ساسکیا ساسـِـن را در ایران غالبا به واسطه کتاب جامعه شناسی جهانی شدن می شناسند، اگر چه مهمترین کتابش شهر جهانی است، از او مقاله ای تحت عنوان جغرافیای جدید مرکز و حاشیه نیز به فارسی برگردانده شده است، نوع تبیین او از شهر و جایگاه ان همان گونه که در گفت و گوی پی امده نیز مشهود است منحصر به فرد است و متمایز، اما تدوین او از نقش معماری در شکل دهی به شهر مخصوصا در حوزه تعامل فرم معماری با سرمایه، درک زیبایی شناسانه سرمایه از معماری و نقش فرم معماری در شکل دهی به شهر در قامت یک لنداسکیپ چند وجهی تقریبا خام است، که عملا گویای فاصله میان رشته هایی همچون معماری با جامعه شناسی است، فاصله ای که خود ساسکیا ساسن از میان برداشتنش را واجب می داند.
ساسکیا ساسِـن جامعه شناسی است با علقه عمیق به ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جهانی شدن، مهاجرت و تکنولوژی های شبکه ای در شهرها، علقه هایی که در نوشته ها و پژوهش هایش نمود بارز دارند. کتاب ها و نوشته های وی که به شانزده زبان مختلف ترجمه شده اند، همگی مورد توجه معماران و شهرسازانی امده است که پی گیر فهم بهتری از شهرند بر قوام شرایط سیستماتیکی که بیانی موزون از واقعیت فضای شهری را ارائه می دهد.
ساسِـن که در حال حاضر مشغول تدریس در دانشگاه کلمبیا می باشد را در کنگره آرکویین در مکزیکو سیتی ملاقات کردیم، جایی که او در درس گفتارش به نقش معماران، فهمی که از اینده شهر دارد و نگاهش به تاثیر اینترنت بر شهر پرداخت.
ساسکیا ساسِـن: ساسکیا ساسِـن هستم، استاد دانشگاه کلمبیا، حوزه فعالیتم بر مجموعه ای از رویدادهایی متمرکز است که همچون پنجره ای به واقعیت های کنش مند، پیچیده و بزرگ تر عمل می کنند. یکی از این حوزه ها، شهر است، نه فقط حوزه عمومی که خود شهر، مخصوصا مرکز شهر، من یک شهرساز نیستم، اما شهر، دولت ملی و جریان های مهاجرت را به مثابه دریچه ها و بازشوهایی می بینم رو به شرایط سیستماتیک بزرگتر.
آرک دیلی: معماری چیست؟
ساسکیا ساسِـن: به گمان من معماری در بهترین حالتش شکلی از دانش است. معماری صرفا بالا بردن دیوارها نیست. بلکه ترکیب تمام صورت های دانشی است که ما در اختیار داریم. پاسخ دادن به این پرسش است که چگونه می توانیم ظرفیت های بایوسفریک مان را به کار گیریم و چگونه ان ها را در ساختمان ها دخیل کنیم؟ چگونه می توان از تکنولوژی های نو استفاده کرد و با نور و باد چگونه برخورد کنیم؟ معماری به واقع فرمی از دانش است، فرمی از دانش که همچون یک شرایط محوری ایفای نقش می کند، شرایطی که نهایتا فرم های بی نهایت متفاوتی از دانش را گرد می اورد تا در قامت یک بنا ظاهر شوند. من تفاوت بی نهایت زیادی میان ساختن صرف یک ساختمان (ساختن و صنعت ساخت) و معماری قائل هستم. بخش عظیمی از انچه تحت لوای معماری شکل می گیرد، به گمان من، صورت های بی نهایت میان مایه ای از دانش هستند و به واقع انچه باید باشند نیستند.
