معهذا برای کسانی که هیچ از کامران دیبا به خاطر ندارند یادآوردی کنم که او معمار موزه هنرهای معاصر تهران است و پارک شفق و فرهنگسرای نیاوران و شوشتر و و کارهای دیگری در جاهای دیگر، که عملی شده یا نیمه تمام مانده یا در مرحله طرح و پروژه جوانمرگ.
دیبا نقاش هم هست و اولین کسی است که نوع چیدمان سمعی بصری را در ایران اجرا کرده است. او بنیانگذار نوعی باشگاه هنرمندان است، فکری بی سابقه برای ایجاد پاتوق و معاشرت های هنری که در نقاشی و هنر ایران تاثیر می گذارد. دفتر مهندسی او اولین و آخرین دفتری است که نام "شهرسازی و تهیه طرح های اجتماعی" را بر خود دارد.
در کتاب حاضر روحیه و حال و هوای سال های چهل و پنجاه که سال های بلند پروازی با مسائل و معضلاتی که شخصیت داستان با آنهای درگیر می شود، بعد پیشنهاد هایی که فروتنانه در سایه روشن چالش ها به طور مخفی خود را نشان می دادند و روی نهان می کردند، عینا مثل داستان بلندی که در این متن مخفی است، پیشنهادهایی که در زمان خودش از سوی جماعت ناشنیده ماند، پرداخت شده است.
این که این موضوع چه معنا دارد؟ این که چه شگردهای نوینی در کار است؟ پشت شگردهایش چه فکرهایی هست؟ یا چه بدایع و بدعت هایی در آن فکرها بوده و به چه درد امروزمان می خورد و نهایتا معماری که در دوره یازده دوازده ساله ای - که روزگار به او فرصت کار در کشورش داد - توانست مقدار معتنابهی اثر به جا بگذارد چگونه آدمی است از میان آدم های زمانه ما؟ و در مقام هنرمند و دوستدار نقاشی، مشوق و معرف چگونه هنری بود؟ بماند تا ورزق زدن این اوراق که دری می گشایند به فکرهایی.