توسعه شهرها، چندگانگی حاکم بر شبکه های نامتجانس شهری، ظهور اقتصادهای موازی و دوگانگی های ماهیتی، عملا رشد نظام شهرها را برقراری سوق داده است که فراتر از کنترل به نظر می آیند، مدل برنامه ریزی عقلگرا نیز از دو سو شکست خورده است، از یک سو در مواجه با شهرهای غربی ای که در حال حاضر کاملا در چنبره منطق مصرف گرفتار امده اند و از سوی دیگر در مواجه با شکل گیری کلان شهرهایی که در اقتصادهای نوظهور نضج می گیرند.
با این حال این پیکره بندی های شهری که به نظر نمی رسد خود را تابعی از هیچ نوع منطق اجتماعی و اقتصادی بدانند به فراخور پتانسیل های ژنریک و بعضا مشخصی را بروز می دهند که می توانند به مدل سازی تراکم های شهری پیچیده منجر گردد، به گمان بسیاری معمارانی همچون کنگو کوما، رم کولهاس و تام مین بر اساس این واقعیت ها طراحی می کنند.