امروز رابطه با گذشته یا از طریق باستان شناسیِ
توریستی مبتذل تحقق می یابد و یا به میانجی بررسی و مطالعه ی انواع و اقسام موزه
ها. ما باید با شبه مدرنیته و شبه براندازی مقابله کنیم و به همان اندازه با
التقاط گراییِ پست مدرنیسم یا ستایش و تجلیلِ چاپلوسانه ی گذشته.
رابطه ای جدید با گذشته بدین معناست که گذشته را به منزله ی گذشته خودمان و به
منزله امری مستقل از ما احیا کنیم؛ این کار متضمن ان است که قادر باشیم با ان بحث
کنیم و به همان اندازه بگذاریم ما را به پرسش گیرد. اینجا هم شاید بتوانیم رابطه
آتنی های قرن پنجم با گذشته خودشان را نه به عنوان یک الگو، بلکه به عنوان نوعی
جنین، نوعی نمایه برای امکان های فعلیت یافته پیش نهیم.
تراژدیْ اسطوره ها را "تکرار نمی کند"؛ تراژدی ان ها را از نو پردازش می
کند و استحاله شان می دهد، طوری که ان ها، نشات گرفته از گذشته ای ازلی، بتوانند
جامه زبان بر تن کنند و سرزنده ترین حال حاضر را شکل دهند و بدین ترتیب آدمیان را
در همه آینده های ممکن خطاب قرار دهند. این دیالوگ غریب با گذشته، گویای دو مسیر
یک طرفه ایست که ظاهرا منفصل از هم اند، اما عملا به هیچ رو چنین نیست. به همان
ترتیب که ما باید در افراد، گروه ها، در واحدهای قومی یا دیگر واحدها، غیریت
راستینشان را بازشناسیم و همزیستی خویش با انها را بر پایه ی همین بازشناسی سامان
دهیم، ضرورتا باید در گذشته ی خودمان نیز منبعی بی پایان از غیریتِ نزدیک را
بازشناسیم، نوعی سکوی جهش برای تلاش هایمان و خطی از مقاومت برابر بی خردیِ قریب
الوقوع.
ما بایستی رابطه ی جدیدی با اینده برقرار سازیم و دست برداریم از نگریستن به ان به
منزله ی "پیشرفتی" نامحدود که همواره همان چیز همیشگی را بیشتر و بیشتر
به ما می دهد، یا به منزله ی مکان انفجارهای نامحدود و نامتعین.
رابطه ی ما با اینده را با اصطلاح مزورانه ی یوتوپیا نیز نباید در پرانتز بگذاریم.
در ورای به اصطلاح امکان های حال حاضر، که شیفتگی به ان صرفا می تواند موجد تکرار
باشد، ما باید، بدون فروگذاشتنِ قضاوت و داوری، به خود جرات دهیم و آینده ای را
بخواهیم ـ نه هر اینده ای: نه یک طرح کلی، بلکه همین انکشاف و بسط پیش بینی ناپذیر
و همواره خلاقی که می توانیم در شکل گیری اش مشارکت، کار و پیکار کنیم، به دفاع و
بر ضد.