پلتفرم _platform_ محصول 2019، اولین فیلم بلند فیلمساز اسپانیایی گالدر گازتلواوروتیا؛ (با نام اصلی "el hoyo" به معنای سوراخ) بعد از دو فیلم کوتاه است و به شیوه ای فوق
العاه داستان زندان مخوفی را روایت می کند که به مثابه کلاژی سورئال از جامعه
امروزین جهانی، ما را با عدم کارکرد روال های موجود روبرو می سازد.
نظارتی فرا فوکویی حکمفرماست که از
سراسر بین مشهود به سراسر بین نا مشهود بدل گشته است. فرم نظارتی پدید آمده در
جهان امروز.
ویروس کرونا و وضعیت پیش آمده در جهان
نیز با شرایط این فیلم همخوانی نزدیکی دارد. نحوه برخورد دهک های بالای درآمدی با
دهک های پایین در امدی یا اسنوبیسمی ست مانند طبقه ۵ یا مانند زن در طبقه ۳۳ صرفاً
روشنفکرنمایانه که از سلول های امن خود علی رغم حمایت دولتها از دهک های پایین،
بیانیه صادر می کنند.
یک زندان عمودی با چند صد طبقه (اشاره
به ساختار دیکتاتور_توتالیتری عمودی جهان امروز)؛ که در هر طبقه دو نفر هستند و هر
ماه؛ طبقه و فرد هم بندشان بصورت تصادفی و
خارج ا کنترل آنها تغییر می کند. یک زندان که "ادعای انسان سازی" دارد
بهمین دلیل فقط افراد بزهکار وارد نمی شوند بلکه افرادی بصورت داوطلبانه هم می
توانند برای دریافت گواهی نامه معتبر که معلوم نیست برای چه، به آنجا ورود پیدا می
کنند.
در بخش میانی هر طبقه (همه طبقات)،
سوراخی وجود دارد تا یک میز متحرک با خوراک هایی که به دقت تهیه می شوند، روزی یکبار
از آن سوراخ وسط بگذرد. و در هر طبقه مدت زمان کوتاهی توقف کند.
زندانیان نمی توانند غذا را ذخیره کنند و باید در همان مدت بخورند.در غیر اینصورت
از طریق مکانیسم های نظارتی؛ مدیران مطلع شده وو به مثابه تنبیه دمای سلول یا به
مرحله ذوب یا انجماد می رسد.
غذا برای هر چند صد طبقه وجود دارد با
این شرط که هر طبقه به میزان مورد نیاز خود مصرف کند. اما میز غذا تا حدود طبقه
پنجاهم تقریبا خالی می شود و عملا برای طبقات زیرین چیزی برای خوردن باقی نمی ماند.
سیستم ارعابِ تام؛ صرفا در خدمت طبقات
بالایی ست (حساسیت به تهیه غذا در فیلم) و طبقات پایین تر سهمی نخواهند داشت. جایگاهی
که صرفا بواسطه تصادف و خواست توتالیتاریسم تعیین می
گردد.
مصرف گرایی بی رویه و خودخواهی طبقات
بالایی که بیش از نیاز خود بر می دارند مانع از توزیع عادلانه غذا می شود.
"امر خوردن" _که در اینجا نمادین
است و می تواند اشاره به هر نوع چیز خوردنی از جمله حق خوری، کوه خواری، زمین
خواری و .. داشته باشد_ محل ثقل داروینیسم اجتماعی، مصرف گرایی و کالایی سازی
_همانقدر بتو اطلاعات می دهم که تو بمن_ است.
اسنوبیسم _تازه به دوران رسیدگی_ و
توسل به این روال سیال و ناپایدار زمانه ما که رفتارهای طبقاتی را منجر می شود در
اینجا بصورت: کسی با طبقه پایینی خود حرف نمی زند_ نمود می یابد. با
آنکه هر ماه _اشاره به ناپایداری موقعیت طبقه در جهان کنونی_ این موضع عوض می شود
اما انسانها آنگونه در آن یک ماه برخورد می کنند که گویی تا ابدیت، جایگاهشان، لایتغیر
است.
