دیْتلِف مِرتینز در نقدی که بر خانه برناشتینِ جان هیداک می نویسد، بر موضوع بیرون و درون بودگی از منظر زبانِ گفتمانی منطق و تاثیر فرمی موکد می گردد: "برخلاف پروژه های متقدم تر خانه های داْیْمِند که به ترکیب تراکم فضایی درون با سادگی حجمی بیرون می نشینند، خانه برناشتین بر برونی سازیِ رانه های فیگوراتیو، هُل دادن پلکانْ برجِ خانه و شومینه به بیرون و خالی سازیِ نسبتا فائق فضای داخلی متمرکز است. اگر از منظر تمایز و فاصله گذاری معروف مقرر شده توسط کالین رو و رابرت اسلوتزکی بین شفافیت پدیداری و کانسپچوال و شفافیت واقعی و فیزیکی به خانه برنشتاین نگاه کنیم، این خانه به نوعی خانه ایست ناروشن و کدر و مبهم". مرتینز خانه برنشتاین را با ویلای لوکوربوزیه در گاخْشِ فرانسه مقایسه می کند؛ البته نه از منظر برنامه فرمالیستی اش و نه از منظر وجوه ادراکی اش، بلکه بیشتر از منظر معنا و بیانی که پروژه تحت شمول بازنمایی ای فرهنگی از معماری از خود ساطع می سازد. مرتینز می نویسد"وجه تمایز ویلای گاخْش در خودْشکوفایی، که به صورتی غیرمستقیم در ذاتش نهادینه شده و البته اتکایش به دستگاه شناختی برامده از نما برای بازنمایی نظم سه بعدی درونی ساختمان متبلور است. درست است که تقسیمات، گشودگی ها و برون فکنی های نمای بیرونی خانه برنشتاین هیداک جنبه هایی از منش داخلی متبلور در ویلا گاخْشِ لوکوربوزیه را در خود نهادینه ساخته اما ساختمان با جانمایی عناصری از فضای داخلی در وجوه بیرونی اش و به موازات مبهم سازیِ دستگاه بازنمایی نمای بیرونی اش تلاش می کند از خودش، به عنوانی بنایی مستقل، بروزی مستقیم و واضح تر داشته باشد. این تکثیر کپی برداری شده از استراتژی های فرمی برای شکوفایی درونیت ساختمان به طور موثر و واضحی رابطه ی بین درون و بیرون را دچار بحرانی مخرب می سازد؛ جان هیداک با تهی سازی حداکثری فضای داخلی این پیشْ فرض را که هر ابژه ای ذاتی درونی دارد که مستعد بیان بیرونی است را تبدیل به مسئله می کند. خانه برناشتاین، نشانی از دو ایده دارد، که نمی توانیم بگوییم کدام بر دیگری ارجح است؛ از یک سو نشانی است از بحران پروژه مدرنیستی شفافیت و از سوی دیگر تلاشی است برای تغییر منش شفافیت و نزدیک شدن به ابهام و کدری ای که از ملزومات ماسک زدن برای رفتن به بالماسکه است."
خانه ی برناشتاین. جان هیداک
ویلا اشتاین. لوکوربوزیه. گاخشِ فرانسه