یک قرن پس از تاسیس باوهاوس، مدرسه هنر
و معماری آلمان همچنان یکی از فرازجویانه ترین و -پرمناقشه ترین- جنبش های دوره
مدرنیست بشمار می آید.
در 11 آوریل 1933، لودویگ میس ون دروهه
در محله اِستِگلیتز، جنوب غربی برلین سوار تراموا شد، وقتی از پل عبور می کرد،
فهمید محل کارش توسط پلیس محاصره شده است. باوهاوس
جایی که او بعنوان مدرس و مدیر خدمت می کرد، از سال 1932، ساختمان قدیمی کارخانه
تلفن را تصرف کرده بود. مدرسه
ابتدا به سال 1919 در وایمار افتتاح شد، به مثابه مکانی برای وحدت پیشه وری با هنر
ها در جهت خدمت به معماری؛ با گذشت زمان
این رویکرد تغییر کرد، و بیشتر به وحدت هنر با تکنیک های صنعتی تبدیل شد. هنگامی که میس به سال 1930 مدیریت مدرسه را بر
عهده گرفت، باوهاوس تقریبا بطور کامل به مدرسه
ای برای معماری تبدیل شده بود.
اما این عدم ثبات، حتی ابهام در
هدف، به گسترش نفوذ
آن کمک کرد. در بیش از یک دهه، باوهاوس
به نشانی برای مدرنیته در طراحی، و نمادی از عصر ترقی خواهی در سراسر جهان، از نیویورک
تا کلکته تبدیل شده بود. نازی
ها، باوهاوس را به همراه موسیقی آتونال و نقاشی های اکسپرسیونیست شناختند و یکی دیگر از نمونه های توطئه بلشویکی یهودیان در جهان که آنها در پی
حذف آن بودند. نازی ها در درک رادیکالیسم بنیادی قلب پروژه باوهاوس اشتباه نمی کردند: وحدت تمامی گرايش ها و تحولات چندگانه تلاشی در
جهت ارائه هنر و
معماری به مثابه بازآفرینی اجتماعی برای انواع رده های کار جهانی بود. همانطور که سوسیالیسم ملی به طور پیوسته قدرت را در سرتاسر کشور به دست
گرفت، این مدرسه سیار شد و همواره
یک در جستجوی خانه ای امن بود. این حرکت از وایمار شروع شد، جایی که قانون اساسی نخستین
جمهوری آلمان تهیه شده بود، به سمت دسائوی صنعتی، جایی که مدرسه پایدارترین حضور معماری خود
را، آنجا باقی گذاشت، قبل از پایان دادن به کار مرکز، جایی که زمان بسرعت می گذرد بدون
هیچ سند مشهود برای داشتن آنچه تا کنون آنجا وجود داشته است. با
این حال؛ باوهاوس در سومین دوره تغییرمدیریت خود قرار داشت؛ تحولات سیاسی حاکی از آن بود که این
دوره، آخرین آن است.
