دو دهه پیش؛ دولت آمریکا درب ورود دموکراسی را بر روی شرکت
های اینترنتی نوپای کالیفرنیایی گشود، آتشی گرم و پذیرا برای استقبال از شرکت ها
روشن شد. در سالهای بعد، یک جامعه نظارتی در آن فضا بوجود آمد، یک بینش اجتماعی که بر حسب نیازهای متمایز اما متقابل آژانسهای اطلاعاتی عمومی و شرکتهای اینترنتی
خصوصی متولد شد، هر دو؛ با رویای آگاهی کامل از اطلاعات، جادو شده بودند. بیست سال بعد، آتش زبانه کشید و در 6 ژانویه، کاخ دموکراسی
را سوزاند.
من دقیقاً 42 سال را صرف مطالعه ظهور عصر دیجیتال به مثابه
یک نیروی اقتصادی کرده ام، که هدایتگر تحول تمدنی ما به سمت تمدن اطلاعاتی است. در دو دهه اخیر، پیامدهای این برادری
سیاسی-اقتصادی غافلگیرکننده
را مشاهده کرده ام، زیرا این شرکت های نوپا به امپراتوری
های نظارتی بدل شدند و توسط معماری های جهانی نظارت، تحلیل، هدف گذاری و پیش بینی رفتاری قدرت یافتند، که من
آن را سرمایه داری نظارتی نامیده ام. امپراتوری های نوین به استحکام قابلیت های نظارتی خود و
بخاطر منافع نظارتی خود؛ کودتای شناختیِ (کودتای دانش محور/ epistemic coup)
اساساً ضد دموکراتیکی را بوجود آوردند که با تمرکز و حجم بی سابقه ای از دانش
اطلاعاتی درباره ما و قدرت غیر
پاسخگویی که به چنین دانشی دست می یابد، مشخص شده
است.
در تمدن اطلاعاتی، جوامع با پرسش هایی در زمینه
دانش تعریف می شوند - چگونگی توزیع، اقتدار حاکم بر توزیع آن و قدرتی که از
آن اقتدار محافظت می کند. چه کسی می داند؟ چه کسی تصمیم می گیرد که چه کسی بداند؟ چه کسی تصمیم می گیرد که چه کسی تصمیم
بگیرد که چه کسی بداند؟ اگرچه ما سرمایه داران نظارتی را هرگز برای حکمرانی انتخاب نکرده ایم؛ آنها اکنون
پاسخ هر پرسش را در اختیار دارند. این؛
ماهیت «کودتای شناختی» است. آنها ادعا می کنند که بدلیل حمایت از حقوق مالکیت
فراتر از اطلاعات شخصی ما؛ اختیار این را دارند تا تصمیم گیری کنند که چه کسی بداند و از آن اختیار و
نفوذ توسط قدرت در راستای کنترل سیستم ها و زیرساخت
های اطلاعاتی مهم دفاع می کنند.
ژرفنای هولناک کودتای سیاسی نافرجام دونالد ترامپ، سوار بر موج
این کودتای در سایه است، که طی دو دهه گذشته توسط رسانه های ضداجتماعی که ما پیش
تر به مثابه عوامل آزادی از آنها یاد می کردیم؛ تحت تعقیب قرار گرفت. رئیس
جمهور بایدن در روز تحلیف گفت که "دموکراسی غلبه کرده است" و قول داد
ارزش حقیقت را به جایگاه مشروع خود در جامعه دموکراتیک باز گرداند. با این وجود؛ تا
زمانی که کودتای نظارتی سرمایه داری را شکست ندهیم، دموکراسی و حقیقت همچنان در
بالاترین سطح تهدید قرار خواهند داشت.
