مشخصه بارز سالهای پس از جنگ جهانی اول در
شوروی، فعالیتهای پر شوری بود که در زمینه شهرسازی، در ابعاد نظری و عملی، صورت
گرفت.
از سویی، به علت متوقف شدن عملیات ساختمانی در
اثنای جنگ، نوعی کمبود مسکن در شهرها احساس می شد و از سوی دیگر به علت صدماتی که
طی جنگ بر بسیاری از شهرها وارد آمده بود، این کمبودها شدت گرفت. بنابراین، لازم
بود تا به عملیات ساختمانی در مقیاسی وسیع اقدام گردد. سایر کشورهای اروپایی نیز
از این نظر دارای وضع مشابهی بودند. اما آنچه در شوروی موجب تحریک و تشدید بیشتر
فعالیتها در زمینه شهرسازی شد، تحولات ناشی از انقلاب بود که موجب فروپاشی کامل
اقتصاد و نظام اجتماعی سابق کشور گردیده بود.
یکی از نخستین بازتابهای انقلاب در روسیه، شتابی
بود که در آهنگ صنعتی شدن کشور پدید آمد. در سال1920، ساختن نیروگاههای متعدد جهت
استفاده در صنایع در نقاط مختلف روسیه، در نظر گرفته شد. پس از آن، پروژههای
عظیم صنعتی در مناطق عقب ماندهای که هنوز به هیچ وجه حالت شهری نداشتند ولی در
عوض از منابع غنی مواد اولیه بهرمند بودند، به اجرا در آمدند. این موضوع باعث شد
که حجم زیادی از سکونتگاههای کارگری، در حول و حوش مناطق مزبور ساخته شوند. از
آنجا که رشد سریع صنایع، گسترش شدید شهرها را به دنبال داشت، شهرسازان روسیه با
تکلیف بزرگی مواجه شده بودند که برای سایر کشورهای اروپایی موضوعی ناشناخته بود.
تغییرات اجتماعی و سیاسی در این دوران انقلابی
متمایل به اعمال تجدید نظر کامل در عقاید رایج در مورد شبکه شهری موجود در کشور
بودند، یعنی "مناسبترین
شکلی که میبایست به شهرها و زندگی روزانه مردم داده شود." در سال 1918، زمینها ملی شد و ساختن
شهرها به عهده سرمایهگذاریهای عمومی قرار گرفت. در حالی که هنوز مظاهر نظامی که
به تازگی سرنگون شده بود، پا برجا بود مانند، بسط بی رویه شهرها، اختلاط کارخانهها
با سکونتگاهها، وضعیت بی سر و سامان اموال عمومی، تضاد بین بخش مرکزی و بخش حاشیهای
شهرها که اولی نسبتاً در وضع قابل قبولی بود، ولی دومی به وضعی نامناسب توسط
کارگران کارخانهها اشغال شده بود. در این زمان بحثهایی پیرامون مسائل بنیانی در
رابطه با ساختن شهرهای سوسیالیستی آغاز گردید و در حوالی سال 1930 به اوج خود
رسید.
آنچه موجب گردید تا علاقهمندان به موضوع شهرسازی
گرد هم آیند، اعتقاد مشترک ایشان به لزوم متوقف ساختن رشد شهرهای بزرگ موجود و
ممانعت از پدید آمدن سایر مجتمعهای شهری مشابه آنها بود. بر اساس بیانیه حزب
کمونیست و با استناد به عقاید انگلس که معتقد بود: "شهرهای بزرگ میراثی از گذشته هستند که
در آینده بایستی کنار گذاشته شوند". و همچنین
تکرار سخنان لنین در: «لزوم توزیع متعادل جمعیت در سطح کشور" کوششهایی به قصد از میان برداشتن
تفاوتهای شهر و روستا به عمل آمدند، لیکن روشهایی که برای به انجام رساندن این
پیشنهادها ارائه شدند، اختلافاتی با یکدیگر داشتند. بنابراین لازم است که عقاید
مختلف در این زمینه را، از یکدیگر تفکیک کنیم. بدین ترتیب معماران و اقتصاددانان
شوروی، به دلیل مبارزهای که علیه شهرها مطرح کرده بودند به شهرستیزان شهرت
یافتند.
ایشان به موازات اجرای طرحهای جدید صنعتی،
پشتیبان ساختن محورهای استقرار، به جای احداث شهرهای جدید بودند، که میبایست در
طول جادهها کشیده شوند و مردم را در مناطقی جای دهند که با تسهیلات لازم تجهیز
شده و در نزدیکی کارخانهها و مزارع قرار داشته باشند. توضیح جمعیت به این روش نه
تنها از تشکل مجتمعهای شهری بزرگ جلوگیری خواهد کرد بلکه در عین حال سبب میگردد
تا تفاوتهای بین شهر و روستا نیز از میان برداشته شود. ساکنان محورهای استقرار در
بخش صنعت یا در بخش کشاورزی به کار مشغول میگردند و همگی از خدمات عمومی مشابه
بهرهمند خواهند بود. محصولات کشاورزی این مناطق یا مستقیماً به دست مصرف کنندهها
میرسد یا از طریق جادههای مستقیمتر با سرعت بیشتر به بخش صنعت انتقال مییابد و
در آنجا به مصرف میرسد. پروژه ماگنیتو گورسک (Magnitogorsk) توسط
گروهی که وابسته به انجمن معماران معاصر (O.S.A)
بودند، ارائه گردید. این پروژه یک مثال بارز از چگونگی راه حلهایی بود که شهرستیزان
ارائه می دادند و برای اسکان سی هزار نفر که چیزی است معادل جمعیت باغشهر هاوارد
یا شهر صنعتی گارنیه طراحی شده بود، ولی با یک طرح فضایی کاملاً متفاوت با دو طرح
مزبور.