حکومت محلی در دسائو در میان اولین شهرداری ها در آلمان که حمایت
سوسیالیست های ملی را به سال 1931 بدست آورد، در سال 1932 به بستن باوهاوس رای داد که یک مدرسه تحت پوشش بودجه دولتی بود. در همان سال، میس مدرسه را بعنوان نهادی خصوصی در برلین گشود، اما تنها یک
ترم دوام داشت. بر
اساس یکی از سرمقاله های فاشیستی، نازی ها در دسائو بدنبال چیزی کمتر از نابودی خاک
آلمان، یکی از برجسته ترین مکان های ظهور هنر "یهودی-مارکسیستی" نبودند
و قصد نداشتند تسلیم شوند. دادستان عمومی دسائو همرا با هیتلر که آنزمان رئیس جمهور آلمان بود
خواستار جستجوی مراکز جدید مدرسه در برلین بود. پلیس مواردی را یافت که فرض می شد
منجر به بسته شدن باوهاوس شدند. سه ماه پس از تلاش
های بی ثمر میس و دیگران برای جلوگیری از
این نتیجه اجتناب ناپذیر؛ آنها سعی کردند شیوه های متفاوتی را برای تطبیق پذیری
خود با نازیها و حفظ باوهاوس به عنوان مدرسه خصوصی هنر بکارگیرند. اما درنهایت،
مقامات دسائو از یک قانون جدید نازی استفاده کردند تا اعلام
نمایند "پشتیبانی و کنش ورزی به
نمایندگی از باوهاوس، که خود را به مثابه یک سلول بلشویستی معرفی کرد،" جرم
سیاسی محسوب می شود. در ژوئیه 1933، میس و دیگر استادان باوهاوس در استودیوی طراح داخلی لی لی رِیش در
برلین گرد هم آمدند. میس وضعیت مالی و سیاسی مدرسه را مورد بحث
قرار داد و پیشنهاد کرد که باوهاوس باید بسته شود. پیشنهادی
که با توافقی یک جانبه به دست آمد و باوهاوس منحل شد.
این شیوه پایان دادن به باوهاوس به مثابه یک مدرسه، تنها تولد باوهاوس را به
مثابه یک اسطوره پایدار تسریع نمود، با بازگویی های متنوعی که از آن رخ داد، توسط
دانشجویان و استادان پیشینش، که شروع به
فرار از آلمان کردند و وارد سواحل و مرزهای کشورهای دیگر به عنوان پناهنده شدند. آنچه که فقط اپیزودی خرد
در تاریخ مدرنیسم بوده است، به یک جریان متناوب تبدیل و به زبان ها و جغرافیا ها و
زمینه ها و اقتصادهای گوناگون منتقل شد: جنبشی که زیبایی شناسی آن از واقعیت دیاسپورایی اش غیرقابل تفکیک است. در عطف به گذشته، باوهاوس بر روی مفهوم ویژه ای از "طراحی" سرمایه
گذاری کرد، که طراحی را بشدت تحت تاثیر قرار داد. دولت ها در سرتاسر جهان با اشکال متفاوت
برنامه ریزی، از بلوک شهری تا کارخانه تا کل اقتصاد خود، در حال تجربه ورزی بودند.
در این بستر، باوهاوس ایده ای بود که می توانست با
آن فرایند همراه باشد -می توانست با وزنه
زیبایی شناسی، معماری و فکری به احیاء جامعه از طریق طراحی کمک نماید.
به طور معمول، هر شخص نسخه خود را از آنچه به نظرش خوب می آمد؛
داشت. با گذشت زمان، موج مهاجرت در مقیاس وسیع از باوهاوس به لندن،
نیویورک، شیکاگو، تل آویو رسید. والتر گروپیوس، بنیانگذار اصلی، راه خود را به سوی
ماساچوست انتخاب کرد و به یک استاد تمام در دانشگاه هاروارد تبدیل شد. هانس مایر، دومین مدیر باوهاوس و یک مارکسیست، در پی
آرمان های سیاسی خود به اتحاد جماهیر شوروی رفت. پس از جنگ، برخی در خارج از کشور و خانه های تازه پذیرفته شده خود
ماندند؛ دیگران به سمت یکی از آلمان های تازه تقسیم شده بازگشتند، هر کدام از آنها به تجدید ساختار باوهاوس خودش پرداخت.
"باوهاوس جدید" در شیکاگو به سال 1937 (که
اکنون به عنوان موسسه طراحی در موسسه فناوری ایلینوی شناخته می شود) و "باوهاوس جدید" دیگری در دهه 1950 در جنوب غربی آلمان، شهر اولم
(دانشکده طراحی اولم) تاسیس شد.