کودتای شناختی طی چهار مرحله پیشروی می کند
اولین مورد؛ اختصاص حقوقِ شناختی - epistemic rights است که پایه و
اساس تمام موارد بعدی در نظر گرفته می شود. سرمايه داري نظارتي از اين دلیل نشات مي
گيرد كه شركت ها مي توانند داشته های مردم را به مثابه مواد خام رایگان براي
استخراج داده هاي رفتاري كه بعداً آنرا مالكيت خصوصي خودشان اعلام مي كنند؛ مورد
ادعای مالکیت قرار دهند.
مرحله دوم با افزایش شدید نابرابریِ شناختی - epistemic inequality مشخص می شود،
به مثابه تفاوت بین آنچه می توانم بدانم و آنچه می توان در مورد من دانست.
مرحله سوم، که ما در حال حاضر در آن بسر می بریم، آشوبِ شناختی
- epistemic
chaos ناشی از تقویت الگوریتمی سود محور، انتشار و هدف
گذاری خرد اطلاعات تحریف شده است که بیشتر آن توسط طرح های هماهنگ اطلاعات غلط
(دروغ پراکنی) تولید می شود. و تأثیرات آن در جهان واقعی احساس می شود،
جایی که؛ آنها، واقعیت به اشتراک گذارده شده را مخدوش، گفتمان اجتماعی را
مسموم، سیاست های دموکراتیک را
فلج می کنند و گاهی اوقات؛ منجر به خشونت و مرگ می گردند.
در مرحله چهارم، سلطهءِ شناختی - epistemic dominance نهادینه شده است، و حکمرانی دموکراتیک با حکمرانی محاسباتی از
طریق سرمایه نظارت خصوصی بازتعریف می شود. ماشینها می دانند و سیستمها تصمیم می گیرند که توسط قدرت
نامشروع و قدرت ضد دموکراتیک سرمایه نظارتی خصوصی هدایت و پشتیبانی شوند. هر مرحله بر روی آخرین مرحله بنا می شود.
آشوبِ شناختی با تضعیف جامعه دموکراتیک، زمینه را برای سلطهء
شناختی آماده می سازد- در شورشی که در کنگره ایالات متحده رخ داد بسیار مشهود بود.
ما در قرن دیجیتال، در سالهای شکل گیری تمدن اطلاعاتی زندگی
می کنیم. زمان ما؛ قابل مقایسه با دوران اولیه
صنعتی شدن است، زمانیکه؛ مالکان تمام قدرت را در اختیار داشتند، امتیاز حقوق
مالکیت آنها بیش از همه ملاحظات دیگر بود. حقیقت غیرقابل تحمل
شرایط کنونی ما این است که آمریکا و دیگر لیبرال دموکراسی ها، تا اینجا،
مالکیت و اداره همه چیزهای دیجیتالی را به اقتصاد سیاسی ناشی از سرمایه نظارتی
خصوصی واگذار کرده اند، واگذاری ای که اکنون با دموکراسی بر سر حقوق و اصول اساسی
که نظم اجتماعی ما را در این قرن مشخص
خواهد کرد؛ رقابت تنگاتنگی دارد.
سال گذشته؛ فلاکت پندمی و خودکامگی ترامپستی با بزرگنمایی آثار
کودتای شناختی، پتانسیل کشنده رسانه های ضداجتماعی را مدتها پیش از 6 ژانویه آشکار
کرد. آیا افزایش شناخت این کودتای متفاوت و تهدیدات آن بر جوامع دموکراتیک، در
نهایت، ما را وادار می سازد تا به حقیقت ناخوشایندی که طی دو دهه گذشته رواج یافته
است، توجه و رسیدگی نماییم؟ ما ممکن است دموکراسی داشته باشیم، یا؛ جامعه نظارتی، اما
نمی توانیم هر دو را با هم داشته باشیم.
یک جامعه نظارتی دموکراتیک، محال وجودی و سیاسی است. اشتباه نکنید: این مبارزه ای در برابر روح تمدن اطلاعاتی ما
است.
به دهه سوم خوش آمدید.
