فجایع مهیب و تکرار شونده همچون توفان سندی و هایان،
به شکلی چشم گیر به مردم می اموزند که حفظ نظام اقلیمی و مدیریتی کنونی مان
نیازمند چه هزینه های سرسام اوری است و بدین ترتیب، به بحثی دامن می زنند که
خواهان ایجاد تغییراتی چشم گیر به جای پرداختن صرف به نشانه های بحران اقلیمی است،
تغییراتی که در عمل ریشه های بحران را هدف گرفته اند.
در بحبوحه اقدامات داوطلبانه و کمک های خیر خواهانه و نیز خشمی که نسبت به
کوچکترین حرکات سودجویانه ابراز می شود، این فجایع حس های اجتماعی ای را تقویت می
کنند که سرمایه داری فاجعهْ محورِ فرانهادْمبنا [ی برامده از مقیدات رانتی] به شدت
از ان ترس دارد، چرا که این گونه از سرمایه داری به خوبی می داند این گونه
رویدادها باعث می شوند تا مبالغ هنگفتی از پول های متعلق به بودجه عمومی روی میز
قرار گیردـ اتفاقی که در دوران طاقت فرسای ریاضت اقتصادی به ندرت رخ می دهد.
با اعمال فشاری مناسب و درخور از سوی جامعه، می توان این پول ها را به گونه ای
مدیریت کرد که نه تنها برای بازسازی شهرها و جوامع محلی به کار روند، بلکه ان ها
را به شکلی دگرگون سازند که به الگوهایی از زندگی ناوابسته به فعالیت های توسعه
فیزیکی و استخراجی و از بالا و پدرسالارانه بدل کرد. در این راه می توان پا را از
خواسته هایی معمول هم چون ساخت دیواره های موج شکن بسیار فراتر گذارد: کنش گران می
توانند هر گونه خواسته ای را پیش نهند، از احداث سامانه حمل و نقل رایگان تا ساخت
مسکن دولتی به گونه ای که هم در راستای مسیر سامانه ی مذکور قرار داشته باشد و هم
از انرژی های تجدیدپذیر و تحت نظارت جامعه محلی استفاده کند.
برخلاف سرمایه داری فاجعهْ محور که از بحران ها برای شانه خالی کردن از تعهدات خود
نسبت به اقدامات دمکراتیک بهره می گیرند، جنبش همچون جنبش احیای مردم، نیازمند
فرایندهای دمکراتیک نوینی، از جمله همایش هایی در محلات، خواهد بود تا بتواند در
خصوص چه گونگی بازسازی جوامع اسیب دیده از فجایع تصمیم گیری کند. اصل تعیین کننده
در این میان باید پرداختن هم زمان به دو بحران نابرابری و تغییرات اقلیمی است.
مناطق بحران زده غالبا بدل به ازمایشگاه هایی برای سرمایه داری فاجعهْ محورِ
فرانهادْمبنا می شوند که عزمشان را جزم به
تسخیر دراوردن حوزه عمومی و کوچک تر کردن چشم گیر ان کرده اند، ان هم با یورش به
حوزه های عمومی بهداشت و اموزش و نیز اسیب پذیرتر ساختن شهر در مقابل فاجعه ی
بعدی.
نمونه ای از این وارونگی دکترین شوک در شهر کوچک گینزبرگ در ایالت کانزاس رخ داد،
در سال 2007، گردبادی 95 درصد شهر را با خاک یکسان کرد، اما گینزبرگ، حالا،
بیمارستان، تالار شهر و مدرسه هایی دارد که از بالاترین استانداردهای زیست محیطی
برخوردارند و همگی حاصل فرایندهای خارق العاده و مردم محوری هستند که از نخستین
روزهای فاجعه اغاز شد و همراه بود با نشست های همسایگان در چادرها و انچه از خانه
و کاشانه شان باقی مانده بود.
واکنش به فاجعه بر مبنای چنین شیوه ای از تعمق و تفکر با الگوی عمودی و از بالا به
پایینی که دکترین شوک از ان بهره می برد، بسیار متفاوت است، چرا که نشان گر تلاش
هایی است که نه خواهان بهره برداری و سواستفاده از بحران، که خواستار مهار ان و
ارائه راه حل های واقعی برای مشکلات بنیادین موجودند، ان هم به گونه ای که به
مشارکت دمکراتیک بیانجامد و نه برعکس.