روح سوهشی، انسانی و نگرش تغییر جهان در
باوهاوس، توسط دانشجوی سابق معماری، شاعر و مقاله نویس آمریکایی، ژوئن جردن در کتاب "جنگ های داخلی" (1981) مجسم شده
بود. او با بخاطر آوردن علاقه پیشینش به
معماری، در شهر نیویورک، در حالیکه مشغول تورق کتاب های طراحی در کتابخانه عمومی بود، به فکر فرو رفت:
"اگر
بتوانم چیزی را تا جای ممکن ساده سازی کنم،
تا جایی که لازم است، بهمان اندازهء شگفت انگیزیِ یک قاشق به سبک طراحی باوهاوسی،
پس می توانم در یک مسیر ژرف از انجام برخی از کارها، از تغییر، مطمئن باشم،
برای نمونه آشپزخانه ای که در آن بزرگ شدم؛ با لایه
های باستانی بی اهمیت، سالنامه های اشتباه، رنگ های ناجور و براق، چهار قوطی پاپریکا، درهم برهمیِ غیر کاربردی و پایان
ناپذیر، مواد بی روح، روشن، باتلاقی از تباهی، کثافت، وسرافکندگی پر شده
بود."
صد
سال بعد؛ امروز، باوهاوس در سرتاسر جهان میان شرایطی
که پژواکی ست از تولد و فروپاشی آن، بار دیگر احیاء خواهد شد: یک دهه بحران
اقتصادی؛ صدها میلیون نفر فقیر یا بی جا هستند پلوتکراسیِ فاقد نظارت و
کنترل؛ حکفرمایی راست
افراطی، جنگ بی پایان در حال حاضر اغلب تحت نظارت ایالات متحده انجام می
شود؛
حملات بی امان به مهاجران و پناهندگان؛ در همه جا و
بهر شکل از دیوارها، اردوگاه ها، سیم های خاردار پدیدار است؛ و بازخیز
ناگهانی در عرصه عمومی از سلام ها و صلیب
های شکسته نازی.
در برلین، جاییکه باوهاوس
به پایان خود
رسید، نیز دوباره یکی از شدیدترین بحران های مسکن از زمان پایان جنگ جهانی
دوم ظاهر شده،
جایی که اخیرا قیمت ها سریعتر از هر شهر دیگری در جهان افزایش یافته است.
تئودور آدورنو، فیلسوفی که در سال 1944 به طور گسترده ای بر روی ایده ی
خانه، تاکید کرد، نوشت: "افرادی که بیش از همه ضربه می خورند مانند همه جا،
کسانی اند که هیچ انتخابی ندارند." "اگر نه در زاغه ها، در بنگلو هایی
زندگی می کنند که ممکن است فردا این جای زندگی به آلونک، یدک
کش، ماشین ها، اردوگاه ها و فضای روباز منتقل
شود." باوهاوس فقط برای پیشگیری از چنین وضعیت
وخیمی پدیدار شد، لیکن توسط آن شکست خورده است. آنچه از آثار پراکنده آن
باقی مانده، محیط های قابل تامل آن برای محله های فقیرنشین است،
که نشان می دهد امکان هنر و معماری نه تنها به مثابه
مرهمی برای یک تاریخ آشفته، بلکه همچنین به مثابه جایگزینی برای آن است.
پیگیری
مسیر باوهاوس در برخی موارد ایجاد دلسردی
می کند. برخی بناها آنچنان ساخته نشدند که باوهاوس بتواند
آن را به نام خود ثبت کند.
ساختمان مرکزی که به سال 1926 در دسائوی
بی
جنب و جوش و آرام ساخته شد، بسیار دوست داشتنی بازسازی شده و یک
شاهکار درخشان است:
یک مجتمع نامتقارن که به بخش های
عملکردی تقسیم شده است. با میله های رنگی روشن و دیوارهای لهجه. خانه های
استادان، جایی که گرویپوس و همکارانش زندگی می کردند، کمتر مبتنی
بر تخیل اند. خانه گروپیوس و عکاس مجارستانی، لاسلو موهولی ناگی طی
جنگ بمباران شده و در سال 2014 توسط شرکت معماری برونو فیوریتی مارکز بازسازی
شدند. خانه کاندینسکی/
کِله که از جنگ جان سالم به در برد، بازسازی می شود. در واقع، تمام این ساختمان ها توسط دفتر گروپیوس طراحی شده اند، نه توسط
دانشجویان یا استادان در باوهاوس. اما بخشی از این دلسردی نیز ناشی از این واقعیت
است که برخی از بهترین دستاوردهای مدرسه، در حالی که تفکربرانگیزند، در نگاه اول
زیبا بنظر نمی رسند. آنها نقش
مجموعه تنظیم کننده اجتماعی را برای حل مشکلات اساساً اجتماعی، و نه تشریفاتی و
ظاهری دارند.
