زمان یکی از مهمترین متغیرهایی است که فهم و شاید کشف یوتوپیا را سختْ
پیچیده می کند. اگرچه تئوریسینی مثل کالین رو در یکی از نظریه های مناقشه برانگیزش
بر یوتوپیا، این مفهومْ پدیده را مستقل از زمان و مکان و تاریخ تبیین می کند، اما
غوری بر طرح های باشکوه یوتوپیایی نشان می دهد این مفهومْ پدیده در بلندای تاریخ و
متناسب با زمان و بستر ارائه طرح تغییر کرده است. همانگونه که طرح های سوپراستودیو
غالبا گفت و گوی درونی عمیقی میان مونومنتالیتی و یک وضعیت کاهنده و مینیمال است،
مباحث گسترده و متقدم تر یوتوپیایی نیز میان صنعت و طبیعت در نوسان اند، مباحثی که
با شهر سوسیالیستی و صنعتی رابرت اوون اغاز می شود و با باغْ شهر ابنزر هاوارد
ادامه می یابد و ردش تا پوتریز تینکْ بِلْت صنعتی سدریک پرایز و اکوْتوپیای ارنست
کالنباک و اَبْرْشهرهای دیجیتال امروزی ادامه دارد.
اساسا و مبتنی بر یک خوانش مارکسیستی، به موازات تغییر و تحول در چرخه
های پیشرفت تاریخی و متناسب با میزان نفرتمان از اکنون و تلاشمان برای گریز از واقعیت
های منفور و زجراور گذشته، ما درگیر جهان های یوتوپیایی بوده ایم و هستیم و این
جاست که این پرسش مطرح می شود؛ ایا واقعا انچه ما در قالب هایی همچون دیستوپیا/
هایپرتوپیا طرح کرده ایم در همْ بندی کامل با تعبیرمان از یوتوپیا مقرر نشده اند؟
به طور
مثال
امیلیو امباز ایتالیا را منظر محلی نوینی از یوتوپیای منفی تفسیر می کند و با
ارجاعی به کشتی نوح
فیلیبرتو منا، ان را مثالی از تغییرات پیش رو می خواند. سوپر
استودیو نیز با به بازی گرفتن رابطه معکوس کنش ـ نتیجه به تدوین و صورت بندی این
یوتوپیای منفی می نشیند.