کتاب "گوی و لابیرنت ـ اونگاردها و معماری از پیرانتزی
تا 1970" که در سال 1980 به چاپ رسید، احتمالا اولین کتابی است که می توان
متدولوژی تافوری در مواجه با معماری را به خوبی در ان مشاهده نمود. در این کتاب دو
قطعه مهم از تفکر تافوری با یکدیگر گره می خورند: نئوْ ایده الیسم و نئو مارکسیسم
و به موازات ما با تافوری ای مواجه می شویم که خود را به عنوان نویسنده ی جریان نقد
نو تثبیت می کند.
در این کتاب مواجه اصلی تافوری با نظریه و تاریخ نیز شکل می
گیرد: شناخت معماری به مثابه ایدئولوژی و نقشی که تاریخنگار در راستای ابهام زدایی
بایستی ایفا کند، صورت بندی ماهیت های ویژه ای که در قامت ابزار تاریخنگار برای
تحقق این نقش بایستی وجود داشته باشند، جدایی کامل فرایند طراحی از فرایند خوانش بنا
که عملا منجر به یک نتیجه منطقی می شود و ان بیهودگی تاریخ و تئوری در طراحی است و
در نهایت منسوخ کردن حالتی از نقد که تحت شمول نقد موثر عنوان بندی شده بود، از
تبعات نگارش این کتاب است.
در بخش دیگری از کتاب، تضاد همْ زیست تافوری در اثار متاخرش نمایان می شود:
مارکسیسم و موقعیت های نئوْآوانگارد، کتاب در یک پرداخت کاملا جزیی نشان می دهد
ایده های نئوْآوانگارد چه بوده اند و چه کرده اند و به چه اهداف و انگیزه های
تئوریک و متدولوژیکالی خدمت رسانده اند.
انچه
در این کتاب مشهود است تاثیر قوی میشل فوکو بر تافوری است و البته تاثیر والتر
بنیامین بر تافوری مخصوصا انجایی که متوجه می شویم فهم تافوری از تاریخ عملا خوانشی
از فهم بنیامین از تاریخ است.