جاناتان کات: کدام نویسنده جدی ای را می شناسید که در
رسانه ها راجع به اینکه با چه کسی بیرون می رود حرف بزند؟
چنین ادم هایی خودشان را در مقام نویسنده نابود کرده اند، فکر می کنم چنین کاری
مرگ حرفه ای آدم است. مطمئنا، مجموعه کارهای نویسندگانی چون همینگوی یا ترومن
کاپوتی، اگر چهره مشهوری نبودند، در سطح بالاتری قرار داشت. تنها انتخاب شما این
نیست که چه مقدار می خواهید باب طبع رسانه خودتان را نمایش دهید، بلکه انتخاب در
این است که اصولا چقدر از خانه بیرون می روید.
داستانی درباره ژان کوکتو وجود دارد که می گوید در بیست سالگی اش برای دیدن مارسل
پروست رفت که در ان زمان در لاک خودش فرو رفته بود. . . پروست به او می گوید: تو
واقعا می توانی نویسنده بزرگی شوی ولی باید مراقب جامعه باشی. کمی از خانه بیرون
برو ولی نگذار این کار به بخش اصلی زندگی ات تبدیل شود. . . مساله این است که چه
میزان در جامعه زندگی می کنی، جامعه به معنی مبتذلش و چقدر اوقات احمقانه ای را که
به نظر تو یا به نظر ادم های دیگر پرشکوه می ایند سپری می کنی.
جاناتان کات: خوب به برادران گونکور فکر کنید که در پاریس ناپلئون دوم اگر تقریبا
هر شب به مهمانی نمی رفتند نمی توانستند بنویسند.
بله البته ان ها تاریخْ نگار اجتماعی هم بودند که از داستان و مستندات هم در نوشته
هایشان استفاده می کردند. حتی بالزاک هم اینطور بود. . . حرفه نویسنده، به معنای
عمیق ان، ضد اجتماعی بودن است، مثل نقاش ها. یکبار کسی از پیکاسو پرسد چرا هرگز
مسافرت نمی کنی. . . او در پاسخ گفت: من در ذهنم سفر می کنم، فکر می کنم چنین
انتخاب هایی وجود دارد و شاید وقتی جوان هستید ان ها را انقدر احساس نکنید ولی
بعدها اگر بخواهید فراتر از چیزی که فقط خوب است یا امیدبخش است به سوی مجموعه کار
بزرگی بروید که خطیر و رضایت بخش است. . . پس باید در خانه بمانید.