سال ها پیش، قبل از انکه سفری واقعی به توکیو داشته
باشم، تصمیم گرفتم پیش از انکه حساسیت های بصری ام به واسطه دیدن الودگی های واقعیِ
محیطی مسموم شود، تصویر ذهنی و البته وهم آلودم از شهر را در قالب یک پروژه ارائه
کنم. اگرچه اسم پروژه را گودزیلا گذاشتیم، اما خیلی پروژه ی هیولا طوری نیست،
بیشتر یک پروژه خیلی بزرگ است؛ پروژه ای به حس حضوری قدرتمند. البته پروژه طوری هم
نیست که بتوانیم ان را بارنی بنامیم. رابطه پروژه با گودزیلا یک رابطه صرفا مورفولوژیک نیست، بلکه رابطه ایست
کانسپچوال. گویی هیولا با هدف یاداوری نگرانی های پساـ هسته ای ژاپنی آنجا
ایستاده، این ساختمان تبیینی است مشدد و موکد از توکیوْبودگی.
در این پروژه، پوسته ی در هم تنیده شهر، توده ای بحرانی می افریند که در قالبی
فرمی فوران می کند، ما با نوعی از (بی) نظم (ی) بنیادین و عمودی نهادینه شده در
شهر مواجه ایم.
همچون همه آسمان خراش ها در تعبیر کلاسیک و تاریخی شان، این پروژه نیز به سه بخش
تقسیم شده است؛ پایین ترین بخش فضاهای دارای کیفیت های عمومیِ بزرگْ مقیاس اند و
تئاترها، کاربری های تجاری و فروشگاه ها ی بزرگ را در خود جای می دهند. بخش میانی
فضاهای اداری و تاج بالایی هم اپارتمان ها را در خود جای داده است.
گودزیلا، البته یک جهتگیری استراتژیک شهری را نیز در خود نهادینه دارد و ان جذب و
سامان دهی مجدد ترافیک است. پروژه به موازات انکه می خواهد در فرم و ماده تزریق
جدیدی در شهر رسوب دهد به نوعی به منطقه ای بدون ماشین می اندیشد و تلاش می کند
پیاده راه محوری را نیز تبلیغ کند.
اتووود پیش از این دو متن از و درباره مایکل یورکین منتشر کرده است که می توانید اینجا و اینجا مشاهده شان فرمایید.
صفحه شخصی مایکل سورکین در انتشارات ورسو و مجله نیشن را هم می توانید پی گیری فرمایید .
صفحه اینترنتی استودیوی مایکل سورکین را نیز مشاهده فرمایید.