کتاب ترجمه شده ی “بنیان فرمیک معماری مدرن” رساله ی دکترای پیتر آیزنمن است که در سال 1963 م. در دانشگاه کمبریج دفاع، و در سال 2005 نخست به زبان آلمانی و سپس به انگلیسی منتشر شده است. در شناخت جایگاه فکری رساله آیزنمن می باید آن را در سیر تاریخی متن های معماری مشاهده کرد. آیزنمن با تعریف خود از کلیدواژه های “فرم، حجم، فضا، توده، و بلوک” و با معرفی دو گونه ی مختلف فرم: “فرم های ساده و ترکیبی” به تحلیل فرآیند فرم پذیری در معماری مدرن می پردازد؛ و این اندیشه ی خود را در تحلیل هشت پروژه ی معماری مدرن از چهار معمار (فرانک لویدرایت، آلوار آلتو، جوزپه ترانی، و لوکوربوزیه) به نمایش می گذارد. اگرچه آیزنمن در فصل نخست و پنجم تلاش می کند تا جایگاه خود را در میان دیگر نظریه پردازان معماری تعیین کند، ولی خالی از لطف نیست اگر بدانیم کتاب نام آشنای “معماری: فرم، فضا، نظم” نوشته ی دی.کی. چینگ -که نوع نگاه او در تحلیل هندسی فرم، فضا، و حجم در حوزه ی معماری را نمی توان متفاوت با نگاه این رساله معرفی کرد- نخستین بار در سال 1979م. حدود شانزده سال پس از رساله ی آیزنمن منتشر شده است.
در ترجمه ی کتاب دو واژه ی “فرمیک و ساخت مان” به ادبیات معماری پیشنهاد شده است. اگر برای هر واژه دو صورت کالبدی (ظرف واژگانی) و معنایی (که در این ظرف ریخته می شود) تصور کنیم، فرآیند ترجمه در پاره ای موارد مترجم را با “معنا”یی روبه رو می سازد که به روشنی نمی توان برای آن در زبان مقصد (فارسی) معادلی یافت و به ناچار می باید ظرف واژگانی نویی را ساخت. با گذر زمان مترجم هم می تواند نقد خودآگاه (یا ناخودآگاه) مخاطب خود را دریافت کند، و هم چشم امید به خوش نشستن این واژگان پیشنهادی در ادبیات روزانه ی معماری را داشته باشد. شرح کامل چنین ضرورتی در واژه سازی را می توان در مقدمه ی مترجم بر کتاب خواند؛ به طور خلاصه در پشت جلد نوشته شده:
واژه ی فُرمیک (فرم+ایک) در این کتاب به عنوان معادلی برای “Formal” ساخته شده است. با خفته ماندن پسوند “ایک” در زبان فارسی، اگرچه در ابتدا آن را مشابه پسوند “-ic” در زبان لاتینی و انگلیسی می پنداریم؛ ولی می بایست خاطر نشان کرد که، این پسوندِ صفت ساز در واژگانی مانند: تاریک (تار+ایک) و نزدیک (نزد+ایک) میراث ما از “فارسی میانه” است؛ که بر اثر فراوانی کاربرد، هوش خودآگاه ما نسبت به شکل ترکیبی این دو واژه بی تفاوت شده است، و دیگر در واژه سازی از این پسوند استفاده نمی کنیم. شکل هم سان این پسوند را می توان در “ایت” و با واژگانی مانند: مدرنیّت (مدرن+ایت) و انسانیّت (انسان+ایت) مشاهده کرد. شناخت و به کارگیری آن ها در گفتار روزانه به توان واژه سازی زبان فارسی می افزاید.