استثناء نظارتی
فاجعه عمومی 11 سپتامبر، تمرکز واشنگتن را از بحث بر سر
قانون حریم خصوصی فدرال منحرف و به سمت
آگاهی کامل از اطلاعات تغییر داد و شیوه های نوآورانه نظارتی سیلیکون ولی را به
موضوعات مورد توجه بدل ساخت. همانطور که جک بالکین، استاد دانشکده حقوق ییل متوجه
شد، جامعه اطلاعاتی باید "در راستای گرد آوری و تولید اطلاعات برای شرکت خود
به شرکت های خصوصی تکیه کند"، تا بتواند به مناقشات محوری کنونی فراتر از
محدودیت های قانونی، حقوقی یا نظارتی برسد. تا سال 2013، مدیر ارشد فناوری CIA ماموریت آژانس را "گرد آوری همه چیز و نگه داشتن آن
برای همیشه" دانست و از شرکت های اینترنتی از جمله گوگل، فیس بوک، یوتیوب،
توییتر و فیت بیت و شرکت های مخابراتی به مثابه ابزارهای امکان پذیری این ماموریت یاد کرد. ریشه های
انقلابی سرمایه داری نظارتی در این دکترین سیاسی نانوشته استثناگرایی نظارتی، با
دور زدن نظارت دموکراتیک، و اساساً اعطای مجوز به شرکت های اینترنتی جدید برای
سرقت تجربیات انسانی و ارائه آن به مثابه داده های اختصاصی مستقر شده است.
سرمایه گذاران نوپا بدون هیچگونه حکم دموکراتیک، اطلاعات بی
نهایت و قدرت غیرقابل توصیف و غیر پاسخگو را بدست آوردند. لری پیج و سرگئی برین، بنیانگذاران گوگل، کنترل کاملی بر تولید، سازماندهی و ارائه اطلاعات در سطح جهان داشتند. مارک
زاکربرگ، در فیس بوک، کنترل کاملی بر آنچه که به ابزار اصلی ارتباطات جهانی
و مصرف اخبار بدل شده، و همچنین تمام اطلاعات مخفی در شبکه های آن را داشته است. تعداد
اعضای گروه افزایش یافت و جمعیت فزاینده ای از کاربران جهانی از آنچه اتفاق افتاد،
بی خبر بودند.
مجوز سرقت با هزینه ای همراه بود و مدیران را ملزم به حمایت
مداوم از مقامات و نهادهای نظارتی و همچنین نادیده گرفتن مداوم یا کمینه پذیرش
کاربران می کرد. این دکترین، در هر حال، یک دکترین سیاسی
بود و دفاع از آن مستلزم آینده ای در جهت مانور سیاسی، مماشات ،مناقشه و سرمایه
گذاری است.
گوگل از طریق یکی از مهم ترین دستگاه های لابی جهان پیشروی کرد. در سال 2018 تقریبا نیمی از سنا، از فیس بوک، گوگل و آمازون
کمک گرفت و این شرکتها همچنان به این روند ادامه می دهند.
از همه مهمتر، استثناگرایی نظارتی به این معناست که ایالات
متحده و بسیاری دیگر از دموکراسی های لیبرال نظارت بر دموکراسی را به مثابه اصل
راهنمای نظم اجتماعی انتخاب کردند. با این استثناء قائل شدن، دولت های دموکراتیک
توانایی شان را جهت حفظ اعتماد مردم خود از بین بردند و منطق نظارت را تشدید کردند.
اقتصاد و سیاست برآمده از آشوب شناختی
برای درک اقتصاد آشوب شناختی، مهم است بدانیم که عملیات
سرمایه داری نظارتی، هیچ سهم رسمی نسبت به حقایق ندارد. از همه داده ها به مثابه هم ارز استقبال می
شود، اگرچه همه آنها برابر نیستند. عملیات استخراج با نظم سیکلوپ وار ادامه می یابد
و با حرص و ولع هر چیزی را که می بیند مصرف می کند و نسبت به معنا، حقایق و واقعیت
بی تفاوت است.
