تئاتر موزیکال واقع در شهر بزانسون را کلود نیکولاس لِدوکس
در سال 1775 طراحی کرده بود و بین سال های 1778 و 1784 به مرحله اجرا رسید. لِدوکس
برنامه ریز ِشهرهای ایده آل بود ولی در عین حال از جمله کسانی بود که به اصول
اولیه رجوع می کرد و در ادامه نیز به شکلی محکم و صریح، تئوری های خود را بر اساس
همین اصول بنیان می نهاد و یکی از تنها برنامه ریزانی بود که ساختن شهر ایده آل
خود را آغاز نمود(مثل شهر چو).
لِدوکس برای طراحی تئاتر موزیکال، تحسین ها و نقدهای مثبت
کمی را دریافت نمود چرا که طراحی این مجموعه، دیدن و شنیدن تماشاچیان را غیر ممکن
کرده بود، تزئیات مجموعه، عامه پسند و گیج کننده به نظر می رسید و گروه ارکسترا در
میانه تماشاچیان قرار گرفته بودند. لِدوکس برای اثبات ادعای خود، به میان شلوغی
مردم در خیابان بازگشته بود و ایده اولیه اولیه اش را در میان زندگی عادی مردم
یافته بود و در درستی طراحی خود این چنین استدلال می کند که "(گروه های موزیک
خیابانی) یک دایره را شکل می دهند که قوی ترین (نوازنده ها) در جلوی دایره و
دیگر(نوازندگان) ضعیفت تر در عقب این فرم جای می گیرند، هر نوازنده نیز در جایی
قرار می گیرد که بهترین دید را نسبت به اطراف داشته باشد، بدون این که حضور مردم
مانعی (برای این دیدن و دیده شدن) محسوب گردد".
راه حل لِدوکس، بی شباهت به طراحی های گابریل نیست، هرچند
تالار سخنرانی این مجموعه بزرگ تر است و با فرمالیسم آگاهانه تری طراحی شده است.
سه ردیف صندلی های نیم دایره ای شکل(یا به قول لِدو، جعبه های از رده خارج شده)
به صورتی در پلان عقب کشیده شده اند که شاخص ترین عنصر این تئاتر، تالار ستوندار
منحنی شکل مجموعه(ستون های دوریک بدون پایه ستون) که کتیبه ای را بر دوش خود نگاه
داشته است، در این اثر خودنمایی کند. تا پیش از این، هیچ گاه معماری کلاسیک
نتوانسته بود به شکلی منطقی و مبتکرانه، توقعات و نیازهای یک تئاتر بزرگ مدرن را
برآورده سازد. لِدوکس در این اثر، بازنمایی فراموش نشدنی از تالار ستوندار به
نمایش گذاشت که در (گرافیکی معروف نیز) در چشمان تماشاچیان بازتاب پیدا می کند و
در خاطره های مردم ثبت می گردد.
این (تالار ستوندار) نیم دایره، در حقیقت، تنگ تر از سکوی
نمایش بود. در جایی که اولین ردیف صندلی ها با صحنه نمایش برخورد می کرد، این فرم
نیم دایره، گشوده می شود و پلانی زنگوله شکل را خلق می کند. در پشت این ردیف صندلی
ها، کتیبه ای مجسمه مانند با محتوایی تراژیک، کمدی و رقص روایت خود را آغاز می کند.
در ادامه، درمیابیم که همین ردیف صندلی ها نیز، چیزی بیش از یک گالری بودند، در
واقع بیشتر یک آمفی تئاتر شیاری شکل بود که به عقب کشیده شده بود و تعداد
تماشاچیان بیشتری را نسبت به تماشاچیان واقع در پشت نوازندگان در خود نگاه می داشت.
طاق صحنه نمایش دارای ویژگی هایی همچون بزرگی صحنه، فرم نیم
دایره و زنجیره وار تکرارشونده ای بود که به جای ستون ها توسط دیوارهای ساکن نگه
داشته شده بود و فضاهایی را در اضلاع کناری خود جای داده بود. این سکو در واقع
توقف گاهی است که لِدوکس آن را بسیار مهم و حیاتی می انگارد و بر این باور است که
این سکو باید« ارتباط دهنده بازیگر و تماشاچی باشد و نه این که در میان آن ها
بایستد".
در طراحی این مجموعه، هیچ موضوعی به اندازه قراگیری ارکسترا
در طراحی سالن اصلی نمی تواند جسارت لِدوکس را به اثبات رساند و برخلاف این باور
عمل می کند که «ارکسترا هم در قالب دیگر آلات موسیقی همچون خواننده، نباید نمایش
داده شود». شاید بعضی از ایده های دِدوکس در این زمینه از کار و فکر استادش،
بلاندل الهام گرفته باشد. بلاندل قرار دادن تماشاچیان نزدیک به صحنه نمایش
را به شکلی پیشنهاد داده بود که ارکسترا را به دو بخش تقسیم کرده و هریک را در یک
سمت قرار دهد.
سیستم گرمایش هوا بسیار استادانه تر از تورین طراحی
شده بود. این سیستم دارای شش بخاری، دو آجر بر هریک از اضلاع محل قرارگیری ارکسترا
و دو بخاری پوشانده شده توسط کاشی های کفپوش بود تا بتواند راهروها و
بازدیدکنندگان را گرم کند.
بعد از نجات مجموعه، به همراه انجام چند عملیات اصلاح کوچک،
این تئاتر باشکوه در اوریل سال 1958 از آتش جان سالم به در برد ولی تنها تالار
ستوندار دوریک این مجموعه همچنان پابرجاست.
(این متن بخشی از کتاب تئاترها:تاریخی برجسته، نوشته
سیمون تیدوورت است که با انتشارات لندن و در سال 1973 به رشته تحریر درآمده است:صفحه
110 و 111).