شهر به ذات منبع تولید است: گستره ایست سازمان یافته، سکناپذیر و سیال که به عنصری زایا تبدیل می شود، درست به مانند زمین هایی که زمانی بر ان ها کاری صورت می گرفته است و این یک واقعیت است که سکناپذیری فزاینده ی متروپلیس محور حقیقی شکل گیری جهان امروز است.
از دوره باروک تاکنون، مناسبات میان تولید و بهره وری اقتصادی و توسعه شهری در کار بازْتعریف منطق حاکم بر فضای شهری و به موازات ان منطق سود، کنترل و سازواری اجتماعی است، درست به مانند انچه بر اساس تحلیل لوییس مامفورد در دهه 1930 رقم خورد، استراتژی متمرکزسازی مردم، سرمایه و نیروی کار در متروپل های امروزی، دقیقا، دلیل عدم توان مندی فزاینده ی نگاه انسانْ مبنا بر درک توده انبوه شهری در یک نگاه می باشند
. . . . هرجا توده انبوه وجود دارد، انباشت انرژی نیز همان جا رخ خواهد داد و این یک اصل بنیادین در تحلیل عموم است. چرا که شهرها ماشین های متمرکزسازی توده ها در فضا هستند، ان ها پتانسیلی عظیم برای مشدد سازی انرژی عموم اند، به طور مثال پاریس انتهای 1995 و اعتصاب های سراسری اش سیاقی مشترک بود برای نمایش اتحاد کل جمعیت ساکن متروپل پاریس. . .
پس زنده باد متروپلیس و توده ی انبوه اش.
اتووود پیش از این مقاله "رم کولهاس و زیست پس ماندی شهرنشین" نوشته انتونیو نگری را منتشر کرده است
اتووود در دو یادداشت" لوییس مامفورد در جایگاه یک روزنامه نگار "به قلم مهدی معیت
و
" لوییس مامفورد؛ ناجیِ مغمومِ درامْشهرِ[ نا] موجود" به بررسی دیدگاه های لوئیس مامفورد در مواجه با شهر و جایگاه وی در میان دیگر نظریه پردازان شهر می پردازد.