یکی از مهم ترین عناصر فیلم سازیْ رویکرد است.
هوراس والپول، نویسنده ی انگلیسی، گفته است:"زندگی برای اهل فکر، کمدی و برای
اهل احساس، تراژدی است." تفاوت این دو دسته در رویکرد است. . .
ستاره ها بازیگرهایی صاحب رویکردند. چارلی چاپلین و مرلین مونرو سخت می خواستند
جلبِ رضایت کنند در حالی که گری کوپر و جان وین ذره ای اهمیت نمی دادند اگر از ان
ها خوششان نمی امد. انچه وودی الن را تعریف می کند، بدبینی اوست، همان طور که تام
هنکس را خوش بینی اش تعریف می کند. . .
شخصیت با رویکرد شروع می شود، ولی نمی تواند در رویکرد پایان یابد. . . رویکرد
ذاتی هر فیلم و با ان عجین است . . . در اوایل دهه 1960، کلمبیا پیکچرزْ دو رمان
جدی، درباره نقصی تکنولوژیک که سبب جنگ اتمی ناخواسته می شود، خریداری کرد.
سیدنی
لومت، کارگردان پروژه اول، یعنی وضعیت رفع خطر، فیلمی افسرده کننده و تیره و تار
ساخت و با ان، تماشاگر را به باد نومیدی گرفت. استنلی کوبریک چند ماه وقت برای
رمان دوم گذاشت؛ وضعیت قرمز.
نهایتا کوبریک نتیجه گرفت ادم هایی که بنابر انچه در کتاب امده بود، درگیر وضعیتی
هستند که در ان، نابودی و انهدامِ هر دو طرف قطعی است، فقط باید دیوانه باشند و
بنابراین غیرممکن است بتوان ان ها را جدی گرفت. با این تغییر رویکرد، کوبریک وضعیت
قرمزِ یاس اور و سیاه را به کمدی تبدیل کرد؛ با عنوانِ دکتر استرنج لاو یا چگونه
یاد گرفتم از هراس دست بردارم و به بمب عشق بورزم.