آسترا تایلر: اجازه بدهید راجع به کار بیشتر حرف
بزنیم، دیدم که شما چند سال پیش صحبتی داشتید که در ان، روی تولید غیرمادی و کارِ
موثر متمرکز بودید. . .
مایکل هارت: کار بر بخش اعظم زندگی های ما غالب است و محل بزرگترین عدم ازادی است
که حس می کنیم. ولی در عین حال، فکر می کنم که کار می تواند محل یادگیری توانمندی
های جدید هم باشد. پس وقتی درباره این حرف می زنیم که اموزش در دموکراسی کجا باید
صورت بگیرد یا چه ابزارهایی همین الان برای چنین آموزشی در دموکراسی در دسترس است،
خوب است این پرسش ها را بر پایه زندگی کاری مان مد نظر قرار دهیم. . . هرچند فکر
می کنم دوران سلطه تولید کارخانه ای آشکارا به سرامده. . . اما هنوز کارگران هستند
که جامعه را می سازند. پس به نظرم، کاری که امروز لازم است بکنیم این است که راحع
به این مسئله که کار چه تغییری کرده است، فکر کنیم، باید بپرسیم که شکل های غالب
کار و استعدادها و توانایی های غالبی که مردم از کار یادمی گیرند، چه هستند.
به این اعتبار است که من و تونی نگری همیشه تحولات کار را بررسی می کنیم . .
.فرضیه ما این است که همان طور که نوعی غلبه تولید صنعتی بر اقتصاد در 150 سال
اخیر وجود داشته، امروزه شاهد ظهور غلبه چیزی هستیم که ان را تولید غیرمادی یا به
تعبیر بهتر تولید زیستِ سیاسی می دانیم. زمانی که مارکس قلم می زد، این طور نبود
که بیشتر مردم در کارخانه ها باشند. در واقع، ان روزگار بیشتر مردم در مزارع
بودند. بیشتر مردم امروز احتمالا همچنان در مزارع هستند، پس این چیزی که از ان
صحبت می کنیم، کمی نیست، کیفی است، نکته اینجاست که کیفیت های صنعت بر سایر شکل
های تولید و بر خود جامعه تحمیل می شود. ما دلیل اوردیم که صنعت امروز دیگر ان نقش
را ندارد، بلکه بیشتر تولید غیرمادی است. . . مثل تولید ایده، تولید تصاویر و
انگاره ها، تولید ارتباطات، تولید عواطف و حال ها. ان ها در کنار هم شکل غالب
تولید شده اند؛ غالب به این معنی که کیفیت این نوع تولید، به طور فزاینده ای دارد
به هنجار بدل می شود. پس کیفیت های این نوع تولیدات را وقتی مردم کار می کنند تا
مثلا عواطفی تولید کنند، در نظر بگیرید. یکی از مثال های معیار، خدمه پرواز هستند.
البته ان ها چیزهای مادی تولید می کنند . . . اما بخش زیادی از کاری که می کنند،
عاطفی است، ان ها عواطف تولید می کنند، به این معنا که با مردم خوش رفتارند و ان
ها را ارام می کنند، فکر می کنم در مورد بعضی پرستاران و کارکنان مراقبت هم همین
طور است.
در مورد کارگران فست فودها هم می توانید این را ببینید:"موقع کار لبخند
بزنید." این ها همه تولیدکنندگان عواطف هستند، تولیدکنندگان روابط. خب این
کار متضمن انواع و اقسام وحشتناک بهره برداری و تحمیل محدودیت های بی اندازه است،
بر توانایی های ما بر همکاری و به طور جمعی فرمان راندن بر خودمان. با این همه،
باز این شرایط، مردم را مجهز به توانمندی خلق ارتباطات اجتماعی می کند.
توانمندی های کارعاطفی و تولید غیرمادی متضمن تولید مستقیم روابط اجتماعی است و
این یک توانایی بی نهایت قوی است . . . کسانی که درگیر تولید عاطفی و تولید
غیرمادی اند، درگیر تولید فرهنگ، تولید تصاویر و امثال این ها هستند چه باید گفت؟
باید بگوییم ان ها در تولید روابط و مناسبات اجتماعی تخصص پیدا می کنند. . . مفهوم
ازخودبیگانگی کارل مارکس اینجا هم به کار می اید و معنی دارد: امر شخصی برای شما
جنبه بیرونی پیدا می کند و به صورت چیزی در می اید که مجبورید برای دستمزد، ان را
بفروشید. وقتی این کار عاطفی در میان خدمه پرواز را مثال می اوریم، در نظر بگیرید،
ابزار چیزهایی که ما ان ها را خیلی مهم و شخصی تصور می کنیم ـ مثل توانایی دوست
بودن، عشق ورزیدن، مهربانی کردن و غیره ـ به ان ها امر می شود. ان ها، وقتی تحت
اوامر رئیس شان هستند، مجبورند به کسانی که سزاوارش نیستند خدمات بدهند. فکر می
کنم این واقعیت که این امور دموکراتیک نیستند، بعضی از این شغل را بسیار ناگوار می
کند.