این همان چیزی است که هنگامیکه تصویر به تصویر- زمان تبدیل می شود, اتفاق می افتد. صفحه ی نمایش خودش غشای دِماغی است, جایی که مواجهه ی فوری و مستقیم بین گذشته و آینده, درون و بیرون, در فاصله ای که غیر ممکن است مشخص می شود, و مستقل از هر نقطه ی ثابت رخ می دهد. این تصویر دیگر فضا و حرکت را به عنوان ویژگی های اصلی خود ندارد، اما توپولوژی و زمان را دارد. ژیل دلوز
فضای در نظر گرفته شده در نزدیکی حاشیه ی مرکز شهر لس آنجلس در امتداد بلوار ویلشایر واقع شده است. پیشنهاد مرکز برای سینمای معاصر القا یک فضای متنوع جدید برای طرح فیلم و رسانه ی جدید درون شهر در فروپاشی سطوح چندگانه از تصویر- فیلم و واقعیت می باشد. این پروژه به دنبال یک پل که به نوبه ی خود در ویلشایر در امتداد شرق – غرب واقعی خود به سمت شبکه ی جنوب شهر کشیده شده، می باشد.
فرایند طراحی جاری در پروژه به نمایش زمان در سینمای تارکوفسکی و مفهوم دلوزی تصویر- زمان که به پیشرفت خطی حرکت از طریق فیلم متکی نیست, ارجاع دارد. این پروژه به دنبال پرش، به نوبه ی خود ساختار روایی ممتد شهری را از بولوار ویلشایر جا به جا می کند. موقعیت قرار گیری ساختمان در تقاطع بولوار ویلشایر و خیابان ویرجیل, توده ی ساختمانی را دچار تغییر و تحول کرده، همانگونه که ساختمان بلند می شود، و مجدداً خود را در یک ردیف به سمت مرکز شهر با تولید یک تالار زنجیر وار داخلی از هم گشوده شده توسط دو سطح اولیه ی اغراق آمیز جای می دهد.
دو بلوک تئاتر اولیه خود را به هر دو سمت می چسباند. بلوک کوچکتر شامل یک تک تئاتر است، که با فضای درونی در جهت تراز لابی مواجه می شود, مادامی که بلوک بزرگتر که شامل 4 تئاتر می باشد، با بزرگترین تئاتر در قسمت بالایی رو به شهر از طریق یک صحنه نمایش به اوج خود می رسد. مخاطبان و فیلم به واسطه ی این صحنه نمایش در گالری برای بینندگان و شرکت کنندگان درون دهلیز قابل مشاهده می شوند. از جبهه ی خیابان فیگورهای متعدد, نورها, سایه ها و تصاویر در قامت یک تصویر سوسو کننده که عملا نشانه ای است از حضور و فعالیتهای مرکز سینمایی بر روی یکدیگر فرو می ریزند
تکثیر فعالیتهای هم زمان و همچنین انطباق تصویر و شمایلهای درون مرکز سینمایی در فرم ساختمان، گذار سینما از تصویر- حرکت موجود در سینمای کلاسیک را به تصویر – زمان انتقال داده است. ژیل دلوز این گذار را در کتاب "سینما دو" خود اینگونه توصیف می کند: تصویر زمان به عنوان یک واژگون سازی و استیلای آن در حرکت جایی که آنجا زمان سنجش حرکت طبیعی را متوقف کرده، و به طور فزاینده ای قائم به ذات بوده، و حرکت های پارادوکسیکال را پدید می آورد, به بیانی دیگر می توان زمان را بی مکان خواند.
در راستای این پروژه ساکر پانچ با امیر میکائیل مصاحبه ای کوتاه بر قرار زیر انجام داده است:
ساکر پانچ: چه چیزی یا چه کسی بر این پروژه تأثیر گذاشته است؟
امیر میکائیل: ژیل دلوز, آندره تارکوفسکی, کنستانتین ملینکوو, لس آنجلس, پاپکرن و مقداری کره
ساکر پانچ: در فرایند طراحی پروژه چه چیزهایی خواندید و گوش کردید؟
امیر میکائیل: آینه و نوستالژیای تارکوفسکی, کتاب مجسمه سازی در زمان و سینما 1 و 2 دلوز را خواندم و فیلم تیم کود میک فیگی را تماشا کردم.