ساخت مان (با حرکتِ سکون بر حرف ت) معادلی برای واژه ی “Structure” است. در شناخت این واژه می بایست به دو نکته توجه کرد: نخست آنکه “Struct” به معنای “ساخت” است. دوم، اگرچه ترجمه ی مناسب -در حوزه ی علومِ انسانی- برای آن، واژه ی “ساختار” است، ولی در حوزه ی علوم مهندسی این “ظرف” واژگانی نتوانسته “معنا”ی درستی را با خود همراه داشته باشد؛ شاید به همین دلیل نیز از واژگانِ سازه و اسکلت به اشتباه به کار گرفته می شوند. راه حل این مشکل را می توان با تفکیک دو بار معنایی متفاوت برای “Structure” یافت. هر اندازه که “ساختار” معنایی سوبژکتیو (فرادیداری) در خود دارد، “ظرف” واژگانیِ “ساخت مان” می تواند معنایی اُبژکتیو (دیداری) به-همراه داشته باشد، و بُن مایه های شکل دهنده ی جسم را هدف قرار دهد.
شرح مختصری از فصل های مختلف کتاب در پشت جلد آورده شده است:
این رساله در پنج فصل نوشته شده است. فصل نخست با عنوان “فرم در ارتباط با معماری” به جنبه های فرادیداری (سوبژکتیو) معماری و نسبت آن با فرم معماری می پردازد. پرداختن به اندیشه های افرادی همچون آگوست چویسی، لوئیس سالیوان، و سنت الیا، و همچنین نظریه های مطرح پیرامون فرم در معماری مسیر آغازین این رساله را مشخص می کند. مفهوم یا معنا، عملکرد، ساختْ مان، و تکنیک، کلیدواژه های فصل نخست را شکل می دهند.
آیزنمن در فصل دوم، “ویژگی های فرمِ ساده ی معماری” تلاش می کند تا رویکردهای فرادیداری خود در فصل نخست را با مثال های کالبدی و دیداری (اُبژکتیو) از فرمِ معماری به نمایش بگذارد. معرفی فرم های ساده -به عنوان پیش نمونه ی فرم های ترکیبی در رساله ی او- اساس این فصل را شکل می دهد. توسعه ی مفهومِ فرم در ظرف های واژگانیِ: شکل، توده، حجم، بلوک، جسم، سطح و مکان، همسو با کنکاش آن ها در برخی از پروژه های معماری مدرن، کلیدِ راهِ آیزنمن در بسط آن چیزی ست که او تلاش دارد در این رساله به آن بپردازد.
فصل سوم با عنوان “توسعه ی سیستم های شکلی” در واقع بسط همان مفهومی ست که در معرفی فرم های ساده مطرح شده است، و در این فصل، در قالب فرم های ترکیبی از آن یاد می شود. کلیدواژه های فصل دوم در اینجا هم-نشینِ مفاهیم جدیدی می شوند تا بُن مایه های فکری آیزنمن را در دایره ی واژگانی: سیستم های شکلی، سیستم های ساکن و پیوسته، دیالیکتیک توده-سطح، و نیز سیستم های حرکتیِ پیچشی، حلزونی، و پله ای (در توصیفِ فرم و یا نظام سیرکولاسیونِ جا گرفته در آن ها) مطرح سازند. در این فصل از فرم های ترکیبی -در بسیاری موارد- با دو عنوان فرم های خطی و مرکزوار یاد می شود.
فصل چهارم، “تحلیل سیستم های شکلی” به سنجش تئوریِ آیزنمن پیرامون ریشه های فُرمیک معماری مدرن اختصاص دارد. آیزنمن با انتخاب هشت پروژه ی معماری مدرن از چهار معمار، به تحلیل فرمیک هر یک از آن ها می پردازد. پرداختن به ساختار شکلی این آثار و تلاش برای تحلیلِ فرم -پذیری آن ها -با در نظر گرفتن مفاهیم بیان شده در فصل های قبل- کلیّت این فصل را شکل می دهد. آیزنمن به تحلیل پروژه هایی از: لوکوربوزیه، فرانک لویدرایت، آلوار آلتو، و جوزپه ترانی می پردازد. فصل پنجم با عنوان “تئوریِ فرجام باز و فرجام بسته” به بازاندیشیِ تئوری های مطرح در تاریخ معماری و ویژگی های هر یک از آن ها -که آیزنمن با عنوان تئوری فرجام باز و فرجام بسته از آن ها نام می برد- اختصاص یافته است. این گستره ی زمانی از ویتروویوسِ معمار آغاز و تا زیگفرید گیدئونِ نظریه پرداز ادامه می یابد.