اندرو باسورث، یکی از مدیران فیس بوک در یادداشتی که فاش
شده است، این عدم توجه عمدی به حقیقت و معنا را شرح می دهد: "ما مردم را
به هم وصل می کنیم.این وضعیت می تواند خوب باشد، اگر مردم رفتار مثبتی از خود نشان دهند. شاید کسی عشق خود را بیابد. ...در صورتیکه؛ رفتار آنها منفی
باشد، ممکن است این اتصال بدل به شر شود. ...شاید کسی در حمله تروریستی کشته شود.
...حقیقت زشت، این موضوع است. ...هر چیزی که بما امکان می دهد تعداد بیشتری از
افراد را بیشتر به هم متصل کنیم، عملاً خوب است."
به عبارت دیگر، درخواست از استخراج کننده نظارتی برای رد
محتوا مانند این است که از متصدی استخراج زغال سنگ بخواهید ظروف زغال سنگ را دور
بریزد زیرا بسیار کثیف اند. به همین دلیل است که تعدیل محتوا آخرین راهکار است،
عملیات روابط عمومی در روح پیام رسانی مسئولیت اجتماعی اکسان موبایل. در
مورد فیس بوک، تجزیه و تحلیل داده ها یا بمنظور به حداقل رساندن خطر خروج کاربران
یا اجتناب از تحریم های سیاسی انجام می شود. هر دوی آنها به جای کاهش جریان داده ها، به دنبال افزایش
آنها هستند. ضرورت استخراج همراه است با بی تفاوتی رادیکال برای تولید سیستم هایی
که مقیاس تعامل را بی وقفه افزایش می دهند اما اهمیتی نمی دهند که چه چیزی شما را
درگیر خود می کند.
من در حال حاضر، در فیس بوک حضور دارم نه به این دلیل که
تنها، عامل آشوبِ شناختی است، بلکه به این دلیل که بزرگترین شرکت رسانه های اجتماعی
است و پیامدهای آن به بالاترین حد ممکن می رسند.
اقتصاد سرمایه داری نظارتی، سیکلوپ های استخراجی را بوجود
آورد و فیس بوک را به یک مُبلغ و میدان کشتار حقیقت بدل ساخت. سپس آقای ترامپ که شخصیتی فاقد
احساس مسئولیت اخلاقی دارد،
رئیس جمهور، و خواستار حق به دروغ / the right to lie
شد. اقتصاد ویرانگر با مماشات سیاسی ادغام گشت و
همه چیز بی نهایت بدتر شد.
نکته کلیدی داستان این است که سیاست مماشات به چیزی بیش از
امتناع از تقلیل، تعدیل یا حذف حقیقت زشت اقتصاد نظارتی نیاز
داشت. ضرورت های اقتصادی سرمایه داری نظارتی، فیس بوک را به انبار باروت اجتماعی بدل
کرد. آقای زاکربرگ فقط مجبور شد کنار بیاید و نقش ناظر را ایفا نماید.
تحقیقات داخلی ارائه شده طی سالهای 2016 و 2017
پیوندهای عِلّی بین مکانیسمهای هدفگیری الگوریتمی فیس بوک و آشوبِ شناختی را نشان
داد. یکی از محققان نتیجه گرفت که الگوریتم ها، مسئول انتشار
ویروسی محتوای تفرقه برانگیز هستند که به رشد گروه های افراطی آلمانی کمک کرده است. همچنین او
دریافت که ابزارهای پیشنهادی 64 درصد از "پیوستن به گروه های افراطی" را
تشکیل می دهند -این پویایی شناسی منحصر به آلمان نیست.
