در مه 2019؛ مارک
زاکربرگ مورد حمله راجر مک نامی، مشاور سابق خود قرار گرفت. مک نامی که
پیش تر نیز از مدیرعامل فیسبوک انتقاد کرده بود، زاکربرگ و شرکتش را به علت تجسس
بی امان داده های کاربران با روش های غیرقانونی و مخرب رو به تزاید؛ مورد انتقاد
شدید قرار داد.
او نوشت: "فیس بوک در
راستای ارتقاء هوش مصنوعی و الگوریتم های خود؛ داده ها را از هر جایی که امکان
داشت جمع آوری نمود. مدتهاست که فیس بوک به جاسوسی اطلاعات کلیه افراد می پردازد،
از جمله کسانیکه کاربران آن نیستند." وی گفت که این عملیات ها در راستای دستکاری تعاملات کاربر با پرکتیس های
تحت امر عاملانی که قانون را دور می زنند؛ با هدف نفوذ در آگاهی ملی و حذف
گفتمان سیاسی انجام شده اند.
تحلیل مک نامی یک خطای طبقه بندی خطرناک است. در حالیکه هم دولت روسیه و هم رابرت مرسرِ پلوتوکرات؛
صاحب بخشی از کمبریج آنالیتیکای درحال حاضر غیرقابل دفاع و اهداکننده
کمک مالی به مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری دونالد
ترامپ؛ آموخته اند که چگونه ماشین مخفی
پیچیده ای را که فیس بوک ساخته در راستای اهداف خود بکار گیرند. آنها عناصر اصلی درون یک منطق اقتصادی جدید اند که من آنرا
"سرمایه داری نظارتی" می نامم.
چنین پرکتیس هایی در
گوگل ابداع شده، به فیس بوک رفته، سیلیکون ولی را درگیر نمودند و از آن پس در کلیه
بخش های اقتصادی گسترش یافته اند. فرض اینکه چنین
مسئله ای صرفاً یک پدیده فیس بوکی ست، اشتباه بزرگی خواهد بود. این فرض را کنار
بگذارید و تغییر موضع دهید. سرمایه داری نظارتی نمی تواند بصورت مستقیم
و آشکار در همه جا حضور داشته باشد. در
عوض؛ این خلاء را مستتر در بازیگران جدیدی، شامل شخصیت ها و نیک واژه های جدید و مد
روز به سرعت پر خواهد کرد.
من مطالعه انتقال
دیجیتالی را در 1978 با تمرکز بر روی محل کار آغازکردم. تا زمانیکه اولین کتابم؛ "عصر
ماشین های هوشمند" در 1988 منتشر شد، فهمیدم که مسیر آینده دیجیتال مملو از تعارضات
با افرادیست که به دانش جدید دسترسی دارند، کسانیکه اختیار تصمیم گیری و قدرت
اجرای آن را دارند.
در حال حاضر؛
این معضلات پیچیده فراتر از مکانهای کاری ما مستقرند تا همه جنبه های زندگی مان را
تحت تاثیر خود قرار دهند. تکنولوژی های
اطلاعاتی و ارتباطاتی؛ گسترده تر از نیروی برق اند و سه میلیارد نفر از هفت
میلیارد نفر در جهان بدان دسترسی دارند. ریشه های آنها بواسطه
ضروریات زندگی روزمره دوام می یابند و تقریباً در هر نوعی از مشارکت اجتماعی،
میانجی گری می کنند.
خیلی زود برایم
روشن شد که سرمایه داری نظارتی از بسیاری از هنجارها و پرکتیس های که تاریخ سرمایه
داری، به ویژه تاریخ دموکراسی بازار را تعریف می کنند، فاصله گرفته است. چیزی تکان دهنده و بی
سابقه ظاهر شده و پیامدهای آن محیط اخلاقی و
سیاسی جامعه قرن بیست و یکم و ارزشهای تمدن اطلاعاتی ما را شکل خواهد داد.
.....