باوهاوس
در سال 1919 تاسیس شد، زمانی که والتر گروپیوس مدیریت آکادمی هنر گرَند دیکال و دانشکده هنرهای کاربردی در وایمار را بر عهده گرفت، موسسه چندگانه باوهاوس را مجددا احیا و آن را تبدیل به نیرویی در خدمت مدرنیسم هنری و معماری کرد؛ با گرد هم آوردن
هنرمندان دیداری چون پاول کِله، جوزف آلبرز، واسیلی کاندینسکی و لیونل
فاینینگر؛ و هنرمندان حوزه نساجی مانند گونتا استولز و آنی آلبرز؛ و نقاش و طراح تئاتر اسکار
شلِمِر. در برابر این تاریخ نسبتا سرراست، فعالیت
های متنوع زیادی تحت نام باوهاوس مکنون بود:
جدال ها و مخالفت های درونی، عملکرد حزبی و رویدادهای مخفی، جریانات، نبردها و
مبارزات در یکی از پرآشوب ترین
دوره های تاریخ آلمان که درواقع جهت حفظ
وضعیت مالی مدرسه بود.
گرویپوس، یک مرد نظامی مسلک و با اندوخته ای قابل تامل -همسر سابقش، آلما
مالر، برای او نوشته بود: "سرسختی مردانه تو، دیواریست در اطرافت"- کار جمعی را تاکید می کرد اما در عین حال
سلسله مراتب قرون وسطایی را حفظ می نمود:
رشته های مختلفی از
"کارشناسی ارشد" وجود داشت. هنگامی که گروپیوس یک دوره معماری به رهبری
هانس میر را در سال 1927 معرفی کرد، زنان از شرکت در آن، دور نگه داشته شدند و بطور
کلی؛ آنها تا حد زیادی با شرکت در کلاس های نساجی از سایر بخش ها جدا مانده بودند.
بسیاری از مباحث آغازین در باوهاوس بر یوهانس ایتن،
اولین معلم دوره مقدماتی مبتکرانه و
چند دیسیپلینی مدرسه، متمرکز بود.
او پیرو مزدازنن، دینی با
ریشه های نئو زرتشتی (زرتشتیسم) بود، سرش را می تراشید، لباس بلند و گشاد می
پوشید و گیاه خوار کامل بود.
(آلما مالر، آهنگسازی که قبل
از گروپیوس با گوستاو مالرِ آهنگساز ازدواج کرده بود، بعد از ازدواج با
نویسنده ای بنام فرانتس ورفل، در خاطرات خود به سال 1958 از وحشتش در "رژیم
غذایی اجباری حریره پخته نشده در سیر" می گوید که ایتن اصرار داشت در محوطه دانشگاه سرو شود و به آلما خاطرنشان می کرد "شاگردان باوهاوس را در فاصله ای که بوسیله
بوی سیر قابل تشخیص باشد" بیاید.) قبل از حرکت بسمت بحثهای بنیادی ماهیت مواد،
تناقضات بین آنها و جنبه های تئوریک رنگ، ایتن کلاس های ژیمناستیک و تمرینات تنفسی را شروع نمود. این
همه برای یاد دادن مجدد اصول نخستین به دانشجویان در زمینه ادراکات جدید از اصول
ساخت هنر و اشیاء بود. او
کلاس هایی را در معبد
هِرن هاوس، نشان
حماقت نئو گوتیک قرن هجدهمی، برگزار کرد، جایی که او می توانست بورژوازی بیرون از وایمار
را سرزنش نماید.
در نهایت به نظر می رسید او
برای باوهاوس متقدم، بیش از حد روحانی مآب و پیشه گرا است ودر اصل توسط گروپیوس مجبور به ترک
آنجا شد. موهولی ناگی در سال 1923 جایگزین او شد، که رویکرد پداگوژیک
بسیار سنتی داشت -هرچند تأثیر ایتن بر
برنامه درسی چندین سال ادامه یافت.