آرک دیلی: معمار چه نقشی در جامعه ایفا می کند؟
ساسکیا ساسِـن: معمار همیشه با چالش رو به روست، او همزمان بایستی با مهندسین، نقشه برداران، کارشناسان زلزله، متخصصان محیط زیست و متحصصان حوزه اب و از همه مهمتر زیست شناسان درگیر باشد. ما بایستی بدانیم با زیست کره چگونه کنار بیاییم و چگونه بایستی این توانمندی مان را در ساختن به کار گیریم؟ به گمانم این مهمترین مسئله است. و البته مسئله ایست که غالب معماران از پذیرش مسئولیتش شانه خالی می کنند. ان ها در حال حاضر قبول کرده اند که با مهندسین سازه کار کنند، چون اموخته اند که در غیر این صورت ساختمانشان پا بر جا نخواهد ماند، همین روند بر مهندسین و متخصصین اب و زلزله نیز جاری است، اما زیست شناسان انگونه که باید و شاید در دستور کار نیستند. به گمان من نقش محیط زیست صرفا نباید به کاشت گیاه در بالکن ها ختم شود، بلکه موضوع از این مهم تر و عمیق تر است. به گمان من معمار کسی است که باید بتواند با بسیاری از رشته ها هم زمان کار کند. این همچنین بدین معناست که اگر شما می خواهید در محیط و مناطق با سطح درامد پایین کار کنید بایستی از توپوگرافی محل اطلاع کافی داشته باشید. شما بایستی بدانید وضعیت اب و زمین لغزه های در ان مکان به چه صورتی است. این تعهد معمار به صورت های متعدد دانش است که او را متمایز می سازد و تنها راه موفقیت در این میان کار در چارچوب فضای دانش مبتنی بر شبکه است.
آرک دیلی: چه دانشکده معماری ای را بیشتر می پسندید؟
ساسکیا ساسِـن: من از منظر اموزش صرف به معماری نگاه نمی کنم. من به معماری همچون یک میان رشته نگاه می کنم و تصور و تبیین خودم از معماری و شهر را دارم. مثلا من می دانم که در هاروارد گروهی از دانشجویان یک تصویر کاملا مجزا و خاص از رشته معماری دارند، در اوری هال کلمبیا هم همین گونه است. یک طیف متنوعی وجود دارد : یک سر طیف استفاده حداکثری از تکنولوژی برای رسیدن به سناریو و تدقیق امکانات را مد نظر دارند و در دیگر سوی طیف محیط زیستگرا قرار دارد که در میانه طیف وسیعی از ابداعات و مداخلات هنرمندانه تعریف می شوند، در این حوزه غالبا با یک سری هنرمند طرف هستیم تا معمار. به پرسش شما برگردم، من فکر می کنم اتفاقات بسیار جالبی دارد می افتد، فکر کنم دو یا سه سال پیش بود و در دانشگاه میشیگان درس گفتاری ارائه می دادم در مورد شهرها و جنگ، رئیس دانشکده از من خواسته بود که در این مورد برایشان صحبت کنم و این سبک سیاق، راهی بی نهایت متفاوت در درک معنای اموزش معماری است در فهم وسیعش. به گمان من صرفا عناصر سازه ای و تکنیک های ساخت و پیچ و مهره نیست که یک ساختمان را به ساختمان بدل می کند، بلکه بایستی زوایای دیگری را نیز مد نظر اورد. دانشکده دیگری که من را تحت تاثیر قرار داد ام آی تی بود، این ها البته دانشکده هایی هستند که من با ان ها اشنا هستم، حتما دانشکده های دیگری هم هستند که من شناختی از ان ها ندارم، من دوست دارم بگویم که بهترین دانشکده ها در ایالات متحده هستند اما خوب این دیدگاه خیلی یک سو نگرانه است، اما واقعیت این است که در این دانشکده ها کارهای فوق العاده ای انجام می شود و این نکته ایست که باید بپذیریم.
