میشل سِر کتابی دارد با عنوان پارازیت، در قسمتی از
این کتاب امده است:"نویز، بخشی از مفاهمه یا رابطه است، بخشی از خانه است،
اما آیا می تواند همه خانه هم باشد؟" وقتی به تماشای فیلم پارازیت ساخته
بونگْ جونْ هو می نشینیم، می توانیم بگوییم :"آری، نویز می تواند همه خانه هم
باشد." فقرا از جهان زیرْزمینی پایینِ شهر می آیند و به جهان زیرْزمینیِ بالای شهر نقل
مکان می کنند، جای ان ها همیشه زیرِ زمین هست، این وضعیت در چه موقعیتی محقق می
شود؟ به قول خود کارگردان:"کشور سرمایه داری." سرمایه داریِ مبتنی بر ایده ی توهمی نشت سرمایه ی اَبَرْ پولدارها از بالا به
پایین، در عمل، و در مقیاسی قابل بحث و ملموس، به هیچ گذار طبقاتی ای نیانجامیده
است، یعنی بخش عمده ای از طبقات پایین نتوانسته اند فاصله خود با طبقات بالاتر را
کم کنند؛ فقرا، فقیر مانده اند یا فقیرتر شده اند، سفره اقتصادی غالب طبقه متوسط
کوچکتر شده و رابطه مرکزْحاشیه، بیش از قبل بر مبنای اختلال بنا شده است.
فیلم پارازیت روایتی است از همه شمولی و فراگیری این اختلال و جایگزینی این اختلال
و آلودگی با خود رابطه، بستر نمادین شکل گیری این رابطه یا ضد رابطه، این نظم
نمادین، یک خانه ی ویلایی لوکس است، احتمالا در نقطه ای اعیان نشین در بالای شهر.
ادم هایی از پایین شهر می ایند و خیلی هوشمندانه و البته مزورانه و در قالب بازی
ای کثیف، اغاز و انجام همه امور یک خانواده سرمایه دار که به قول مایکل هارت:"هیچ
چیز نمی دانند" را به کنترل خود در می اورند و نهایتا تداخل حضور ایشان با
حضور ادم های حاشیه ای دیگری در زیرزمین همین خانه، به یک فاجعه مضحک ختم می شود،
چند نفری به شیوه ای مهلک می میرند و پدر خانواده خود را در زیرزمین همین خانه
پنهان و حبس می کند. در وجه نمادین حبسِ الودگی و پسْ ماند در زیرْزمین خانه ای که می تواند تبلور نظم
نمادین سرمایه داری باشد، بی نهایت واضح می نماید، سرمایه داری، خطوط گریز، نقاط
بحرانی و گسل های ساختاری اش را زیرپای خودش دفن می کند، اما انچه در زیرْلایه
فیلم در جریان است، فهم غلط سرمایه داران در منفک سازی پیام از نویز است.
هر دو مردی که در طول فیلم در زیرزمین خانه پنهان شده اند، از طریق کدهای مورس
ارسالی به واسطه خاموش و روشن کردن یکی از چراغ های خانه با بیرون در تماس اند،
حال انکه ساکنین نظم نمادین کشور سرمایه داری، این پیام ها را نوعی اختلال در
سیستم می دانند؛ پسْ ماندهای ضدسرمایه داری در حال انتقال پیام هستند، پسْ
ماندهایی که روزی در قالبی قهرمانه یا طنزالود انقلاب خواهند کرد، اینجاست که ان
عبارت میشل سر تمام قد به عینیت می رسد: نویز بخشی از رابطه است و البته می تواند
همه ساختار شکل دهنده به رابطه هم باشد. این ایده قابلیت بسط مقیاسی نیز دارد، خانه های این فیلم ـ چه خانه ای اعیانی و
لوکس در بالای شهر و چه خانه ای کوچک و زیرزمینی در پایین شهرـ هر دو اشکالی از
الودگی، نویز یا پارزیت را نمایندگی می کنند که در عمل ما را به نویزْشهری
پارازیتْ گون می رسانند؛ خودِ شهر، تحت شمول یک توسعه و دگرگونی ژنریک به یک وضعیت
پسْ ماندی تبدیل می شود؛ پارازیت بر رابطه غلبه می کند و تلاش گفتمانی و حقوقی
برای قرنطینه ی پارازیت در زیرزمین ها، در عمل، به کنش بی مرز و بی انقیاد تمام
اجزای یک وضعیتی پرازیتی منجر می شود، ما با یک آپاراتوس جدید مواجه هستیم؛
پارازیتیسم.
انچه باقی می ماند، معماری خانه ایست که تمام این مهلکه مسخره در ان می گذرد؛
ویلای شهری ای لوکس، با اجرایی بی عیب و نقص که تلاش می کند تمام ظرفیت های نمادین
مالکین خانه ـ که دیگر کارخانه دار نیستند، بلکه از مدیران ارشد یک شرکت خدماتی
هستند ـ را جامه عمل بپوشاند. معمار در قالب یک کارگرِ عاطفی تمام منویات مالک را
محقق ساخته است، معمار نظم نمادینی که در تمام شئون بر مدار پارازیت و اختلال و
الودگی و تبعیض و استثمار و اختلاف طبقاتی بنا شده است را در بعد فیزیکی اش بازْتولید
کرده و بدان مشروعیت داده، از همین روست که انچه معمار ساخته معماری نیست، چرا که
معماری ـ بیشتر در وجه انتقادی و معناشناختی و آیرونیک اش ـ تمایل و تلاش واضح و
اخلاقی برای خروج از این نظم نمادین دارد.
معماری بیرون از نظم نمادین، نوعی ارزش دهی به پارازیت مثبت است، پارازیتی که
مشروعیتش را از میزبانش نمی ستاند، بلکه بدون انکه میزبانش متوجه شود تمام ظرفیت
های نمادین و فرهنگی و مالی میزبان را به کار کنش اخلالگرانه و زایای خود در می
اورد. معماری در این فهم تلاش اخلاقی برای ایجاد اختلال در کلْ پارازیتِ پذیرفته
شده ایست که مکانیسم های توزیع سرمایه ان را معماری می خوانند و این مهم جدا از
انکه به دانشِ دیسپلینی معمار بستگی مستقیم دارد به عاملیت فردی و فهم اخلاقی
معمار از وضعیت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی کشوری که در ان معماری می کند
نیز مرتبط است.
در اقتصاد نفتی ایران که اغشته به مناسبات رانتی است و توزیع و انباشت سرمایه مالی
در نسبت با "نزدیکی به" و "دوری از" ساخت قدرت تعریف می شود،
وقتی مالک یا کارفرمایی نزدمان می اید و از ما یک ویلای لوکس می خواهد، پرسش
اخلاقی اینجاست که چگونه رفتار کنیم؟ به بسط رابطهْ پارازیت ساختاری تدوام بخشیم
یا به اختلال اخلاقی و بسط مقاومت منفی در کیفیت این نوع رابطه دست زنیم.