سیاست جنگ سرد، معانی موجود باوهاوس را محدود ساخت. آلمان غربی باوهاوس را به مثابه نماد دموکراسی، وآلمان شرقی بعدها به مثابع نماد پیشرفت به رسمیت شناخت. باوهاوس منطبق با نگرش های برخی از اعضای چپ شورش های دانشجویی 68 بود، برای نویسنده
و رمان نویس آمریکایی تام وولف، نویسندۀ پلمیک 1981 "از باوهاوس تا
خانه ما"، هم به این شکل بود. هر
کس باوهاوس خود را تاسیس یا بازتاسیس کرد از طریقی که حافظه اش باوهاوس را حفظ
کرده بود، هریک در مقیاس خردتری از نسخه اصلی. این یکی از قدیمی ترین داستان های تبعید بود: به
یادآورید آینیاس، که در مسیر رفتن به ایتالیا، متوجه
می شود هلنوس، پسر پریام، با همسر بیوه برادرش هکتور ازدواج کرده است. آنها تروآ خودشان را در مینیاتور ساختند.
من در ماه سپتامبر سال گذشته به آلمان
رفتم تا سایت های باقیمانده
باوهاوس را پیش از صدمین سالگرد تاسیس آن ببینم، اما غیر ممکن بود به
بسته شدنش و مسیرهایی که مهاجران مدرسه طی کردند؛ فکر نکنم.
هنگامیکه وارد برلین شدم دوستی بمن گفت
"زمان جالبی را برای آمدن به آلمان انتخاب کردی." فقط چند روز پیش،
هزاران نئو نازی در شهر کمنیتس در شرق آلمان رژه رفتند و مجسمه
عظیم کارل مارکس را که بعدها از آلمان به خاطر دلایل سیاسی فرار
کرده بود محاصره نموده و خصومت خود را با
مهاجرت و پناهندگان اعلام کردند. در
بیترفلد، جایی که قطار را از دسائو به وایمار تغییر دادم -به سوی پایان جمهوری
دموکراتیک آلمان، این شهر آلوده ترین شهر جهان بود- مرد مستی کنار من نشست و بارها و بارها از من می پرسید از کجا و چرا آمده
ام؛ نوعی انکار خط مشی پناهندگی آنگلا مرکل.
در بازدید از مجموعه ای در
مدرسه باوهاوسِ وایمار، کارمند بایگانی بمن یادآوری کرد که باوهاوس مجبور شد به دلیل افزایش حق سیاسی شهر را ترک کند –"همانند امروز!"، او گریه کرد. در
اکتبر گذشته، حزب اتحادیه دموکرات مسیحیان مرکل، نتایج فاجعه باری را در انتخابات
منطقه ای در باواریا و هس به بار آورد و مرکل اعلام کرد او به عنوان رهبر حزب استعفا داد و در سال 2021 مجددا به عنوان صدراعظم انتخاب نخواهد شد. حتی بخش هایی از چپ سیاسی محدودیت های بیشتری را در مورد پناهندگی برای
پناهجویان پیشنهاد کردند.
آلمان در میان یادبود گرفتن ها احاطه شده است، بسیاری برای رویدادهای تاریک و تلخ اند، گویی آلمانی ها احساس می کنند وظیفه دارند این رخداد ها را بیاد داشته باشند. لیکن جشن تأسیس باوهاوس یکی از معدود
اتفاقات خوب و نشانه ای از صدسالگی با روایتی متفاوت از ساختمان و عملکرد است. دو
موزه جدید در این سال در دسائو و وایمار افتتاح خواهد شد؛ باوهاوس-آرشیو
در برلین ساختمان جدیدی را به سال 2022 تکمیل می کند؛ و تمام سایت های مختلف، از
پروژه های کوچک مقیاس مسکن تا ساختمان مرکزی، ساختمان منومنتال در دسائو،
با نمود های جدید در حال ساخت هستند.
تقویم کاملی نیز از رویدادهای طول سال در هر شهر، در حال تنظیم است.
