“يك بار بگويم و تمام كنم، اين كتاب له نوعي پزشكي و عليه نوع ديگر از اين علم نيست”، “در اين كتاب سخن از فضا، زبان و مرگ است؛ سخن از نگاه”. ميشل فوكو نگاه ما به تاريخ را در هم ميريزد. از نظر او تاريخ روايت خطي، پيوسته، كلان و عقلاني قابل تقليل به زنجيرههاي سطحي علل و معلولي نيست. او تاريخ را از مسيرهاي ناآشنا مينويسد تا گره از پيچيدگيهاي لحظه حال باز كند. در “تولد پزشكي باليني” فوكو پروژههاي متعدد و متنوع خويش را پيگيري ميكند، از نگارش “تاريخ سوژه شدن سوژه” تا “چگونگي تولد علوم انساني”، از باستانشناسي دانش تا تبارشناسي قدرت و... “
تولد “پزشكي باليني: باستانشناسي نگاه پزشكي” سومين اثر ميشل فوكو (1926-1984)، تاريخنگار، فيلسوف و نظريهپرداز علوم اجتماعي فرانسوي است. كتاب نخست به زبان فرانسه در سال 1963 ميلادي به همت انتشارات دانشگاهي فرانسه (PUF) منتشر شد. اين كتاب در ميان دو اثر مهم ديگر فوكو يعني “تاريخ جنون” (1961) و “الفاظ و اشيا” (1966) چاپ و همين امر سبب شد كه كمتر مورد توجه قرار گيرد. يعني در تقسيمبندي رايج و البته مناقشهبرانگيز دورههاي فكري فوكو، اثري كه به دوران نخست (دوره باستانشناسي تفكر او) اختصاص دارد.
كتاب “روايت تولد شكلي از پزشكي است كه برخلاف تصور رايج به قدمت نخستين حضور پزشكان بر بالين بيماران و نخستين نگاههاي آنان بر جسم رنجور آنان نيست بلكه واقعيتي تاريخي است كه در زمان مشخصي تولد يافته است. محدوده زمانياي كه كتاب عمدتا به آن ميپردازد از حوالي انقلاب فرانسه آغاز و تا سالهاي نخستين قرن نوزدهم ادامه مييابد، دورهيي حدودا 50ساله كه مهمترين تغيير و تحولات تاريخ پزشكي غرب در آن روي داد. هر چند فصل نخست كتاب نگاهي گذرا به ساختارهاي فكري-پزشكي قرون هفدهم و هجدهم ميلادي نيز دارد.”
ترجمه فارسي كتاب به همت فاطمه ولياني براي نخستينبار از اصل فرانسه آن صورت گرفته و به اين منظور حق ترجمه آن نيز توسط نشر ماهي از ناشر فرانسوي اخذ شده است. اين مترجم پيش از اين نيز كتاب “تاريخ جنون” اين نويسنده را از فرانسه به فارسي ترجمه كرده است. از كتاب حاضر پيشتر ترجمهيي از زبان انگليسي (ترجمه آلن شريدان) توسط زندهياد يحيي امامي با عنوان “پيدايش كلينيك: ديرينهشناسي ادراك پزشكي” (انتشارات نقش و نگار، 1384) منتشر شده بود.
“تولد پزشكي باليني” در 304 صفحه پس از مقدمه مترجم با عنوان “در حاشيه” از يك پيشگفتار و 10 فصل و يك نتيجهگيري تشكيل شده است كه عبارتند از:
فصل اول: فضاها و ردهها/ فصل دوم: آگاهي سياسي/ فصل سوم: ميدان آزاد/ فصل چهارم: قدمت پزشكي باليني/ فصل پنجم: درس بيمارستانها/ فصل ششم: نشانهها و موردها/ فصل هفتم: ديدن، دانستن/ فصل هشتم: چند جسد را بشكافيد/فصل نهم: رويت پذير، رويت ناپذير/ فصل دهم: بحران تبها/ نتيجهگيري سه بخش ارجاعات، كتابشناسي و نمايه پايان بخش كتاب هستند.
مترجم كتاب در مقدمه تقريبا 20صفحهيي خود به صورت فشرده رويدادهاي قلمرو پزشكي بين قرنهاي هفدهم تا هجدهم ميلادي را بيان ميكند و زمينهيي مناسب براي ورود خوانندگان ناآشنا به مباحثي را كه فوكو در اصل كتاب به آنها پرداخته، ميگشايد. وي معتقد است كه فوكو در “تولدي پزشكي باليني” سه مرحله را از يك ديگر متمايز ميكند: پزشكي مبتني بر ردهبندي امراض، پزشكي باليني اوليه و پزشكي تشريحي- باليني.
وي در ادامه مقدمه ميكوشد ويژگي هر يك از اين سه دوره را در بستر اجتماعي آنها نشان دهد. اما فوكو در پيشگفتار كتاب ضمن اشاره به روششناسي اين پژوهش نشان ميدهد كه “اين كتاب تلاشي است براي تحليل نوعي گفتار تجربه پزشكي در عصري كه كشفيات بزرگ قرن 19 هنور رخ نداده بود”. او در فصل نخست به پزشكي مبتنيبر ردهبندي كه بيماري را در مركز تحقيقات پزشكي قرار ميدهد، مينگرد. در فصل دوم هم چنان از پزشكي بيماري سخن ميرود، ضمن آنكه تحولاتي را در نهادها و انجمنهاي متولدي پزشكي نشان ميدهد و به تحولات اجتماعي و سياسي قرن هجدهم فرانسه اشاره ميكند. در اين فصل همچنين به رسالت سياسي پزشك در مبارزه با بيماري پرداخته ميشود.