از سوی دیگر، ایتنیسم، کمونیسم باوهاوس را کنار
می گذاشت،
امر غیر قابل حل دیگر. تاریخ های متقدم باوهاوس ، فیلتر شده از طریق آلمان غربی، جایی که اولین آرشیو باوهاوس ایجاد شد و ایالات
متحده، جاییکه چند تن از استادان کلیدی پس از اینکه مدرسه بسته شد،زندگی می کردند
، تاثیر سوسیالیسم در مدرسه را به حداقل رساندند. درابتدای باوهاوس، سمپاتی های
گروپیوس اغلب نامشخص و ناواضح بود. در
سال 1920، او یک بنای یادبود استثنایی ساخت برای
گرامیداشت خاطرهی کارگرانی که در
تلاش جهت اقدام خشونت آمیز برای سرنگونی حکومت آلمان در وایمار مقاومت کرده و جان خود را در شورش کاپ از
دست داده بودند: یک مارپیچ بتنی همچون صاعقه در وسط گورستان،
میان قبرهای مقدس ترین خانواده های
بورژوایی تورینگایی صعود می کند. درخواست
های وی برای وحدت هنر و پیشه، با سوسیالیست
بریتانیایی، ویلیام موریس همخوانی داشت، کسیکه سرمایه داری را برای تنزل هنرهای
تزئینی، در میان سایر آسیب های اجتماعی، مورد انتقاد قرار داد.
لیکن گروپیوس بشیوه متفاوتی
غیر وابسته بود و در سال 1937 به ایالات متحده نقل مکان کرد، پس از جنگ جهانی دوم، او بهترین کار
خود را جهت وقف دادن خودش با قوانین جنگ سرد انجام داد.
میس،
که همچنین یک بنای تاریخی با گرایش چپ خلق کرده بود - برای
رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت رهبران انقلاب نوامبر 1918 در
آلمان- خصومت خود با کمونیست ها در باوهاوس را مخفی نمی
کرد و بسیاری از آنها را اخراج نمود، چرا
که به طور پیوسته تلاش کرد تا اطمینان حاصل نماید باوهاوس دقیقا یک مدرسه معماری با کیفیت بالا برای کلاس های نوین باشد. در نهایت هر دو بنای یادبود چپ گرای میس و
گروپیوس توسط نازی های تخریب شدند،
اما در سال 1933، فراتر از برخی هم آمیزگی ایگویی، اپورتونیسم و غریزه بقاء، هر دو
نفر از آنها به طور جدی برای نخستین کمیسیون معماری بزرگ هیتلر، یک ساختمان جدید
برای بانک ملی، رقابت کردند، که کلام حکیمانه برتولت برشت را به ذهن متبادر
می سازد: "سرقت از بانک، در مقایسه با مالکیت آن، جرمی
بحساب نمی آید."
مورخان
بویژه خواستار جدا شدن باوهاوس از سیاست از طریق کاستن سهم مدیر کمتر شناخته
شده آن، هانس میر بودند، یک کمونیست متعهد که مدیریت باوهاوس را از 1928 تا 1930 برعهده
داشت. جاییکه گروپیوس تلاش کرد مدرسه را به سمت اتحاد نزدیک تری با صنعت آلمان
حرکت دهد، با هدف ساخت محصولات برای یک بازار عمومی و
همچنین پذیرش یک رویکرد فرمالیستی گسترده برای معماری؛ مایر هر چند که با صنعت نیز
کار می کرد، در اهدافش بیشتر بطور واضح سیاسی بود. "نیازهای مردم به جای نیاز های لوکس" (Volksbedarf statt Luxusbedarf) شعار
او و دانشجویانی بود که میر را دنبال می کردند. او برنامه آموزشی را بازسازماندهی نمود: تاکید بر اهمیت ساخت و ساز به
مثابه یک پدیده اجتماعی، تا قراردادی. در آوریل 1919، گروپیوس مانیفست پایه گذاری باوهاوس
را همراه با برنامه پایه برای مدرسه منتشر ساخت: او نوشت: "هدف نهایی تمام فعالیت های هنری، ساختمان کامل است!" "هدف غایی در باوهاوس، اگرچه دورباشد، کار هنری یکپارچه است." در سال 1929، میر آگاهانه این بیانیه را در قالب شعری در مجله باوهاوس تجدید کرد: "در نتیجه هدف نهایی تمام کارهای باوهاوس/جمع
آوری تمام نیروهای شکل دهنده زندگی/برای آرایش هماهنگ جامعه ما". بعدا گروپیوس زبان
مشابهی را می پذیرد و خواستار برنامه ریز و طراح برای ایجاد "زندگی متمدن مردم در تمام جنبه های اصلی آن"
می شود، شکلی از دیریگیسم (دخالت گرایی
مفرط) که تنها می تواند تحت برنامه ریزی مرکزی جامع راضی کننده باشد.
با
وجود مدت کوتاه تصدی، میر تقریبا دعوی برابری با گروپیوس دارد برای آنچه از سوابق ساخت و ساز باوهاوس باقی
مانده است. از جمله یک ساختمان باوهاوس درمنطقه ای اطراف برلین؛ مدرسه ی اتحادیه
ی کارگری در حومه دلگیر چریکو در برنائو. این ساختمان، نه یک توقف مرسوم در
باوهاوس، بلکه یکی از فوق العاده ترین دستاوردها و بنای یادبود مدرسه در راستای مأموریت آموزشی آن است. به جز اینجا، برای کارگران عادی، برنامه آموزشی طراحی شده بود، روح باوهاوس به معنای تزریق زندگی روزمره در اعضای اتحادیه های
کارگری بوده است.
