زمان ممکن است جلوه ی چیزی را که در حال حاضر صرفا
ترشرو یا بدون خیال پردازی به نظر می رسد در نظرمان تشدید کند، به این دلیل که بیش
از حد به ما نزدیک است، بیش از حد به خیال پردازی روزانه ما شباهت دارد و به همین
دلیل نمی توانیم وجه خیال پردازانه ان را درک کنیم. زمانی بهتر می توانیم از
فانتزی به عنوان فانتزی لذت ببریم که فانتزیِ خود ما نباشد.
به همین دلیل است که بسیاری از اشیایی که ذائقه کمپ ان ها را عزیز می دارد، قدیمی،
تاریخ گذشته و دمده اند، علت ان عشق به چیزهای قدیمی، به خودی خود نیست. مسئله ان
است که فرایند تاریخ گذشتگی یا زوال، فاصله ضروری را ایجاد می کند ـ یا همدلی لازم
را برمی انگیزد.
زمانی که مضمون کار مهم است و هم عصر با ماست، ناتوانی اثر هنری ممکن است ما را
خشمگین کند، اما زمان این مسئله را تغییر می دهد. زمانْ اثر را از شبکه مربوطیت و
معنای اخلاقی رها می سازد و ان را در اختیار حساسیت کمپ قرار می دهد. . . و یک
تاثیر دیگر: زمان سپهر پیشِ پاافتادگی را پس می نشاند ـ پیش پاافتادگی همیشه مقوله
هم عصرماست. چیزی که پیش پاافتاده بوده می تواند با گذر زمان کیفیتی خیال انگیز به
خود گیرد، بسیاری از کسانی که حالا با لذت به سبک موسیقی رودی وَلی که گروه پاپ
انگلیسیِ دتمپرنس سون، ان را احیا کرده است گوش می دهند، در زمان اوج ان از شنیدنش
زمین را چنگ می زدند.
بنابراین چیزها زمانی که قدیمی می شوند، حالت کمپ پیدا نمی کنند ـ زمانی چنین می
شوند که درگیری ما با ان ها کمتر شده باشد و بتوانیم از ناکامی شان لذت ببریم به جای
ان که از ان سرخورده شویم. اگرچه تاثیری که زمان برجای می گذارد غیرقابل پیش بینی
است. . .
مجموعه کامل متون "سوزان سانتاگ و فرهنگ کمپ" را می توانید اینجا مطالعه فرمایید.