان سابق AA، در توصیف دی سیلوا از او به عنوان زنی زیبا یاد کرد که همواره با ساری های نفیس و گلی میان موهایش دیده میشد. دی سیلوا در لندنِ پس از جنگ، بیشتر به عنوان چهره ی روشنفکرانه ی جامعه دیده میشد. او به واسطه ی قرار ملاقاتی که دوستی مشترک برای او و
لوکوربوزیه ترتیب داد بود، ارتباط محکمی را با او آغاز کرد و در عین حال از موقعیت خود در مارگ برای ایجاد ارتباط دوستانه میان پابلو پیکاسو و هنری کارتیه استفاده میکرد. دی سیلوا در نمایشگاهی از هنر هند و پاکستان در آکادمی رویال لندن، دو سال متمادی به عنوان دستیار سرپرست حضور یافت و در آن زمان اولین زن آسیایی بود که به عضویت انستیتوی رویال معماران بریتانیا درآمده بود؛ با این وجود زمانی که پدرش او را به سریلانکای تازه مستقل شده خواند، دعوت او را پذیرفت و راهی شد.