جامعه ما همچون تل عظیمی از کالاها و ارزش های انتزاعی به
حیات خود ادامه می دهد. . . من در این جهان دیگر قادر به یافتن هیچ چیز طبیعی
نیستم، منظورم پیشاصنعتی و فناوری نشده است. در این جهان کاملا انتزاعی هنر چه
معنایی می تواند داشته باشد؟ فرایند تولید هنری و خلق بدیل و ابداع دوباره امر
واقع چه می تواند باشد؟ ما با جهانی سراسر خنثا کننده اشتیاق مواجه هستیم.
اگر جهانی که که ما را احاطه کرده کاملا با تولیدات صنعتی اشباع شده باشد، پس هنر
تنها در درون چنین افقی می تواند به حرکت خود ادامه دهد، اگر شیوه تولید سرمایه
دارانه دیگر قادر به اعطای بیرون نیست و تنها می توان کنش هنری را درون این درونیت
insidness درک
و ملاحظه کرد، این که بگوییم هنر از فیگوراتیو بودن به انتزاعی بودن رسیده، توضیح
واضحات است . . . دیگر مدلی طبیعی برای ارجاع دادن وجود ندارد. . . پس طبیعی بودن
تنها می توانست در قالب از پیش دستکاری شده، به مثابه محصول هیولاها ـ موارد غریب
و معجزه آسا ـ ضمیمه ها، افزوده ها، اندام های مصنوعی طبیعت و فیگورهای ان، پیوندزنی
ها، تکثیرها، اجراها و غیره فرض شود.
. . . در سراسر تاریخ تمدن تا دوران مدرن، بخش عمده تخیل هنری مبتنی بر بیان امر
واقع بود، اما امر واقع دیگر وجود ندارد و بیشتر به عنوان محصول تولید شده وجود
دارد، حالا امر واقع یک انتزاع زنده است. . . انچه انتزاعی است، طبیعی به نظر می
رسد، همچون تصویری از اصل خویش، به این معنا که امر انتزاعی تا درجه بینهایت طبیعی
است. . . پس در چارچوب این طبیعت دگرگون شده، امتدادی از کنش انسانی است و اگر خود
هنر بخشی از این سازوکار انتزاعی باشد پس بایستی هنر را از منظر کنش انسانی و از
منظر کار زنده به مثابه ظرفیت بنیادین دگرگون کننده طبیعت و واقعیت تاریخی یافت.
تحت این شمول اثر work از
1960 بدین سو خود را در هیبت جدیدی عیان می کند، در کار فکری که غیر مادی ولی
تاثیرگذار است، کاری که زبان و ارتباط های جدیدی تولید می کند. . . هنر؛ کار زنده
است، ابداع تکین ابژه ها و فیگورهای تکین، هنر بیان زبان شناختی و ابداع نشانه
هاست. در اولین حرکت، توانش سوژه در کنش است، در ظرفیت سوژه برای کندوکاو دانش تا
نقطه ابداع دوباره جهان. اما این کنش بیانگر expressive تنها زمانی زیبایی را به چنگ می اورد که نشانه ها و زبانی که بر مدار ان
بروز پیدا می کند خود را به اجتماع بدل کنند. . . امر زیبا ابداعی از تکینگی است
که خود را به مثابه اشتراکی در کثرت سوژه هایی که در ساختن جهان شرکت کرده اند
اشکار کرده و منتشر می سازد. امر زیبا کنش تخیل کردن نیست، بلکه تخیلی است که کنشمند
شده است؛ در این معنا مالتیتود است.