یکی از چالش های بزرگ مینت دی سیلوا، معمار موفقی که به عنوان اولین زن مجری معماری خود درسریلانکا در اواخر دهه ی 1940 و 1950 فعالیت میکرد، چالش شخصی کنار آمدن با مرگ مادرش در سال 1962 بود. چالش دیگر او ظهور جفری باوا، معمار سریلانکایی بود که نظریات خود را در مورد ایجاد ژانری جدید از معماری مدرنیستی گرمسیری به اشتراک میگذاشت و در عمل در زمینه ی تامین اعتبار از طریق کمیسیون ها موفق تر از دی سیلوا بود. جفری باوا نیز مانند دی سیلوا از مزیت داشتن خانواده ای ثروتمند و متصل برخوردار بود اما برخلاف او، به جای اینکه قربانی تعصبات جنسیتی باشد، ذی نفع آن بود. دی سیلوا نا امید از محقق شدن چشم انداز هایش در سریلانکا، در اوایل دهه ی 1970 به افغانستان، هند و پاکستان مسافرت کرد و پس از زندگی در لندن و هنگ کنگ تلاش کرد تا دوباره فعالیت هایش را در سریلانکا ادامه دهد. دی سیلوا پس از بازگشت به سریلانکا در 1979، ساخت سه ساختمان را به پایان رساند اما در سال های پیش از مرگش به ندرت خانه را ترک میکرد. یکی از دلایل او برای این کار مسئله ی تنفر از زنان بود. دی سیلوا بارها بخاطر رفتار قاطعانه و محکم خود انسانی به اصطلاح "سخت" خوانده میشد. شخصیت زنانه ای که او در زمان اوج خود -با ساری ابریشمی گلدار- در میان فمینیست های غربی به نمایش میگذاشت نیز مشکلات خودش را داشت. یکی دیگر از دلایل او نژاد پرستی عمده ای بود که به دلیل علاقه ی کمتر یا دانش پایین همسالانش در مورد معماری آسیا دیده میشد. اگرچه که دستاوردهای دی سیلوا سرانجام دو سال قبل از مرگش برنده ی مدال طلای موسسه معماران سریلانکا اعطا شد و در کشورش به رسمیت شناخته شد