سرمایه داری
نظارتی در پی ترکیدن حباب دات_کام ابداع شد،
هنگامیکه یک شرکت تازه کار بنام گوگل تصمیم گرفت با استفاده از دسترسی انحصاری خود
به پرونده های عمدتاً نادیده گرفته شده، یعنی "خروجی های دیجیتالی"
باقیمانده از جستجو و مرور آنلاین کاربران، سعی کند درآمد تبلیغ را ارتقا بخشد. داده
ها برای الگوهای پیش بینی کننده که قادر به پردازش تبلیغات و کاربران هستند؛
مورد تجزیه تحلیل قرار می گیرند. گوگل توامان داده های رفتاری "مازاد" را مجدد
مورد استفاده قرار داده و روش هایی را برای جستجوی تهاجمی منابع جدید از آن ایجاد
می نماید.
با توجه به روایات متخصصین خود گوگل؛ روشهای جدید این
شرکت، به دلیل توانایی
آنها در دست یابی به داده هایی که کاربران انتخاب کرده بودند تا خصوصی بمانند و کسب
اطلاعات شخصی گسترده ای که کاربران ارائه نکرده بودند، موفقیت های بدست آورده اند. این عملیات برای مطلع
نشدن کاربر از دسترسی گوگل به داده ها و دور زدن آن و بنابراین از بین بردن هرگونه
"اصطکاک" احتمالی طراحی شده بود. به عبارت دیگر؛ پیشرفت غیرمنتظره گوگل از همان آغاز یک
جانبه بوده است: نظارت. روش های جدید از سال 2001 تا 2004 ابداع و
به کار گرفته و بصورت محرمانه حفظ شدند. فقط هنگامیکه گوگل در 2004 عمومیت یافت، جهان متوجه شد که با قدرت این عملیات جدید، درآمد گوگل نزدیک به 3,590 درصد افزایش یافته است.
چنین تغییری در بکارگیری داده های رفتاری مازاد،
یک نقطه عطف تاریخی بود. گوگل روش تغییر بازی را پیدا کرد. یک دارایی با
هزینه صفر که می توانست از بهبودبخشی خدمات به سمت مبادله تجاری خالص منحرف گردد. سرمایه داری
نظارتی خیلی زود به سمت فیس بوک رفت و به الگوی پیش فرض انباشت سرمایه در سیلیکون
ولی تبدیل شد، که توسط همه استارت آپ و اَپ ها پذیرفته شده است.
این جریان به مثابه یک ما به ازاء در راستای خدمات رایگان توجیه شد اما محدود به
این زمینه نماند. هم اکنون در طیف گسترده ای از بخش ها از جمله بیمه، خرده فروشی،
مراقبت های بهداشتی، مالی، سرگرمی، آموزش و ... حضور دارد.
شاید پررنگ ترین تصویر از این رخداد در زادگاه تولید انبوه باشد: شرکت
فورد موتور. صد سال پیش؛ سرمایه داران پیشگامی مانند هنری فورد به این کار پرداختند و قرن جدیدی از مصرف
انبوه را شکل دادند. فورد متوجه شد کشاورزان و مغازه داران نیز خواهان داشتن خودرو هستند،
اما با قیمتی که بتوانند از عهده آن برآیند. در دنیای او؛ مشتریان و کارگران در یک چرخه تولید و فروش با یکدیگر در ارتباط
بودند. جاییکه که کالاهای کم هزینه با دستمزدهای مصرفی-شایسته به روش روزی پنج
دلار فورد، ادغام شدند.
