معماری های انباشت stack استراتژی های کانسپچوالی هستند معطوف به طراحی، که البته صرفا در کار توصیف طرح نیستند و البته به معماری های کانسپچوال هم محدود نمی شوند، ان ها مدل هایی اند برای معماری واقعی و قابل اجرا. پنج نکته لوکوربوزیه برای نیل به معماری جدید یک انباشت به شدت قوی است، که در ویلا ساووا و پلتفرم عمودی اش برای تحقق همزمان برنامه های پنج گانه مهم اما نامتعین تجسد یافته. ساختمان احتمالا می تواند ماشینی برای زیستن باشد، اما انباشت پنج نکته به طور قطع ماشینی است برای ساختن بقیه ماشین ها. بابیلون نویِ همیشه در حال تغییر کُنستانت، نظام شهری خیالی ایست که بارها و بارها از اسپاتنیک تا دوره های تحریم اپک بازطراحی شده است. بابیلون نو مدام تغییر شکل داده، اما کرکتر پایدار و ثابتش ماهیت شهر جدیدی بوده که بر فراز شهر قدیمی در دو لایه انباشتی مجزا طراحی گردیده است. بابیلون نو شهر جدید را در قالب منظری وسیع از شبکه های چندلایه و قلمروهای به هم پیوسته ای از اینترفیس ها متصور می شود که بازیگوشانه کنار هم قرار گرفته اند و امکانات و فرصت های وسیعی فراهم می اورند، منظری که نه فقط بر اساس رابطه با یک سطح گسترده عظیم، بلکه به واسطه بردارهای افقی و مورب حرکتیِ به سمت بالا و پایین تعریف می شود، خاصیتی که از شهر تببینی تازه، برامده از برش هایی که برنامه های فضایی انباشت شده را به نمایش می گذارد، ارائه می دهد. این شهر نه بر مبنای سطوح منظم کارکردی بلکه بر مبنای نظام بازخوردیِ بازی و تعامل بخت آوردی serendipitous interaction پایه ریزی شده است. این پروژه به نوبه خود رم کولهاس را در بازبینی و بسط دیاگرام برشیِ میس ون دروهه و تبدیل ان به یک شاکله ژنریک مقیاسْ مبنا تحت تاثیر قرار داد، چرا که همْ کنارْ چینیِ برنامه های نامشابه درون یک ساختار مجرد، به این برنامه ها اجازه می داد تا به ان میزان که لازم است شفاف یا مات باشند یا خود را برای به حداکثر رساندن کارکردهای بهینه فضایی مهیا سازند. این رویکرد و استفاده کارکردی از انباشت، احتمالا، خود را دراماتیک ترین حالت، در پروژه کانسپچوال کولهاس، اسمانخراش افقی اش، به سال 1972 نشان می دهد؛ تبعید: زندانیان خودخواسته معماری. طرحی که تحت شمول ان ساکنان از لایه ای به درون لایه ای دیگر حرکت می کنند، گویی درون پایگاه هاstages ی زیستِ سیاسیِ حیات بیولوژیکیشان در حرکتند. دیگر انباشت های معمارانه، بعضا، هم در گرافیک و هم به لحاظ دیداری بی نهایت واضح اند، از ان میان می توان به طرح هایی همچون برش های گوردون متاـ کلارکْ درون طبقات ساختمان ها، نقشه جهانِ لایه بندی شده و متحدالمرکز رابرت اسمیتسون و منظر طبقاتی غرفه طراحی شده ام وی آر دی وی برای نمایشگاه جهانی هانوفر(2000) که برنامه و طبیعت مصنوع را در یک جهانْ جعبه ی فرامتراکمْ انباشت و بخش بندی کرد، اشاره نمود. در موارد دیگر، چشم اندازهای انباشتی، ناخواسته و ناخوانده اند؛ حالت عمودی به خود گرفتن سیستم های مسطح، در ظاهر غیرقابل اجتنابند، اگرچه نقشه های جهانی در محورهای x و y رندر می شوند، اما هیچ هندسه خطی ای بدون نوعی از عمودیت توده ای [انباشت] نمی تواند تبیین صحیح و نزدیک به واقعیتی از کشمکش های مستقر ژئوپلیتیکی ارائه دهد. نقشه های چندبعدی معمار اسرائیلی ایل وایزمن را در نظر بگیرد، نقشه ها همْ پوشانی و در هم تنیدگیِ سرزمین های مورد ادعای اسرائیلی ها و فلسطینی ها را نشان می دهند، از همین روست که می توان نتیجه گرفت هیچ طرحْ نگاریِ خطی کارتوگرافیک افقی یا برش عمودی منظم، به خودی خود، نمی تواند نهایتا به توصیف درستی از خشونت چندبعدی ای دست یابد که در این منطقه در قالب یک ماتریس [یا انباشت] مشخص "الاهیاتیْ سیاسی" و "تراکمیْ حقوقیِ" مشخص شکل گرفته؛ انچه در عمل می تواند درست باشد حاصل ضرب سطح در چرخش های پرسپکتیوی [ ـ نوعی انباشت توپوگرافیک ـ] است که وضعیت سطحی و افقی را به وضعیت عمودی تغییر می دهد و تصویر وضع موجود را واضح تر می سازد.تمام مثال های پیش امده نشان می دهند، انباشت ها همه جا هستند، هم خوب اند و هم بد، هم بزرگند و هم کوچک و بسیاری از ان ها [خود] درون پلتفرم های وسیع و وسیع تر، انباشت می شوند.