آرک دیلی: شهرهای اینده چگونه خواهند بود؟
ساسکیا ساسِـن: من دو سناریو برای شهرهای اینده متصورم: یک سناریو بی نهایت خوش بینانه است و دیگری یک اتمسفر دیستوپیایی دارد. سناریو دیستوپیایی ان سناریویی است که بر قوام ان ما تعداد زیادی شهر کاملا متعلق به بخش خصوصی تجربه می کنیم، آبوجا [پایتخت نیجریه] به طور مثال یک چنین شهری است. مکانیسم ان بی نهایت ساده است، همه چیز در این شهر بی نهایت گران است، شیر، خانه و هر چیزی که فکرش را بکنید. این وضعیت انسان ها را از ان جا فراری می دهد اما من فکر می کنم می توان از این هم جلوتر رفت، [منطقه بین المللی کسب و کار]سانگدو [در کره جنوبی] قسمی از یک شهرِ بخش خصوصی است، در حال حاضر شرکت های بزرگی هستند که شهر را به شما می فروشند، ان ها شهر را برایتان می سازند و برخی از ان ها شهر را به شما اجاره می دهند، انچه از ان تحت عنوان سناریوی دیستوپیایی یاد می کنم همین سناریوست.
به بیان دیگر ما سکونتگاه های وسیعی داریم که در ان شرایط بعضا مرگباری حاکم است، شهرهایی که مردمان بسیاری ـ حتی از طبقه متوسط ـ در زاغه هایش زندگی می کنند. در کشوری همچون برزیل، بسیاری از مردمی که در بخش های دولتی مشغول به کارند ساکن زاغه ها هستند، همین وضعیت را در هند نیز شاهدیم و این در تضاد اشکار است با شهرهای کامل نو و مشهوری که در بسیط ترین معنایشان به واقع شهر نیستند.
در سوی دیگر این تحلیل، یوتوپیای مد نظر من قرار دارد و در گفتمان من به شهری اطلاق می شود که در ان مردمانی نو امده اقتصادهایی خُرْد ایجاد می کنند، به کشاورزی شهری می پردازند و ساختمان هایی می سازند که همساز با محیط زیست هستند، ابزار ادم های عادی از طبقه متوسط استفاده از تخیلشان است، ان ها به مرور یاد می گیرند چگونه هوا را در خانه هایشان به جریان اندازند تا پشه های کمتری وارد خانه ها شوند، ان هم دانش این را دارند که چگونه در این شرایط زندگی کنند و هم می توانند در شرایط سخت کار کنند، این سناریوی خوش بینانه من است. در این زاغه ها که غالبا مامن بخشی از طبقه متوسط و بخش عظیمی از فقراست، انسان هایی هستند که می دانند کلبه ای که می سازند، بخشی از یک سیستم بزرگتر است. در این شرایط البته اغنیا و طبقات متوسط رو به بالا همچنان جایگاه اقتصادی خود را حفظ می کنند اما لایه های میانی طبقه متوسط همچنان به سقوط و جداشدنشان از این طبقه ادامه می دهند، این روندی بوده است که طی 25 سال اخیر ادامه داشته است، این گزاره را من در اواخر دهه 1980 مطرح کردم، اما در ان زمان مردم ان را باور نکردند، ان ها می گفتند این حقیقت ندارد و ما غنی و ثروتمندتر می شویم، اما در حال حاضر می دانیم که این گونه نیست و این گونه نشده است.
در یک نقشه سیستماتیک بزرگتر شهری، فکر می کنم قالب بهینه و خوش اتیه تر، نه یک منطقه متروپلیتنی، که مناطق مفصل بندی شده چندگانه شهری است، به گمان من حالا فهمیده ایم که مناطق وسیع متروپلیتنی دیگر کار نمی کنند. مسئله اصلی در این میان مفصل بندی هاست، چین تجربه ی خوبی است، این کشور به طور مثال نه شهر کوچک در اطراف شانگهای ایجاد کرده است، به جای انکه اجازه دهد تبدیل به یک توده بی پایان شهری گردد. در نگاه خوش بینانه من، باید سیاقی متفاوت در مفصل بندی شهر و منطقه اتخاذ نمود و از متروپلیتنی شدن دور شد. با این حال هلند به من می گوید که این کار به صورت تمام عیار نشدنی است و ما در برخی سطوح چیزهایی ساخته ایم که مدیریت نشدنی هستند و در همین چارچوب با نخبگانی مواجه هستیم که بیرون می زنند و برای خود شهرهای خصوصی می افرینند.
