برای آموزش و تمرین اندیشه ی انتقادی، از سال نخست دوره ی کارشناسی (در دانشگاه های خارج از ایران)، از دانشجویان خواسته می شود تا در مورد کار خود و دیگران، به چرایی فکر کنند؛ تا بتوانند از "آن را دوست دارم" عبور کنند و به "چرا آن را دوست دارم" برسند. به این شکل یک معمار به عنوان یک عامل فرهنگی و به عنوان کسی که با بیان دیدگاهش، موضعی انتقادی نسبت به یک موضوع خاص اتخاذ می کند، می بایست بتواند در چارچوب گفتمان معماری، چرایی اشتیاقش را بداند و درباره اش حرف بزند. این که این گفتمان، بتواند در ژانر طنز بگنجد و موضعی انتقادی را با زبانی نه چندان جدی بیان کند نیز در جای خود، چالشی بزرگ است.
ویتگنشتاین جایی گفته بود می توان تمام تاریخ فلسفه را در قالب یک کتاب طنز نوشت. پس شاید در مورد معماری و مفهوم سازی فلسفی آن نیز بتوان چنین کاری کرد. مثل تلاش هایی که پیش از این با کتاب های Yes is more یا Content انجام شده اند. این مساله را می توان در چارچوب ایده ی جدید "طراحی یک تئوری" (دربرابر ایده ی سنتی تئوری طراحی) که در محیط های آکادمیکی همچون سای آرک و با کار افرادی همچون مارسلین گئو مطرح است، پی گرفت.
به این معنا که معماران به شکل ها و شیوه های بیانی جدیدی برای گفتمان معماری نیاز دارند که طنز نیز می تواند یکی از آن ها باشد. این ها به کنار، به راستی تصور می کنم انتخاب یک اثر از میان بی شمار اثر ممکن به عنوان یگانه کار محبوب، کار دشواری باشد. دست کم به نظر می رسد انجام این کار در قالب یک دسته بندی تاریخی امکان پذیرتر باشد؛ برای مثال نیمه ی نخست سده ی بیستم یا ...
بنابراین من برای انتخاب اثر محبوب خود دوران "معاصر" را انتخاب می کنم. معاصر به معنای رایج خود که به دوران متاخر اشاره می کند: دورانی که می توان آن را از آغاز دهه ی نود و انقلاب دیجیتال در نظر گرفت. اثر محبوب من مرکز گردهمایی نارا (1992) کار بهرام شیردل و رابرت لایوزلی است.
این پروژه از چند منظر، اهمیت دارد. آن چنان که جفری کیپنس معتقد است، "نارا یکی از مهم ترین پروژه های ساخته نشده ی سده ی بیستم" است؛ چیزی که ما را متوجه موضوع نیروی انتقادی پروژه های کاغذی می کند. نارا پروژه ای است که بهرام شیردل بلافاصله پس از جدایی خود از شرکت شیردل، زاگو، کیپنس طراحی کرده است.
این اثر یکی از نخستین پروژه هایی است که گذار از گفتمان دریدایی به گفتمان دلوزی را در سال های پایانی دهه ی هشتاد و آغازین دهه ی نود نمایش می دهد و از هندسه ی فولد و ریاضیات رنه تام بهره می برد. در عین حال این یکی از نخستین پروژه هایی است که در آن از کامپیوتر برای بازنمایی استفاده شده است و از این منظر اهمیت زیادی دارد. به این شکل که کار شیردل را به کار افرادی همچون گرگ لین و برنارد کش پیوند می زند که در آغاز دهه ی نود، در حال انجام نخستین تجربه ها با کامپیوتر بودند.
نارا از منظر دیگری نیز اهمیت دارد و آن تبارشناسی ای است که به آن تعلق دارد. این پروژه به خانواده ی کارهایی تعلق دارد که به پروژه های عروسک روسی معروفند و در آن ها از ایده ی شیء برشی- فضای میانی- استفاده شده است. به این صورت دیاگرام اشغال فضای نارا، در برابر دیاگرام تقسیم بندی فضایی که راهبرد رایج اشغال فضاست قرار می گیرد و پتانسیل های جدیدی برای معماری فراهم می کند.
نارا البته سویه ی تراژیکی نیز در خود دارد. از نظر من این پروژه، آخرین کار مهم و بزرگ بهرام شیردل است. معماری که پس از این کار و ورود به ایران، از جریان جهانی معماری جدا شد. نارا برای من خداحافظی باشکوه معماری است که از جریان معاصر جدا شد، نتوانست گفتمان جدیدی به گفتمان بزرگ تر معماری اضافه کند و به معماری ملی – برابر بین المللی- تبدیل شد.
کلیدواژه ها: ویتگنشتاین. Yes is more. Content. مارسلین گئو . مرکز گردهمایی نارا. بهرام شیردل. رابرت لایوزلی. جفری کیپنس . دریدایی به گفتمان دلوزی . ریاضیات رنه تام . هندسه ی فولد. گرگ لین. برنارد کش