در نوامبر 2018؛ جیم هاکت، مدیر عامل فورد موتور، به الگوی جدیدی برای
تولید کنندگان خودرو اشاره نمود. او در مصاحبه ای گفت: "قضیه ای
که مطرح می کنم اینست که ما در آینده به اندازه سایر رقبا [مانند تسلا] که شما و من
در مورد آنها صحبت خواهیم کرد، از وسایل نقلیه، یا کاربران آن یا شهرهای مورد
استفاده آنها، اطلاعات زیادی خواهیم
داشت... معتقدم: ما امروز 100 میلیون نفر داریم که در خودروهایی با مارک آبی رنگ بیضی شکل فورد نشسته اند. و این فرصتی برای کسب درآمد در برابر محصولات و کمپانی های جدید است؛ نمی
دانم، باری بهر جهت، این 100 میلون نفر اکنون 120،000 یا 200،000 وسیله نقلیه دارند. می خواهید کدامیک از این داده
ها را بکار گیرید؟
هنگامیکه مشتریان به مثابه منابع
داده ای دوباره وارد شوند، تصور ادغام داده های در جریان منتج از اتومبیل در زمان واقعی
با داده های تأمین مالی فورد در گام بعدی برای هکت آسان است. جاییکه ... او می گوید: "ما از قبل می
دانیم . . . مردم چه چیزی می سازند... می دانیم آنها در کجا کار
می کنند؛ می دانیم که آیا آنها ازدواج کرده اند یا نه. می دانیم که آنها تا چه مدت
در خانه خود زندگی می کردند." او نتیجه می گیرد: "و این همان اهرمی است
که ما از طریق داده ها به آنجا رسیده ایم." همانطور که یکی از تحلیلگران عرصه صنعت بیان
می کند، فورد "می تواند داده هایی را برای کسب درآمد ایجاد نماید. آنها برای انجام
این کار به مهندسین، کارخانه ها یا نمایندگی ها نیازی ندارند. این
تقریباً سود خالص است."
-----
این فضا؛ جایی ست
که ما اکنون درآن زندگی می کنیم -دنیایی که تقریباً هر محصول یا خدمتی که با کلمه
"هوشمند" یا "شخصی سازی شده" آغاز می شود، هر دستگاه یا وسیله
نقلیه ای با قابلیت اینترنت، هر "دستیار دیجیتال" -هر کدام رابط زنجیره
تأمین برای جریان یافتن بدون مانع داده های رفتاری هستند.
مدتهاست که می
توان فهمید سرمایه داری با مطالبه چیزهایی که در خارج از دینامیک بازار
وجود دارند آنها را به کالاهای بازاری برای خرید و فروش بدل می سازد. سرمایه
داری نظارتی این الگو را گسترش می دهد؛ با این منطق که تجربه شخصی انسانی به مثابه
ماده خام رایگانی ست که می تواند برای
تولید و مبادله در پیش بینی های رفتاری مورد محاسبه قرار گیرد و بشیوه خاصی باب روز گردد.
در این
منطق؛
سرمایه داری نظارتی رفتار ما را به نفع مازاد
مصادره می کند و تمامی معانی موجود در بدن، مغز و قلب ما را نادیده می انگارد. شما
"محصول" نیستید بلکه بیشتر لاشه ای رها شده اید.
محصولی که از داده های مازاد کنده شده از
زندگی تان حاصل می گردد.
در این زنجیره های تأمین جدید ممکن است نشانه هایی از افرادی را
بیابید که زندگی خود را؛ اشک های تان را، فک در هم فشرده تان هنگام عصبانیت،
رازهایی که فرزندان تان با عروسک هایشان در میان می گذراند، مکالمه های صبحانه و
عادت های خواب، مساحت اتاق نشیمن تان؛ گام هایتان را هنگام دویدن با کفش مخصوص، دودلی
هنگام بررسی سویشرت های فروشگاه، و علامت ها و استیکرهایی که هنگام مشاهده یک پست
فیس بوکی بیکباره در حالتی از معصومیت و امید قرار می دهید را؛ با آنها به اشتراک
می گذارید. هیچ چیز از این امر مستثنی نیست؛ از بطری های ودکای "هوشمند"
گرفته تا دماسنج های رکتال با
قابلیت دسترسی به اینترنت، چراکه محصولات و خدمات از هر بخش برای کسب درآمد
در سرمایه داری نظارتی به رقابت می پردازند.