بر
خلاف ساختمان باوهاوس، طراحی گروپیوس که از یک چشم انداز مسطح بالا می رود و یک جدار
دیواری-پرده ای شیشه ای را می سازد،
مدرسه اتحادیه کارگری
ADGB در دامنه تپه ساخته شده
و اتاق های مختلف و عملکردهای آن به مجموعه ای از ساختمان های مرتبط از ارتفاع
کمتری تقسیم شده است:
پیچیده تر از یک تک بنا، ابهام آمیز در هر لحظه یا زاویه خاص. قابل تحسین ترین ویژگی آن، یک راهروی شیشه ای است که از شیب سمت شمال غرب
مدرسه فرود می آید، به سمت پایین سوی خوابگاه می رود. حتی در یک بعدازظهر ابری، سیلی از نور از طریق پنجره ها به درون می ریزد
و چشم اندازی ایجاد می شود تا شما آنسوی دیوار پرده ای را ببینید. همچنین استفاده
دقیق از مواد و رنگ وجود دارد: سقف تیره چوبی ساخته شده از تکه های باریک با نوارهای قرمز نازک، رگه دار می شود، کف؛ با سیمان خاکستری پوشیده شده
است، در عین حال اتمسفری روشن و تسخیر کننده ایجاد می کند. مانند راهرو، طراحی شده برای تشویق دوستی و برادری در بین
هنرجویان دوره های مختلف، دیگر فضاهای جمعی به طور همزمان پر از نور، هوا و
احساسات قوی هستند. در سالن ناهارخوری فوق
العاده، ستون های بتنی ضخیم و تیرهای بالابر
و سقف بخش بندی شده، با آجر شیشه ای پوشانده شده اند تا نور را فیلتر نمایند.
در
خارج از بنگلو هایی که برای معلمان مدرسه
اتحادیه کارگری
ADGB
بود، یک لوح کوچک با مجسمه امدادی، جهت
ادای احترام به هرمان دانکر، یکی از بنیانگذاران حزب کمونیست آلمان، با
شعار (Jeder
kann alles lernen)"هر
کسی می تواند هرچیزی بیاموزد" ثبت می شود. پس از 1933، نازی ها ADGB را
به یک آموزشگاه حرفه ای برای اس اس تبدیل کردند.
از
این رو، تاریخچه باوهاوس نیز تاریخچه ای از اختلاف نظرهای آن، شروع اشتباهات و
شکست است:
مدیران ناتوان از حفظ نظم بودند،
سیاست؛ مدرسه را در برگرفته بود، زنان همواره در رده دوم اهمیت بودند و ماهیت
مستقلی نداشتند.
همچنین نشان دهنده سوابقی ست که در آن
طراحی به مثابه یک دغدغه اجتماعی به طراحی به مثابه یک ظاهر طراحی شده از کالاهای
مصرفی راه یافت.
همچنین اینجا سوابقی از اهمیت به این موضوع در مدارس معاصر با
باوهاوس هم وجود دارد که از طریق آن امکان رشد یافته بودند. دانشگاه ویشوا
براتیِ رابیندرانات تاگور، که به سال 1921 در سانتینیکتین واقع در مناطق
روستایی بنگال هند تاسیس شد، تحت تاثیر باوهاوس بوده است.(تاگور، در همان سال که به اروپا سفر کرد بازدیدی از مدرسه داشت، او
همچنین به برگزاری نمایشگاه 1922 در کلکته، شامل هنرمندانی از باوهاوس و آوانگاردِ
هندی کمک کرد.) همچنین کالج کوه سیاه
در آشویل،
کارولینای شمالی، به سال 1933 تاسیس شد، سالی که باوهاوس بسته شد، جاییکه جوزف و آنی آلبرز تدریس می
کردند. مکس
بیل،
دانشجوی سابق باوهاوس،
مدرسه طراحی یو ام ال را به سال 1953 در آلمان غربی تاسیس کرد که در اوایل با شرکت تولیدی آلمانی بروان همکاری داشت. محصولات طراحی شده دیتر رامز
به طور
مستقیم جاناتان آیو، طراح اصلی اپل را تحت تاثیر قرار دادند.
که ما را
از طریق یک بستر امن، به طراحی به مثابه استایلینگ کالاهای مصرفی؛
بر می گرداند.
قسمت اول
قسمت دوم