با ردگیری تبارشناسی ایده آزادی در غرب بی شک به نام هانا
آرنت نیز برمی خوریم، آرنت ریشه ی آزادی را در پلیس polis در فضای عمومی
می بیند ـ به گمان او آزادی نه در دژِ درونی روان فرد ریشه دارد و نه در سیاست های
دولت. تعجبی ندارد که کانسپت رواقی آزادی درونی در دوره امپراتوری رواج یافت.
فیلسوفان رواقی از استعاره های معمارانه برای بسط ایده هاشان استفاده می کردند؛ ان
ها به شهر درونی inner polis ارجاع
می دادند. آزادی عمومی، بر خلاف آزادی بخشی liberation نمی
تواند بدون فضای عمومی و نهادهای دمکراتیک به وجود بیاید، چرا که تجربه آزادی را
نمی توان به دمکراسی رویه ای procedural
democracy محدود کرد یا تقلیل داد. آزادی
برای آرنت به نوعی از کاربست در یک گستره عمومی وابسته است ـ کاربستی که رابطه ای
مستقیم با وجود یک زبان مشترک دارد، اگرچه به میزانی از پیش بینی ناپذیری incalculability،
خوش شناسی، فرصت، امید، غیرمترقبه بودگی و شگفتی نیز نیاز دارد. آرنت برای صحبت در
مورد آزادی از استعاره های زیبایی شناسانه استفاده می کند: آزادی برای او نوعی از
هنر است، البته الگوی هنری ای که او در ذهن دارد، تجسمی نیست بلکه الگویی است
برامده از هنرهای نمایشی performing
arts. کانسپت آرنت از هنر آزادی همچنین
کاملا با مفهوم کار همه جانبه total work سیاسی نیز متفاوت است. هنر آزادی
مد نظر آرنت کانسپتی غیر واگنری از کنش زیبایی شناسانه ایست که بر فرایندها و
روندها موکد است تا بر محصول. فکر کردن و تجربه کردن جهان از منظری زیبایی شناسانه
به معنای ساختن شاهکاری تالیفی و دارای آفریننده نیست. بلکه به عکس پراتیک زیبایی شناسانه مد نظر آرنت
که همْ زمان کنش مندی، تفکر و قضاوت را دربرمی گیرد، عملا به آشکارسازی هر نوع
تلاشی می انجامد که منتج به افریدن یک افسانه جدید کاریزماتیک می شود. فهم فلسفی
آرنت از آزادی جایی میان ابعاد اگزیستانسی، سیاسی و زیبایی شناسانه موضع می گیرد. کانسپت آرنتی حوزه عمومی تفاوت بنیادینی با فهم کارل اشمیت از حوزه عمومی دارد،
کارل اشمیت بر مدل نیمه یزدانان شناسانه و دوشقیِ آگنیسم دوست و دشمن مابانه ای
موکد است که حوزه عمومی را به پوششی گمراه کننده برای چالش های عمده ی قدرت بدل می
سازد. آرنت به آزادی و معماری عمومی نه در قالب فرم های برامده از دوگانه که در
قالب فرم های برامده از تثلیت می اندیشد و از این منظر شباهت های زیادتری با
ویکتور شکلوفسکی دارد. آزادی متخلخل و گشوده است و نه خودْفرمان؛ فضای
آزادی اگونیستیک است نه اگنستیک، اگرچه آرنت گرایش واضحی به اگنیسم دارد، اما
خشونت [برآمده از آگنیسم دوست و دشمن مابانه] را محدود کننده امر سیاسی می داند،
او تمایلی به رمانتیسیسم اسطوره ای و یزدان شناسی کاریزماتیک ایثار ندارد.
به صورت کلی می توان میان دو نوع جدایی و احساس بیگانگی
تفاوت قائل شد؛ احساس بیگانگی از from جهان و جدایی در
گرو for جهان. احساس بیگانگی از جهان ریشه در مفهوم رواقیِ ازادی درونی دارند،
درست به همان صورت که در درونْ نگری و سابجکتیویته ی رمانتیک با ان مواجه هستیم. جدایی
در گرو جهان تمجید از [تفرد در عین ] تکثرگرایی، شبکه ی کنش های انسانی و آزادی و
قضاوت انتقادی است. برای هانا آرنت و ویکتور شکلوفسکی، معماریِ آزادی، همیشه فضای فاقد امکان نهایی کردن و بسته شدن؛ فضایی برای تجربه کردن است، فضایی که علی
رغم وابستگی به فرم های فرهنگی و نهادهای سیاسی نمی تواند به کل توسط ان ها محدود
و تدقیق گردد.
آزادی پروژه ای مبتنی بر همْ آفرینی co-creation
است، نه یک محصول تمام شده است و نه یک نظام منطقی ظاهرا منسجم فکر و این ان چیزی
است که این فهم از آزادی را به پوئتیک برونْ مدرن off-modern
نزدیک می کند.