کشورها
در بحبوحه ی توسعه، به شادمانی، به تخریب فضاهای تاریخی میپردازند ـ خانه ها،
قصرها، ساختمانهای اداری یا نظامی. اگر منفعت را در تخریب بیابند گذشته و بناهای
کهن را از صحنه روزگار پاک میکنند. بعدا، با این حال، در پایان دوره ی رشد و توسعه
سریع، همان کشورها مسول به کشف این موضوع میشوند که هر بنای تاریخی چقدر و به چه
میزان باعث رشد مصرف گرایی فرهنگی خواهد شد. در نتیجه تمام آنچه که زمانی با سر
خوشی تخریب شده است، بار دیگر با مخارجی هنگفت بازسازی میشود. در نتیجه
زمانی که تخریب به طور کامل صورت نگرفته، بازسازی از سر گرفته میشود و یا به اسم
نئو-این یا نئو-آن تبلیغ می گردد. آنچه که در دورهای دیوانه وار تخریب شده است
هم اکنون مورد ستایش قرار میگیرد. اجازه دهید برای لحظاتی به فضای معماری و
معماران توجه کنیم:
تصور
این امر آسان است که معمار قبل از اینکه تکهای از فضا را برش دهد (و انتخاب کند)
این قسمت از فضا را به عنوان فضایی داده شده در نظر گرفته و در مطابقت با ذائقه اش
بر روی آن کار میکند، بر اساس مهارت تکنینکی اش، ایده و پرفرمنس اش. به طور
خلاصه، معمار به صورت کاملا آزادانه با فضای در اختیارش رفتار میکند. با این حال
میدانیم که این امری نیست که در واقعیت اتفاق بیفتد.قسمتی از فضا که مورد اختیار
معمار قرار گرفته از سوی کارفرما تحت تاثیر قرار میگیرد، از برآیند نیروهای
که معمار نشانههایی از آن را میبیند اما به طور کامل با آن اشنا نیست. در واقع
معمار جوابگوی تاکتیها و استراتژیهای پروژه است. فضایی که مرتبط به مدل غالب
تولید اجتماعی است، که این فضای کاپیتالیزم و سرمایه داری به وسیله ی بورژوازی
اداره می شود. این فضا شامل بسیاری المانها است و به روش سرکوب کننده ایی، به
عنوان عملکرد مهم ویژه گیهای محلی، ترتیب یافته است.
در دید معمار، فضای سوبژکتیویته ی که او بر روی
کاغذ ترسیم کرده است تماماً با معنی ابژکتیویته بار گذاری میشود. این فضا صرفاً
دیداری است، فضای که به یک طرح تقلیل یافته، به دنیایی از تصویر که دشمن تخیل
هستند. این تقلیل مورد تاکید قرار گرفته و به وسیله ی قوانین پرسپکتیو خطی توجیه
میشود. تمایل به چنین تقلیلی در حقیقت تقلیل تصاویر و نماهایی است که برای
"دیده شدن" و "دیدن از آنجا" ساخته شده است. تمایلی که
باعث تقلیل فضا میشود.
این
بیان هیچ مرجع یا نقطه گریز دیگری ندارد. اما خیلی آسان است که- به طور مثال در
کارهای لوکربوزیه- تبدیل میشود به یک بیان اخلاقی از خطوطی صاف، زوایایی درست و
به طور کلی مستقیم، ترکیب شده با فیگورهای طبیعی (همچون آب، هوا، خورشید)
به وسیله ی نوع آبستره ی از عمل و کار(مثل پلانهای هندسی و مدولار). در میان
فضاسازی در جامعه ی مدرن، معمار خود به فضای شخصی خودش پناه میبرد. او فضا
را بر روی کاغذ، در پلان، نما، پرسپکتیو و غیره "باز ساخت" میکند. این
فضا توسط کسانی که از آن استفاده میکنند (کاربران) فهم میشود. و با اینکه این
فضاها هندسی هستند اما چون ''میانجی برای ابژهها'' مورد استفاده قرار میگیرند.
این طرحها به وسیله ی پرسپکتیو خطی، در اوایل دوره ی رنسانس، فاصله ی
خود را با کهن الگوها حفظ می کنند: یعنی ناظر ثابت و جهان دیداری نیز ثابت.
اجازه دهید
هم اکنون توجه خود را معطوف فضای مرتبط با "کاربر" کنیم. فضای کاربر
فضای ''زنده'' است نه فضایی انتزاعی که مختص به متخصصان ( همچون معماران،
شهرسازان و طراحان) باشد. فضای هر روزه ی فعالیت کاربران فضای "حقیقی"
است. به عنوان فضای "سوبژکتیویته" به جای فضای قابل اندازه گیری یا
"باز ساخت" شده. فضای زنده پیچیدهگیها و سختیها را تاب میاورد و در
میان مسائل اجتناب ناپذیر پردازش میشود. در این فضا است که حوزه ی خصوصی تعریف
میشود و به صورت پیچیدهای در مقابل حوزه ی عمومی قرار میگیرد.
مکان
(معماری) مناسب, در نتیجه، فضایی ثابت، نیمه ثابت، متغیر یا خالی است. ما نباید
نقش اساسی تناقض بین عدم ثبات و ثبات را فراموش کنیم یا به اعتبار هایدیگر تناقض
بین "سکنی گزینی" و "سرگردانی" را. اگر چه معماری و کاربر
نیازمند محلی ثابت هستند اما در این رابطه نگاه به شرق که شامل فضاهایی باز با
مبلمانی قابل جابه جای و متغیر است، برای غرب آموزنده خواهد بود. در غرب سلطه ی
نما قطعاً پایان نپذیرفته. مبلمانهای که به اندازه ی خود ساختمان ثابت هستند،
ادامه یافته تا که نمای داشته باشد. این روی بیرونی نما باعث میشود که بر حوزه ی
خصوصی نیز مسلط باشد. باید به ترمیم این بدنهها پرداخت بدین معنی که باعث تسلط تمامی
حواس به غیر از بینایی شد.