آرک دیلی: نقش معماری در رشد شهرها چیست؟
ساسکیا ساسِـن: من شهر را یک دستگاه پیچیده ولی ناکامل می دانم. شهر عملا حدوث یک شرایط فوق العاده است و من از این بارزه شهر خوشم می اید. فرض من این است که شهرها بن مایه های اکتشافی دارند، ان ها به تولید دانش در حوزه های چندگانه می انجامند. از این روست که من شهر را می کاوم با هدف فهم لایه های مختلف چیزها. در مورد معماری و نقشش در شهر، به گمان من باید حوزه عمل بیشتری برای معماران در شهر قائل شد و این به معنای بسط گستره مداخلاتی است که معماران بدان دست می زنند، ان ها بایستی به شهر در قامت یک فضای پیچیده نگاه کنند، فضاهایی که تحت شمول ان ها مداخلاتی چندگانه و به غایت متفاوت لازم است، اشاره ام به محله های با درامد پایین، حومه ها و فضاهای بی کیفیت شهری است. از دیگر سو ما با معماری به مثابه فرمی از هنر مواجه ایم، جایی که اثری زیبا خلق شده باشد تجربه حضور در مکان تقویت می گردد.
آرک دیلی: به گمان شما اینترنت چگونه بر شهر ها تاثیر می گذارد؟
ساسکیا ساسِـن: اینترنت به شکل گیری یک حوزه عمومی جهانی منجر شده است که به واسطه مردم مسکوت مانده یا نگاه داشته شده در شهرهایشان تغذیه می شود، اینترنت عملا به یک راه فرار بدل گردیده است، ساکنان اینترنت، جهان وطنانی اند که می توانند فقیر باشند و گرفتار معذوریت و محدودیت های کالبدی، اما به واسطه اینترنت می توانند به بخشی از فضای هدف مند و جهانی در حال ظهور بدل شوند. شما نمی توانید همیشه برْخط باشید، اما از یک چیز مطمئن هستید و ان این است که تنها نیستید و این هیچ ارتباطی با مفاهمه communicating ندارد، بلکه بیشتر به معنای اطمینان از برقرار بودن ارتباط connectivity است. من بر این باورم که تعریف اینترنت در قامت هم رسانش بیت ها، یک بحث تقلیل گرایانه و انحرافی است چرا که این فضای هدفمند جهانی صرفا وابسته مفاهمه و تعامل نیستند.
از طرف دیگر شما شاهد مناسبات مالی بسیار پیچیده ای هستید و همچنین شاهد مزارع جهانی ای هستید که دنیای خاص خودشان را دارند. در مواجه با شهرهای جهانی بایستی این بخش ها ـ مناطق تجاری مرکز شهر ـ را نیز مد نظر اورد، این مناطق شهریت مخصوص به خودشان را دارند. ان ها غالبا با یکدیگر در ارتباط هستند تا با شهر بزرگتری که پیرامونشان را فراگرفته است، البته ان ها همیشه به این شهر پیرامونی وابسته هستند. بنابراین ما شاهد یک قطع ارتباط هدفمند هستیم که عملا به یک بعد کمتر انسان دوستانه شهری منتهی می گردد، چرا که حدوث این مناطق تجاری مرکزی شهر به ما نشان می دهد عملا به شهر نیازی نداریم، به همین سبب است که فکر می کنم بایستی تمرکز خود بر ایجاد مناطق تجاری مرکز شهر را کمتر کنیم، ما نیاز کمی به این مراکز داریم.