داروینیسم اجتماعی موجود در جامعه و
شکاف طبقاتی ناشی از سیاست های تک قطبی (با نشان دادن ساختار عمودی) و نحوه
برخورد طبقات گوناگون با یکدیگر در این فیلم با رویکردی سورئال نشان داده شده است.
در واقع این زندان، خود جوامع ما با
سردمداران و مردمانش است که نشان دهنده کارکرد غلط موجود در آن می باشد.
مالکیت خصوصی "امر خوردن"
بطور کل نفی می شود_ غذاها باید سر میز خورده شوند، اگر غذایی به مثابه آذوقه
برداشته شود دمای سلول یا به مرحله ذوب یا به مرحله انجماد می رسد. نوع نظارت و
مجازات که روال مرسوم جامعه امروزین.و همین نفیِ تامِ مالکیت خصوصی حتی
نسبت به نیاز های سطح یک است که انسانها را از جایگاه انسانیت خارج می سازد.
همچنین در این فیلم به کارکردهای مخرب
تبلیغات، و روشنفکری افراطی و بدون پشتوانه عملی تاکید می گردد._آنچه در طبقه ۳۳ و
طبقه بعدش اتفاق می افتد_
شاید هم فیلمساز سعی در مدح آن داشت
اما برداشت من جور دیگری بود.
وقتی روشنفکر نمایی تام که برآیند
ساده لو حی ست کار نمی کند. (بدنبال راهکار از درون سیستم توتالیتر موجود)
همانطور که در طبقه ۳۳ دیده می شود
راهکار غذا رسانی به طبقات پایین تر زمانی به پیروزی اتمالی نزدیک می شود که ترکیب روشنفکری غالب جامعه امروز و کمی ارعاب (
در دوز مناسب) بایکدیگر ترکیب می شوند که بدون هم کارکردپذیری ندارند. (فیلم گامی به جلو می نهد و آن رد هر
نوع کمال گرایی در هر جبهه ای ست) زنانه شدن جهان –ساختارهای اندیشه- و مردانه شدن
جهان –ساختارهای کنش- در ترکیب با یکدیگر پیش برنده خواهد بود. و حتی مقام مادری و
زن بودن را از زایش صرف به مرگ آوری هم تغییر داده _اشاره به زنی که در پی فرزندش
دست بهر کا ی می زند و البته این ساختار شکنی از زنانگی از نقاط قوت فیلم است.
این داروینیسم اجتماعی انسانها را
وادار می سازد تا بدلیل عدم توجه طبقات بالاتر، در طبقات پایین تر متوسل به مرگ
افراد و حتی خوردنشان برای بقا شوند.امری که در جامعه امروزی بوضوح شاهدش
هستیم .اگر چه در فیلم نیست لیکن خوردنِ خود نیز در حقیقت جهان امرو
ما وجود دارد.
در بر ساخت های عمودی
تبادل ایده متوقف می گردد و وضعیت دیکتاتوری تقویت. همانطور که در فیلم هم می
بینیم سیالیت افقی (همکاری و تشریک مساعی در میان طبقات) می تواند راه گشا باشد
چراکه ممکن است جایگاه مان در یک چشم بر هم زدنی تغییر نماید. در واقع خشونت عریان
فیلم بسیار کمتر از جامعه واقعی ماست. خبر بد اینکه در جامعه کنونی امکان دارد هیچ
وقت جایگاه طبقات بالایی تغییر نکنند کمینه در کوتاه و میان مدت.
فیلمساز قصد داشته با انتخاب نژادهای گوناگون که در جهات
رهایی از زندان دست به دست هم می دهند تفکرات نژادپرستانه را رد کند.