این تکنولوژی ها؛ داده ها را از زندگی روزمره شما استخراج می کنند و به
روشهایی طراحی شده اند تا شما را نسبت به این امر نا آگاه نگاه دارند. در ایالات متحده،
دستگاه های تنفسی مورد استفاده افرادیکه از آپنه خواب
رنج می برند؛ مخفیانه، داده ها را به بیمه کننده می دهند، و اغلب این امکان را
برای شرکت فراهم می سازند تا از پرداخت بیمه خودداری کند. برخی از برنامه
های تلفن همراه، محل اقامت شما را هر دو ثانیه یکبار برای فروش به اشخاص ثالث ضبط می کنند.
در ژوئیه 2017؛ جاروبرقی رباتیک iRobot -Roomba - هنگامی که مدیرعامل شرکت،
کولین انجل، به رویترز در مورد استراتژی کسب و کار داده محور خود برای
"خانه هوشمند" گفت، سرتیتر
روزنامه ها قرار گرفت. با اشاره به اینکه قیمت
سهام آن پس از طرح پیشنهادی و قابلیت های جدید آن افزایش یافت.
در نقطه ای خاص؛ سرمایه داران نظارتی، اصلاح رفتاری را کشف نمودند:
مداخلات بموقع میانجی گری دیجیتالی که مصرف کنندگان را در جهت نتایج مطلوب ترغیب
نموده و فریب می دهند. همانطور که یکی از دانشمندان حوزه داده برای من توضیح داد: "ما
می توانیم زمینه را پیرامون یک رفتار خاص مهندسی کنیم و برای تغییر از این طریق اعمال
فشار نماییم. ما می آموزیم که چگونه موسیقی را بنویسیم، و سپس اجازه می دهیم
موسیقی آنها را برقصاند. "
به عنوان مثال می توان به دسته های بازیکنان پوکمون گو برای خوردن،
نوشیدن و خرید در پاتوق هایی چون رستوران ها، کافه ها و فست فود های قابل بهره
برداری برای بازی در بازارهای آتی خود، یا سلب مالکیت بی رحمانه اطلاعات مازاد از
پروفایل های فیس بوک برای "بینش های دقیق روانشناختی" اشاره کرد، که
مطابق گزارش داخلی شرکت در سال 2017، به تبلیغ کنندگان این امکان را می داد تا لحظه
دقیقی را که یک نوجوان به "تقویت اعتماد به نفس" احتیاج دارد و بنابراین،
در برابر وضعیت مشخصی از نشانه های تبلیغاتی و نشانه ها آسیب پذیر است؛ نشان دهند.
سرمایه داران نظارتی عدم تقارن عمیقاً ضد دمکراتیک دانش، و قدرتی را که
به دانش تعلق می گیرد، تولید می نمایند. آنها همه چیز را در مورد ما می دانند، در حالیکه عملیات آنها به گونه
ای طراحی شده که برای ما ناشناخته و پنهان باشد. آنها آینده ما
را پیش بینی می کنند و به رفتار ما شکل می دهند، اما به خاطر اهداف و منافع
مالی دیگران. این قدرت شناخت
و اصلاح رفتار انسانی بی سابقه است.
غالباً این سیستم را با
"توتالیتاریسم" اشتباه گرفته و از آن به مثابه برادر بزرگ می ترسند؛ این گونه جدیدی از
قدرت مدرن است که من آن را "ابزارگرایی" می نامم. قدرت ابزاری می
تواند رفتار افراد، گروه ها و جمعیت ها را در خدمت سرمایه نظارتی شناسایی کرده و
اصلاح نماید. رسوایی کمبریج آنالیتیکا نشان داد که چگونه با دانش کافی، چنین روش
های قدرت ابزاری می توانند اهدافی سیاسی محور باشند. اما اشتباه
نکنید، هر تاکتیکی که توسط کمبریج آنالیتیکا به کار رفته بخشی از عملیات "مرسوم"
سرمایه داری نظارتی ناشی از اثراصلاح رفتاری بوده است.
قسمت اول
قسمت دوم