برج سیگرام (1958) را نمی توان صرفا در قالب بنایی برامده از تفوق فولاد و شیشه و به مثابه پروژه ای تمام مدرنیستی واجد معنا دانست، در این پروژه منطقی از باستانْ گرایی های archaisms خاص تحت شمول وضعیت صنعتی و همچنین استعاره های زیبایی شناسانه ای نهادینه شده اند که در تعارض با منطق مدرنیزاسیون تعریف می شوند و موجب شده است، سیگرام درون گفتمان معماری همچون نقطه ی عطفی تاریخی نیز عمل کند. سیگرامِ میس ون دروهه، در یک بزنگاه تاریخی به دردْنشان و نقطه ضعف [و بازگشت از] مدرنیسم بدل می شود؛ مدرنیسمی تماما گره خورده با جهانی سازی و فرایند عمل نیروهای قدرتمندی که، در کلام آنتونیو نگری و مایکل هارت، پست مدرنیزاسیون نامیده می شود، نیروهایی که تمام شئون اجتماعی، اقتصادی، زیبایی شناختی، اطلاعاتی و ژئوپلتیکِ وضعیت را تحت تاثیر قرار می دهند.در واقعِ امر، فراتر از جایگاه برج سیگرام در مقام یک اثر مهم مدرنیستی، [و در یک منطق تفسیری باز] ما با اثری مواجه هستیم که از یک سو درون روایت های اشناتری می نشیند که به ظهور نوعی از پست مدرنیسم تاریخگرا می انجامند ـ و حول محور معنای معماری [یا تلاش برای معنایابی معماری] رقم می خورندـ از سوی دیگر می توان برج سیگرامِ میس ون دروهه را در قالب مباحث متمرکز بر وضعیت های پساصنعتی تحلیل کرد، وضعیتی که کمتر بر مسئله معنا تاکید دارد و تمرکزش بر تنظیم تمام قد و مبسوط محیط از دل تمرکز بر شبکه های برامده از تکنولوژی های اطلاعاتی و توجه به جمعیت های انسانی درون این مناسبات شبکه ای از طریق پژوهش های رفتاری است. این گستره های، در ان مقطع نوظهور، به طور فزاینده ای در پیشانی مباحثی می نشینند که مسئله شان شکل دادن به رابطه میان تکنیک و هنر و البته مردم و علم است. مجموعه یادداشت های "برج سیگرام چگونه جهانی شد؟" که به مرور تکمیل خواهد شد را می توانید در این صفحه بر اتووود مطالعه فرمایید.