سینما و معماری هر دو بر قوام دیدن مقرر گردیده اند. معماری درست به مانند سینما یک روایت بصری است، روایتی که تماشاگر را به واسطه تجربیات فضایی متفاوتی جهت می دهد و هدایت می کند. سینما، همچون معماری تکنیک بازتاب زمان مند ساخت و پرداخت ذهنی و زیبایی شناسانه جامعه است.
زمینه مشترک تجربی میان معماری و سینما فضا، زمان و بازنمایی ایده هاست. هم سینما و هم معماری ظرفیت خلق و مدیریت تجربه فضا را دارند؛ هر دو بازتاب و ردی از زمانه ی خودشانند. هم بندی سینما و محیط مصنوع می تواند بسطی باشد برای بن گشایی مناسبات زمانیْ فضایی و مفاهیم عمیقا متنوع فرهنگی و در عین حال اشکار کننده تاثیر متغیر تکنولوژی.
مدرنیسم و مدرنیته های چندگانه به وسیله سینما و معماری تدقیق معنایی شده اند. انگاره ماندگار و ثابت هر انچه مدرن است به موازات انکه از مرحله اوان گارد می گذرد و به یک جریان اصلی تبدیل می شود هم بر سلولویید نقش می بندد و هم بر سنگ. شهر در قامت سوژه و استخوان بندی فیلم ها دگردیسی لایه لایه خود را بروز می دهد و به همان میزان اسمان خراش ها نیز، غالبا، تداعی کننده معنی فرهنگی و شمایل خاص جنسیتی ای می باشند.
معماری تخیلی محقق نشده و به مرحله ساخت نرسیده نیز گستره ای از امکانات و احتمالات دلپذیر را روایت می کند و همچون فیلم های تخیلی، بعضا، منبع الهامی می شود برای فرم های قابل تحقق. در حوزه تئوریک نیز فیلم های سینمایی می توانند شهر را به منصه ظهور رسانند و ان را تبدیل به یک بارزه نمایند، مخصوصا در برداشت معمارانه و امریکایی از شهر که در اثار تئوریک منتقدینی همچون یوهانی پالاسما ـ نگارنده کتاب معماری تصویر: فضای اگزیستنشیال در سینما ـ نیز تبلور یافته است.