تمرکز مانفردو تافوری بر مدرنیسم و محصولات معماری معاصر
می باشد، تلاشی که بی گمان سراغاز یکی از مهمترین جهتگیری های نظری معماری معاصر
است. او تلاش می کند در زمانی که معماری بیش از اندازه خودش است و خالص ترین،
عقلانی ترین وضعیت خود را تجربه می کند و بیش از هر زمان دیگر به خودْبسندگی
تکنیکی رسیده است و البته به موازات به کاراترین عامل ایده ئولوژیک برنامه ریزی
سرمایه داری و همچنین قربانی ناخواسته افول تاریخی سرمایه داری بدل شده است، با
درونْ کشی enfold مفاهیم بنیادین مارکسیسمِ سنتی همچون زیربنا و روبنا، معماری را [مجددا] احیا
کند.
به طور مشخص، خطری که تافوری از ان صحبت می کند به غایت
رسیدنِ پدیده کلاسیک و البته واسطه ای نظریه انتقادی است؛ شیْ انگاری reification ( یا verdinglichung
انگونه که گئورگ لوکاچ، تئودور آدورنو و فردریک جیمسون از ان استفاده می کردند)، اگرچه
این بار این پدیده درگیر پیچ و خمی است که ان را با تغییر ناگهانی مواجه می کند؛
کنش یوتوپیایی معماری دیگر نمی تواند بسترْساز جریانی عمومی برای رسیدن به یک جهان
کاملا سازمان دهی و مدیریت شده باشد.