رسوایی کمبریج آنالیتیکا در مارس 2018 توجه جهان را
به شیوه ای جدید در فیس بوک جلب کرد و دریچه ای برای تغییرات جسورانه ارائه داد. عموم مردم درک کردند که تجارت تبلیغاتی
سیاسی فیس بوک راهی ست در راستای رانت مجموعه ای از قابلیت های شرکت برای استفاده
از اهداف خرد، دستکاری آنها و ایجاد آشوبِ شناختی و تغییر جهت کل دستگاه، از اهداف
تجاری به سمت اهداف سیاسی.
این شرکت ابتکارات تعدیلی را آغاز نمود، وعده شفافیت بیشتر،
سیستم قوی تری از حقیقت یاب های شخص ثالث و سیاست محدود کردن "حرکت های
نامعتبر هماهنگ" را ارائه داد. اما؛ در تمام این موارد، آقای زاکربرگ این میدان
را به خواسته های آقای ترامپ برای دسترسی بدون محدودیت به شریان اطلاعات جهانی واگذار کرد.
زاکربرگ پیشنهادات درون سازمانی در جهت تغییرات عملیاتی که
منجر به کاهش آشوب شناختی می شد را رد کرد. با وجود تحقیقات داخلی که نشان
می دهد کاربران تمایل دارند اطلاعات نادرستی که توسط سیاستمداران به اشتراک گذاشته
می شود را باور کنند، یک لیست سفید سیاسی بیش از 100،000 مقام و نامزد را
شناسایی کرد که حساب آنها از بررسی حقیقت معاف بود. در سپتامبر 2019 این شرکت گفت
که تبلیغات سیاسی مشمول بررسی حقیقت نخواهد شد.
زاکربرگ برای دلجویی از منتقدان خود در سال 2018 مأموریت
ممیزی حقوق مدنی را به رهبری لورا مورفی، مدیر سابق دفتر قانونگذاری ACLU در واشنگتن انجام داد. گزارشی که در سال 2020 منتشر شد، بطور خلاصه فریادی ست که بر آرزوهای
بر باد رفته - "دلسرد" ، "ناامید" ، "عصبانی" ،
"وحشت زده" ، "ترسناک" ، "دلخراش"- دلالت دارد.
این گزارش با شکسته شدن کامل ایمان عموم مردم آمریکا
نسبت به غول های فن آوری مطابقت دارد. نیک کلگ، سخنگوی شرکت، در پاسخ به این پرسش که
چگونه فیس بوک با تغییر جهت سیاسی به سمت دولت احتمالی بایدن سازگار می شود، پاسخ داد:
"ما با محیطی که در آن کار می کنیم سازگار می شویم." و همینطور هم شد. در 7 ژانویه، یک روز
پس از مشخص شدن کنترل سنا توسط دموکرات ها، فیس بوک اعلام کرد که حساب آقای
ترامپ را بطور نامحدود مسدود خواهد کرد.
ما باید به این باور برسیم، که آثار مخرب آشوب شناختی،
هزینه اجتناب ناپذیر حقوق گرامی داشت آزادی بیان است؟ خیر. همانطور که سطوح فاجعه
بار دی اکسید کربن در جو زمین، پیامد سوزاندن سوخت های فسیلی است، آشوب شناختی نیز
پیامد عملیات تجاری مبتنی بر سرمایه داری نظارتی است که با تعهدات سیاسی تشدید شده
و توسط یک رویای 20 ساله برای کسب اطلاعات کامل به حرکت در آمده است که در نهایت به کابوس بدل شد. سپس طاعون به
آمریکا آمد و جنایات رسانه های ضد اجتماعی را
به حریقی غیر قابل مهار بدل ساخت.
آشوبِ شناختی با یک میکروارگانیسم اسرارآمیز مواجه می شود
در اوایل فوریه سال 2020، سازمان بهداشت جهانی از "اینفودمی"
کووید -19 خبر داد، و افسانه ها و شایعاتی در رسانه های اجتماعی منتشر شد. در
ماه مارس، محققان دانشگاه سرطان تگزاس به این نتیجه رسیدند که اطلاعات غلط پزشکی مربوط به
کروناویروس "با سرعت هشداردهنده ای در رسانه های اجتماعی در حال انتشار است"، که امنیت عمومی را به خطر می اندازد.