فصل سوم پيامدهاي انقلاب فرانسه در به وجود آمدن ميداني آزاد براي دانش پزشكي را بر ميرسد ضمن آنكه از اين واقعيت غفلت نميكند كه “آزادي حاكمانه حقيقت[خود] درونمايه ايدئولوژيكي است كه هادي همه اصلاحات ساختارهاي پزشكي از سال 1789 تا كودتاي ترمي در سال دوم (1794) است”.
فوكو در فصل چهارم نشان ميدهد كه چگونه “پزشكي بر بالين بيمار شكل ميگيرد”. او در فصل بعدي تجديد ساختار بيمارستان را در پيوند با تعريف جديد از آموزش باليني نشان ميدهد. فوكو در فصل ششم به تعمق در ساختارهايي ميپردازد كه در آنها بيماري رويتپذير شد، فصل هفتم كتاب به اهميت نگاه محض و مشاهده بيواسطه در پزشكي باليني ميپردازد، “نگاهي كه گوش ميسپرد و سخن ميگويد: تجربه باليني معرف لحظه تعادل ميان كلام و نمايش است”.
فصل هشتم به تحولي مهم در تاريخ پزشكي ميپردازد: كالبد شكافي. “پزشكي باليني با تكيه بر علم تشريح از دغدغه درك علايم به فهم جايگاه و كانون بيماري و تحليل نسوج بدن رسيد.” برجستهترينترين نماينده اين پزشكي گزاويه بيشا (1802-1771) كالبد شناس و جراح فرانسوي است كه با طرح مفهوم “نسج” در پزشكي باليني تحول ايجاد كرد. “آنچه با بيشا و پزشكي تحليلي- باليني رخ داد نزديكتر شدن سوژه به ابژه نبود بلكه تغيير در تركيب كلي دانش بود؛ نوع ابژه، خانهبندي آن، جايگاه متناسب سوژه، ابزارهاي تشخيص و اشكال مفهومسازي همه تغيير كردند”.
فصل نهم كتاب در ادامه فصل پيشين به سرزمين بيماري از منظر مرگ مينگرد: “ميهني قابل نشان، مكاني زيرزميني اما استوار كه خويشاونديها و پيامدهاي بيماري در آن شكل ميگيرند”. “مرگ نه فقط امكان ميدهد بيماري در گفتاري حقيقي بيان شود كه در حكم سرچشمه هستي بيماري است”. به تعبير روشنتر “مرگ همان بيماري اي است كه حضور آن در زندگي ممكن شده است”. بنابراين در قرن نوزدهم “مرگ آسمان كهن تراژيك خود را ترك گفت و به هسته تغزلي انسان تبديل شد: حقيقت رويتناپذيرش، راز رويتپذيرش”.
فصل پاياني روايت آخرين، شديدترين و پيچيدهترين منازعه ميان دو نوع تجربه پزشكي است كه ناسازگار است: پزشكي امراض ذاتي و پزشكي عواملي بيماريزا. در مركز اين نزاع فرانسوا بروسه (1838-1772) بود كه فقط بر بينايي تاكيد نداشت و از حواس ديگر چون شنوايي و لامسه نيز بهره ميگرفت و معاينه باليني دقيقتر را ممكن ميكرد. اينچنين بود كه “زمان پزشكي امراض به سر آمد. پزشكي واكنشهاي مرضي ظهور يافت، ساختاري تجربي كه بر قرن نوزدهم و تا حدي قرن بيستم حاكم بود”.
فوكو در نتيجهگيري كتاب نشان ميدهد كه “تحول پزشكي باليني صرفا يكي از آشكارترين شواهد تغييراتي است كه در سامانهاي بنيادين دانش روي داد”. او با آشكار كردن مفروضات پنهان اثباتگرايي (پوزيتيويسم) مثل “دلالتگري امر مدرك و ارتباط متقابل آن با زبان در صورتهاي آغازين تجربه، ساماندهي عينيت براساس ارزشهاي نشانه، ساختار در نهان زبان شناختي دادهها، خصلت واضع و سازنده فضاي تن و اهميت تناهي در رابطه انسان با حقيقت” نشان ميدهد كه اين پيششرطها ساختار فرهنگ اروپايي را همچنان در روزگار ما شكل دادهاند، اگرچه انديشمنداني چون او كوشيدهاند اين “تارهاي كلاف را باز كنند، تارهايي كه هنوز برايمان آنچنان ناشناختهاند كه خيلي طبيعي به غايت جديد يا مطلقا كهنه ميپنداريمشان”.
كتاب “تولد پزشكي باليني” فاقد واژه نامهيي است كه اصطلاحات تخصصي موضوع كتاب (بحثهاي پزشكي) و واژگان تخصصي فوكو و فلسفه را بيان كند. ضرورت اين امر بهويژه براي ميشل فوكو به عنوان فيلسوفي كه آثار متعددش با ترجمههاي گوناگون و كيفيتهاي متنوع به فارسي ترجمه شده و مخاطبان گستردهيي نيز دارد، انكارناپذير است. اما با وجود اين امر، كتاب نثري بسيار روان و شيوا در مقايسه با ساير ترجمههاي اين فيلسوف دشوار و ادبينويس دارد. كتاب سرشار از اشارههاي ادبي، ظرافتهاي فلسفي و استعارههاي كنايي است. چاپ كتاب شكيل است و در طرح جلد آن از نقاشي رامبراند با عنوان “درس آناتومي دكتر نيكلاس تولپ” (1632) استفاده شده است.