شهرستیزان روس در این طرح از آنچه به شهر مربوط
میشد، اجتناب کرده و در جستجوی شکل دیگری از چگونگی توزیع جمعیت بودند که بنا به
عقیده ایشان لازم بود تا با اصول سوسیالیزم مطابقت داشته باشد. طرح انها شامل
محورهای استقرار است که ساکنان آن دارای مشاغل گوناگون هستند. این طرح از هشت نوار
که در حالتی همگرا به سوی مجتمع صنعتی امتداد یافتهاند و به طور متوسط هر یک 25
کیلومتر طول دارند تشکیل شده است. در حالی که جمعیت هر نوار از چند هزار نفر تجاوز
نمیکند. هر یک از این نوارها یک "واحد" را تشکیل میدهد که دارای خدمات و
همچنین مراکز فرهنگی مختص به خود است. در اینجا ساکنان در کوتاهترین فاصله ممکن از
انواع مختلف تسهیلات اجتماعی قرار گرفتهاند در حالی که از ارتباط مستقیم با طبیعت
نیز بهرهمند هستند و نهایتاً چگونگی ارتباط آانها با محلهای کار و
فعالیت نیز به راحتترین شکل، پیشبینی شده است. طراحان ماگنیتوگورسک که طرفدار از
میان برداشتن شهرها و روستاهای سنتی بودند، در اینجا صورت جدیدی از نظریات هاوارد
را درباره "پیوند شهر و روستا" ارائه میدهند، که مبتنی بر اصل "تساوی شرایط زندگی برای همه ساکنان" است.
معتقدین به اصل فوق در این اندیشه بودند که در
مورد شهرهای بزرگ موجود نیز اصول مزبور را به کار بندند. بارشچ (M.
Barschtch) و گیزنبورگ (M. Ginzburg) در سال 1930 طرحی برای بازسازی
مسکو منتشر کردند که به نام "شهر سبز" خوانده شد. ایشان طرحی مترقیانه را
برای جابهجایی و تغییر مکان فعالیت های صنعتی و همچین تشکیلات اداری و علمی که تا
آن زمان به صورتی متراکم و بیش از حد در شهر متمرکز شده بودند ارائه دادند. در
نتیجه زمینه برای کاهش چشمگیر جمعیت دو میلیونی پایتخت فراهم میشد و در عین حال
امکان یک توسعه زیربنایی و بنیانی نیز فراهم می گردید. بر اساس این طرح، مرکز شهر
باید به پارک وسیعی تبدیل گردد که بناهای با ارزش و تاریخی را در خود جای دهد و به
علاوه ساختمانهای مختلف اداری و تسهیلات عمومی شهری مختص به ساکنان مسکو نیز در
آنجا گرد آیند. محلات مسکونی باید در طول جادههای ارتباطی، به شکل نوارهایی
امتداد یابند تا بدین ترتیب جنبههای منفی یک شهر بزرگ از میان برداشته شود و در
عین حال جمعیت آن از امتیاز ارتباط نزدیک با طبیعت نیز برخوردار باشد و از
ارتباطات سریع و راحت برای دسترسی به محل کار یا مراکز زندگی جمعی که آنها هم به
نوبه خود به گونهای مطلوب تجهیز و طراحی شدهاند، بهرهمند گردند.
حتی طرفداران راه حلهای معتدلتر و میانهروها
هم با تمرکزهای شدید شهری مخالف و خواستار از میان برداشتن مجتمعهای بزرگ موجود
بودند، اما با این تفاوت که موجودیت شهر را به عنوان یکی از انواع استقرار پذیرفته
بودند. البته در صورتی که ساکنان آن از حدود چند ده هزار نفر تجاوز نکنند. در سال
1919 شهرداری مسکو جهت توسعه پایتخت ترتیب احداث تعدادی باغشهر را در اطراف محلات
مرکز شهر فراهم کرد که این نظر چند سالی هم دوام آورد. سابسویچ اقتصاددان روس که
یکی از طرفداران پر و پا قرص تمرکز زدایی بود، ادعا میکرد که حداکثر بعد از 15 تا
20 سال تمامی شهرهای بزرگ موجود و همچنین روستاها، دیگر به شکل کنونیشان وجود
نخواهند داشت و در نتیجه با نیازهای کنونی هم مواجه نخواهند بود.