نمایش های تلویزیونی هم هستند: طی بازدید
من، در نخستین سایت دفتر مدرسه در وایمار، یک شرکت آلمانی مینی سریالی
دراماتیک را در شش قسمتی با عنوان
موقت
" باوهاوس:
عصر جدید" ساخت. طبقات با پایه های تجهیزات دوربین و روزنامه های دوره ای
پر شده بودند. قبل از آنکه سریال را ببینم؛ منتظر
یک گروپیوسِ سیبیلو، با کت و شلوار کرم رنگ و مشتاق برای انجام کسب و کار
در دفتر اصلی گریپوس واقعی بودم. موضوع نمایش نوعی رویکرد جدیدتر به
باوهاوس است: شخصیت اصلی، شخصیتی تاریخی ست بنام دورت هلم، یک نقاش که
به سال 1919 وارد مدرسه شد و توامان آزادی و محدودیت را یافت. در این
نمایش، هلم با گروپیوس، رابطه دارد (شایعه ای بود مبنی بر اینکه گروپیوس
با دانشجویی در وایمار رابطه داشته،
اما تا به حال اثبات نشده است) و نسبت به رفتار نابرابر زنان در مدرسه
اعتراض می
کند.
برای سالها در فهرست شخصیت های برجسته
باوهاوس،-مانند گروپیوس، میس، واسیلی کاندینسکی، پاول کِله- منحصرا نام
مردان دیده می شد؛ اخیرا،
مشارکت (و همچنین به حاشیه رانده شدن) زنان طراح درخشان آن، - مانند گونتا استولز و
آنی آلبرز در منسوجات؛ لُته استم بیز در معماری؛ و رِ سوپولت در طراحی مد،
عکاسی و روزنامه نگاری - موضوع مداوم
بورس تحصیلی بوده است. "بلوپرینت" رمانی از تریشیا انزنسبرگر در
مورد یک دانشجوی زن درباوهاوس است که می خواهد معمار باشد، این کتاب در
سال جاری چاپ
می شود.
درحالیکه باوهاوس در معماری کارکردگرا
خلاصه می شد، سبکی مشابه از ساختمان های زاویه دار، جعبه ای
سفید و پنجره های نواری خلق شدند، در واقع، فرم های متفاوت باوهاوسی بسیاری در
طول عمر کوتاه مدرسه ایجاد شدند و حتی بیشتر پس از تعطیلی آن. آنچه باعث سرزندگی این فرایند می شد جنش هایی بود که باوهاوس،
پناهگاهی موقتی را برایشان فراهم آورده بود: اکسپرسیونیسم، کارکردگرایی و -همانطور که نازی ها به درستی گمان می کردند-
کمونیسم. بسیاری
از آنها به باوهاوس می آمدند زیرا می خواستند دنیا را بازیابی
کنند: از قوری ای که چای خود را در آن دم می کردید تا نقاشی ای که از دیوار
تان آویزان بود تا مجتمع مسکونی که در آن زندگی
می کردید و خیابانی که در آن راه می رفتید. شایع
ترین طرح ها؛ تایپ فیس ها، مبلمان و لوازم آشپزخانه بودند: یک انقلاب برنامه ریزی شده در بافت و احساس و نگاه زندگی
روزمره.
گروپیوس از "وحدت جدید" سخن
می گوید، نخستین پیشه و هنرهای زیبا، بعد از هنر و تکنولوژی، هدف نهایی، ساختمان
به مثابه اثر هنری جامع "Gesamtkunstwerk" است (بعدها این را "معماری جامع"
نامید.) باوهاوس مدرسه ای بود که پردیس دانشگاهی هم
محسوب می شد -امری غیر معمول درآلمان-: جاییکه دانشجویان و استادان برای زندگی
کردن به آنجا می آمدند. این به معنای تنانه کردن زندگی بود که انتظار می رفت استادان و دانشجویان آن را
برای جهان فراهم سازند.
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم