همه داستان ویلا ساوا، اثر درخشان و پرآوازه لوکوربوزیه بزرگ، از یک اتفاق به ظاهر ساده شروع میشود: ساختمانی سفیدرنگ و جعبهمانند در میانه یک چمنزار وسیع، به آرامی خود را از زمین جدا میکند و برمیخیزد. اما این جداشدن و برخاستن از جنس تفرعن و خودنمایی است یا از جنس تواضع و فروتنی؟ ویلا ساوا همچون ماشینی بدقواره، خود را به طبیعت تحمیل میکند یا همچون پروانه سبکبالی، به پرواز بر فراز طبیعت مشغول است؟
انگارهای که مورخان و منتقدان معماری معاصر از ویلا ساوا، تا به حال در ذهن ما شکل دادهاند، بیشتر بر یک ماشین بدقواره خودنما دلالت میکند تا یک پروانه سبکبال و این انگاره، همواره با ارائه یک انگاره رقیب به نام خانه آبشار، اثر جاودانه فرانک لویدرایت، تقویت شده است. به زعم این نویسندگان، آنچه خوبان همه در همزیستی آرمانی با طبیعت و احترام به آن دارند، خانه آبشار یکجا دارد. اگرچه در تقویت این انگاره پربسامد، نوشتههای رایت درباره معماری ارگانیک و جمله معروف لوکوربوزیه، یعنی “خانه ماشینی برای زندگی است"، تاثیر فراوانی داشته است، اما من به شخصه، ویلا ساوا را طبیعتگراتر از خانه آبشار میبینم.
از دید من، ویلا ساوا به احترام طبیعت، از زمین برخاسته و طبیعت را به آغوش کشیده است. ویلا ساوا طبیعت پیرامون خویش را به تصویر کشیده و برای تماشا قاب کرده است. این ویلای مدرن، رمپِ گردشگاهیای را در دل خود جای داده که شما را از طبیعتِ زمین به طبیعتِ آسمان در باغبام رهنمون میکند. همه این کیفیتهای کمنظیر در تعامل با طبیعت، از دید و منظر در فضاهای داخلی گرفته تا تجربه حسی و ملموس از نزدیک در باغبام را بگذارید در کنار خانه آبشار که همه نام و آوازه خود در طبیعتگرایی را بیشتر مدیون یک بستر قدرتمند و آبشاری است که بر روی آن ساخته شده و تختهسنگهایی که دستنخورده در داخل بنا باقی گذاشته شدهاند تا یک راهبرد بدیع و نوآورانه، راهبردی که بتواند مرزهای ارتباط میان طبیعت و معماری را گسترش دهد. این در حالی است که اگر اندکی ژرفبینانهتر نگاه کنیم، حداقل سه اصل از پنج اصل معروف لوکوربوزیه (پیلوتی، باغبام و نوار پنجرههای افقی سراسری) که در ویلا ساوا نمود یافته و در پیشبرد دانش معماری قرن بیستم سهیم بودهاند، همگی در راستای تقویت ارتباط طبیعت و معماری هستند.
البته از مساله بنیادین رابطه طبیعت و معماری که بگذریم، اینکه ویلا ساوا به عنوان فضایی ایدهآل برای زندگی خانوادگی مناسبتر و موفقتر بوده است یا خانه آبشار، بحثی جداگانه میطلبد؛ کتابهای معماری هم در اینباره سکوت کردهاند و متاسفانه این نوع بحثهای زیربنایی که با ماهیت و هدف معماری سر و کار دارد، هیچگاه جایی در این نوشتهها نداشته است.
اینک خودتان قضاوت کنید که ویلا ساوا طبیعتگراتر است یا خانه آبشار؟ آیا رواست به پیروی از کتابهای تاریخ معماری مدرن، همه افتخار طبیعتگرایی را نصیب خانه آبشار کنیم؟ آیا بهتر نیست نشان طبیعتگرایی را از خانه آبشار بگیریم و بر سینه ویلا ساوا نصب کنیم؟ شاید بهتر است این بحث نیز وارد تاریخ معماری مدرن شود که کدامیک از این دو اثر جاودانه برای زندگی انسانی شایستهتر و کارآمدتر هستند؛ چه بسا، ویلا ساوا میدان رقابت را در این زمینه، به رقیب دیرینهاش، خانه آبشار، واگذار کند.
کلیدواژه ها: لوکوربوزیه. ویلا ساوا. فرانک لوید رایت . خانه ابشار. پنج اصل لوکوربوزیه