جین جیکوبز از ما می خواهد در شهر به چه چیزهایی نگاه کنیم؟ انچه از
پی می اید گزاره هایی است که ساسکیا ساسن، جامعه شناس شهری، در قالب مقاله ای در
روزنامه گاردین، در پاسخ به این پرسش طرح می کند: اندیشیدن به این پرسش مرا به تمرکز بر شرایطی که به تولید متروپلیس منتج می شوند
واداشت ـ تنوع وسیعی از کارگران، فضاهای
کار و فعالیت شان و همچنین اقتصادهای خُردِ چندگانه ی درگیر با این تنوع انسانی و
فضایی فرابزرگ. بسیاری از این متغیرها امروزه در ظاهر نسبتی با شهر جهانی برقرار
نمی کنند یا به حوزه های دیگری تعلق دارند، اما نگاهی دقیق تر، انگونه که جین
جیکوبز بر ان پامی فشارد به ما نشان می دهد که بر خطا هستیم.
جین جیکوبز از ما می خواهد به تبعات این اقتصادهای خُرد بر شهرمان ـ
مردمانش، محله هایش و قواعد بصری ای که شهر با ان درگیر می شود ـ نظر کنیم. او از
ما می خواهد به تمام اقتصادها و فضاهای حاشیه ای که به واسطه این نوسازیِ عظیم شهر
مدرن تحت تاثیر قرار گرفته اند نظر افکنیم.
جین جیکوبز به ما یاداور می شود چگونه می توانیم جنبه هایی که به طور
معمول پی آیندِ روایت های مدرن توسعه و رقابتی شدن شهرها از نظر محو می شوند را
مدققانه ببینیم. در اوایل دهه 1900، شهر دریچه ای بود برای دیدن فرایندهای بزرگتر،
اما نیم قرن بعد دیگر چنین نقشی را بر عهده نداشت و این جین جیکوبز بود که به ما
یاد داد و شاید هم یاداوری کرد که دوباره شهر را بر قوامی عمیق و پیچیده تر از نظر
گذرانیم.
جین جیکوبز به ما کمک کرد تا بر ابعادی که غالبا از تحلیل های عمومی در مورد
اقتصاد شهری حذف می شوند مجددا موکد گردیم. واقعیت ان است که او بدون هیچ شکی می
گوید اصلا مهم نیست چقدر یک شهر جهانی است و چقدر در حال تبدیل شدن به یک کلیت
الکترونیک است، شهر باز هم نیاز به ساخته شدن دارد و اهمیت ان در مکان نهفته است.
شهر در بلندای تاریخ بستری استراتژیک بوده است برای کاوش بر موضوعات
اساسی ای که جامعه با ان ها رو به روست. در نیمه اول قرن بیستم، مطالعات شهری هسته
مرکزی جامعه شناسی را تشکیل می داد، واقعیتی که تبلور ان را می توان در اثار گئورگ
زیمل، والتر بنیامین، هنری لوُفِــوْر و مکتب شیکاگو به نظاره نشست، این جامعه
شناسان [و فیلسوفان] با فرایندهای عظیمی همچون: صنعتی شدن، شهری شدن، بیگانه شدن و
صورت بندی فرهنگی جدیدی که شهریت urbanity می نامندش مواجه بودند. در این مقطع زمانی
مطالعه شهر به معنای مطالعه فرایندهای عمده اجتماعی است. اما در دهه 1950، مطالعات شهری، ارامْ ارام، نقش و اثربخشی خود به عنوان تولید
کننده طیف های اساسی و مهم تحلیلی را از دست داد. علوم اجتماعی، ظرفیت خود برای
دیدن شهر و واضح سازی ان را به فراموشی سپرد و در این میان تنها جین جیکوبز بود که
میدان را خالی نکرد.
جین
جیکوبز [در کنار شهرسازانی همچون کوین لینچ] نقش عمده ای در احیای مجدد مفهوم حس
تعلق به مکان sense of place و فرایندهای متنوع تولید ایفا نمود، چذا که این دو مفهوم به ما
امکان می دهند تا به نظاره و تحلیل تعددی از اقتصادها و فرهنگ های کاری نشینیم که
در قالب ان ها اقتصادهای منطقه ای، ملی و جهانی جایی برای خود تعریف کرده اند. البته جین جیکوبز از این هم فراتر می رود و نشان می دهد فضای شهری قطعه مهمی از
این اقتصادهاست، او به خوبی دریافته بود که همْ بندی و همْ تاب weaving این رشته های
متعدد است که شهر را به چیزی بیش و مهم تر از جمع کـَـمیِ ساکنان، ساختمان های
بلند و اقتصاد مبتنی بر شرکت های بزرگ بدل می کند.