در سال 1930، توسط میلیوتین، رئیس کمیسیون ملی
ساختن شهرهای جدید، پیشنهادی ارائه شد که راه حلهای مختلفی را در بر داشت. وی از
احداث شهرهای خطی حمایت میکرد و چنین عقیده داشت: "هر شهر باید از چندین بخش
با کاربردهای مختلف تشکیل شود که در نواهایی به موازات هم قرار گرفته باشند. به
گونهای که تا حد امکان، بعد مسافت سکونتگاهها با صنایع و خدمات و زمینهای بازی
و غیره به حداقل برسد." میلیوتین
در شهرسازی خواهان به کار گرفتن روشی بود که در طرح پروژههای بزرگ صنعتی به کار
برده میشود. یعنی شهر نیز همان گونه طراحی شود که بخشهای مختلف در صنعت طراحی می
گردند. به نوعی که امکان تداوم و پیوستگی در جریان تولید مواد میسر میشود. در طرح
وی نواحی صنعتی توسط یک "کمربند سبز" که بیش از پانصد متر پهنا دارد، از
محلات مسکونی مجزا میشوند و مسافت بین خانهها و مغازهها در حدی است که از ده تا
بیست دقیقه پیادهروی تجاوز نمیکند.
شهرسازان روسیه همزمان روی عقاید جدید و غالباً
جسورانه دیگری هم فعالیت می کردند. مثلاً طرح شهر موشکی که لادوسکی در سال 1932
برای شرکت در مسابقه طرح جامع مسکو به کمیسیون مربوطه ارسال داشت. این طرح بر اصل
توسعه پایتخت تنها در یک جهت، استوار بود. مرکز شهر در این طرح که به صورت یک نوار
باریک شونده به کرملین و مرکز قدیمی شهر متصل میشد، در واقع به مثابه ستون فقرات
کل مجتمع شهری عمل می کرد. نواحی صنعتی در حاشیه محلات مسکونی واقع میشدند و عرض
نوار مسکونی همپای رشد و توسعه پایتخت افزایش مییافت. این طرح اگرچه چندان
واقعگرایانه نبود و یک طرح کلی به حساب میآمد، مع هذا از این نظر که بیانگر
گرایشی بود به سوی تسهیل رشد پویای شهر و افزودن بر اهمیت مرکز شهر، جالب توجهی به
شمار میآید. حال آنکه اصول مزبور در نظام که قبلاً توسط میلیوتین مطرح گردیده
بود، تقریبا از یک اهمیت درجه دوم
برخوردار بودند.
طرحهای مناطق مسکونی نیز سرشار از نظریات نوین
بودند. انواع واحدهای مسکونی به گونهای طراحی شده بودند که از خدمات اشتراکی در
حد بالایی بهرهمند بودند. در این طرحها جهتگیری ساختمانها چنان بود که از
بهترین موقعیت استفاده از آفتاب بهرهمند و از بادهای مزاحم نیز در امان باشند.
شبکه خیابانهای محلهای، جهت خیابانهای اصلی تبعیت نکرده و مستقلا طراحی شده
بودند. استقرار بناها در طرح به صورت "ردیفهای متوازی" بودند. نهایتاً جستجوهایی نیز در رابطه با شکلهای نوین
معماری در این طرحها به عمل آمده بود. در میان این طرحهای جدید متعدد، گاهی
اوقات فقدان حس واقعگراییی نیز مشهود بود. به طور مثال، طرح "طاقهای معلق در آسمان" از لیسیتسکی را میتوان نام برد. وی
میخواست که در نقاط تقاطع خیابانهای بزرگ شعاعی مسکو با بولوار کمربندی آن،
ساختمانهای اداری را به صورت بناهای عظیم افقی بر فراز پایههایی بنا نماید.
معماران روسی، خود را در محدوده مشکلات مربوط به
شکل ظاهری شهرها محصور نمیکردند بلکه در واقع این نظر را رواج میدادند که انقلاب
بایستی تغییرات شدیداً عمقی و زیر بنایی را در روش زندگی مردم ایجاد کند. بسیاری از
آنها طرفدار سوسیالیزه کردن نیازهای مختلف زندگی روزمره مانند: مسکن، خوراک، آموزش
و پرورش کودکان و غیره بودند. ایشان انواع خدمات را پیشبینی کرده و حتی کمونهای
مسکونی را طراحی کرده بودند که ابداً مسکن خانوادگی در آنها وجود نداشت، بلکه در
واقع خوابگاههایی بودند که به طور کامل به انواع خدمات عمومی مجهز شده بودند. طرح
کوزنتسک که کار برادران وسنین بود نمونه خوبی از این نوع طرحهاست.
در آن زمان بسیاری از معماران و متخصصان شهرسازی
اروپای غربی در روسیه فعالیت میکردند. دو گروه زیر نظر ارنست مای و هانس مایر
مدیر سابق باوهاوس، شهرهای کاملی را طراحی کردند به نحو احسن از تحقیقاتی که تا آن
زمان البته در مقیاسی متوسط در کشورشان انجام شده بود در طرحهایشان استفاده
کردند.