رولینگ استون: در مقدمه فیلم نامه برادر کارل نوشته
اید:"تنها عمل جالب در زندگی معجزه یا ناکامی در انجام معجزه است و معجزه ها
تنها موضوع جالب توجهی اند که برای هنر باقی مانده است." واقعا به معجزه
اعتقاد دارید؟
سوزان سانتاگ: فکر می کنم چیزهای خارق العاده ای وجود دارند که اتفاق می افتند و
می توانند همه چیز را تغییر دهند، فکر کنم یک عمل می تواند معادل تجلی آگاهی باشد،
و چیزی می تواند اتفاق بیافتد که به نظر موجه نمی آید، می دانید ساعتی که از کار
افتاده، بالاخره دو بار در رئز زمان درست را می گوید.
. . . پس اگر از معجزه منظورتان چیزی است که نمی شود ان را توضیح داد، تقریبا
مفهوم بی معنایی است، چون همان طور که گفتم ادم همواره می تواند پیشینه ای که ان
معجزه را به وجود اورده کشف کند. . . در فیلم برادر کارل برایم مهم بود نشان دهم
کارل معجزه نمی کند، یعنی نمی تواند زنی که غرق شده است را حیات دوباره بخشد. . .
بی دلیل نیست که حکمت مذهبی سنتی سری بوده است و اغلب مستلزم نوعی تشرف است . .
. . . ما اکنون درون بافت زمانی و مکانی هستیم که هر چیزی می تواند با هر بافت و
زمینه ی دیگری ترکیب شود، مثل عکاسی. . . دیگر نمی توانید معانی اصیل و عمیق را
حفظ کنید چون به ناچار از کار افتاده اند و الوده شده اند، تغییر شکل یافته اند و
استحاله شده اند. . . دنیایی که در ان همه چیز بازیافت و از نو ترکیب می شود و همه
چیز به یک مخرج مشترک تقلیل می یابد.
پس وقتی شما ایده ای از یک فانتزی یا مضمون یا تصویر را به جهان عرضه می کنی، چنان
شتاب عظیمی دارد که احتمالا قابل کنترل و محدود شدن نیست. و این دلیل فوری دیگری
است برای انکه ادم گاهی ساکت باشد. می خواهی چیزی را با دیگران در میان بگذاری ولی
از سوی دیگر نمی خواهی فقط به ماشینی خوراک بدهی که نیازمند میلیون ها فانتزی شی و
محصول و باور است، که باید هر روزه به ان خورانده شود تا به کارش ادامه دهد.