نکته قابل تامل دیگر اینکه؛ همچنین میز متحرک (کالبد(
به چیزی وصل نیست...و توسط ناسازه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حرکت داده می شود. در
واقع بر اهمیت چنین برساخت هایی غیر کالبدی تاکید می شود که از طریق ایجاد کالبد
خود، اصول شان را به منصه ظهور می رسانند و همانا برساخت غیر کالبدی دیگری لازم اkn
تا از طریق کالبد، به ساختار شکنی آن اصول بپردازد. نوعی همکاری میان انسان، غیر
کالبد و کالبد. و نوعی تاکید بر همکاری همبستگی.
در کنار تمامی نقاط قوت، ضعف هایی هم وجود دارد؛ مشخص نیست
آن دختربچه به چه دلیل در زندان است و فیلمساز صرفاً از وجودش برای پیشبرد داستان
استفاده کرده و در راستای رفع مسئولیت از نسل حاضر و توسل به نسل آینده و تربیت
کودکان. همچنین خط مقدم تغییر، طبقات پایین بر
شمرده می شوند. مشکلی که من با این رویکرد دارم این است که اگر ما نتوانستیم یک
حیات سعادت بخش برای خود بسازیم چگونه توانایی تربیت نسلی آگاه و مسئولیت پذیر را
خواهیم داشت که جامعه را از شر بی عدالتی نجات دهند؟ و چرا باید وقتی در بوجود
آوردن سیستم مخربی که همه ما بویژه طبقات بالایی سهم داریم تنها از طبقات پایین تر
بخواهیم تاوانِ سخت تغییرش را بدهند؟ جواب واضح است: چون ما بسان طبقات بالائی
مصرف گرا و خودخواه و طمعکاریم و سیستم آنقدر ما را از راه تهدیدِ بقا ترسانده و ذهنمان
را دستکاری کرده، که جز انقلابی درونی نمی توان از آن رهایی جست.
رئالیتی موجود در سورئالیتی فیلم به ناگاه با ارائه راهکار
نهایی، تنزل یافته و به آرمانگرایی کمال گرایانه با دوز بالای نمادپردازی تبدیل می
شود که تبدیل به بزرگترین ضعف فیلم می گردد.
بدیل های پیشنهادی فیلم؛ کتاب، دیگر دوستی، نوعی کمونیسم
(که در اینجا یک پیش ران نیمه موفق است)، رهایی از آن بخش از رویکرد افیونی و قابل
سوء استفاده مذهب و نسل آینده هستند.
اما در واقع آنچه از سیستم جاری می بینیم یک التقاط ایسمی
از کمونیسم_نئولیبرالیسم توتالیتری ست که با بدیل های "تا کنون موجود"
قابل اصلاح نیست. و یک برداشت هرمنوتیک از فیلم می تواند این باشد که بد یل های موجود
و دوز اختلاط شان کار نمی کند و ما نیازمند راستی آزمایی از نوع دیگری هستیم. لیکن
چگونه؟
تماشای فیلم را بشدت پیشنهاد می دهم. اول اینکه بسبب روایت
هیجان انگیز و نقطه گذاری های درست فیلمنامه با یک فیلم جذاب و البته همراه با
صحنه های وحشتناک روبرو خواهیم شد بنابراین فراتر از قدرت نماد پردازی و مفهومی
فیلم، مخاطب عام نیز می تواند با آن رابطه برقرار کنم. دوم آنکه بسیاری از ما خود
را در قالب شخصیت های گوناگون در فیلم باز می شناسیم. دیدی قابل تامل از جهانی که
در حال ساختش هستیم ارائه می دهد و اینکه ممکن است با سیالیت وجودی هستی کنونی،
جایگاه مان براحتی توسط سیاست های سیستم تغییر کند اما آنچه می تو اند علیه کلان
تصمیمات غلط بدیلی رهایی بخش ارائه دهد یا آنکه به پذیرش وضع موجود یاری برساند؛
خود ما هستیم، که یا همراه شویم با سیستم و اجازه دهیم آن تصمیمات، ما را به مثابه
یک عروسک کوکی هدایت کنند یا سرپیچی کنیم و این سرپیچی اول از سطح فردی و بعد جمعی
آغاز می شود.
فیلم مملو از جزئیات است اما سعی کردم کلیت آنچه می گوید را
در اینجا بیاورم.