واشنگتن پست در اواخر ماه مارس گزارش داد که با نزدیک به 50
درصد محتوای خوراک خبری فیس بوک مربوط به کووید-19، تعداد بسیار کمی از «کاربران
تأثیرگذار» عادات مطالعه و خوراک خبری تعداد زیادی از کاربران را هدایت می کنند.
مطالعهای که در ماه آوریل توسط موسسه رویترز منتشر شد، تأیید کرد که
سیاستمداران در سطوح بالا، افراد مشهور و سایر شخصیتهای برجسته عمومی 20 درصد
از اطلاعات نادرست در جامعه نمونه خود تولید
کردند، اما 69 درصد از تعاملات رسانههای اجتماعی را در جامعه نمونه خود جذب نمودند.
مطالعهای که در ماه مه توسط موسسه گفتگوی استراتژیک بریتانیا منتشر
شد، یک گروه اصلی متشکل از 34 وبسایت راست افراطی را شناسایی کرد که اطلاعات
نادرست مربوط به کووید را منتشر میکردند، یا؛ به مراکز شایعات بهداشتی مرتبط بودند که اکنون
روی کووید-19 متمرکز شدهاند. از ژانویه تا آوریل 2020، پستهای عمومی فیسبوک که
به این وبسایتها پیوند میدادند 80 میلیون تعامل داشتند، در حالی که؛ پستهایی که
به وبسایت
W.H.O. پیوند
دارند، 6.2 میلیون تعامل و مراکز کنترل و پیشگیری از بیماریها 6.4 میلیون تعامل
دریافت کردند.
یک مطالعه از سازمان غیرانتفاعی آوااز که در
ماه اوت منتشر شد، نام 82 وبسایت را افشا کرد که اطلاعات نادرست کووید را منتشر
میکردند که در آوریل به اوج نزدیک به نیم میلیارد بازدید در فیسبوک رسید. محتوای 10 وب
سایت محبوب حدود 300 میلیون بازدید فیس بوک را به خود اختصاص داد، در حالی که این
آمار 70 میلیون بازدید از 10 موسسه بهداشتی معتبر بود. تلاشهای فیسبوک برای تعدیل محتوا با سیستمهای ماشینی
خودش که در راستای آشوب شناختی، مهندسی شده بودند، همخوانی نداشت.
در ماه اکتبر، گزارشی از مرکز ملی آمادگی در برابر
بلایا در دانشگاه کلمبیا، تعداد مرگ و میرهای قابل اجتناب کووید 19 را تخمین زد. بیش از 217000 آمریکایی
جان باختند. بطور غم انگیزی، تجزیه و تحلیل به این نتیجه رسید که حداقل 130000 نفر
از این مرگ و میرها اجتناب پذیر بودند. از چهار دلیل کلیدی ذکر شده، جزئیات هر
یک، از جمله «عدم استفاده از ماسک» و «فریب مردم»، منعکس کننده موج آشوبِ شناختی
است که بر روی دختران و پسران آمریکا پیاده شده است.
این جهانی است که در آن یک میکرو ارگانیسم مرموزِ مرگبار پیشروی کرد. ما؛ برایی
جستجوی اطلاعات به فیس بوک مراجعه کردیم، در عوض،
راهبردهای نابودگر آشوبِ شناختیِ سود محور را یافتیم.
ادامه دارد...
از این نویسنده:
فیس بوک، گوگل و عصر تاریک سرمایه داری نظارتی ـ شوشانا زوبوف ـ قسمت
اولفیس بوک، گوگل و عصر تاریک سرمایه داری نظارتی ـ شوشانا زوبوف ـ قسمت
دوم