چرا در آنجا همه چیز به پایان می رسد؟ از این حرفها بگذریم،
باوهاوس به
مثابه اعتراضی علیه سو گیری افسارگسیخته صنعتی شدن، و آسیب وارد شده بر ذهن و روح آغاز
شد.
گروپیوس در سال 1923 نوشت: "تنها؛ کاری که محصول انگیزه نیرومند درونی باشد
می تواند معنی فکری داشته باشد." "کار مکانیکی، بی روح است و فقط مناسب برای دستگاه بی جان... راه حل؛ به تغییر
نگرش فرد نسبت به کار خود بستگی دارد." گروپیوس همچنین با صنعت آلمان جهت فروش محصولات باوهاوس قصد همکاری داشت؛ تحت مدیریت مایر، باوهاوس از طریق همکاری های
تجاری سودآور شد. با این وجود؛ مایر
هیجان
درونی تعداد روزافزون دانشجویان کمونیست
را تشویق و تقویت نمود -حتی مجله باوهاوس، گرایش کمونیستی پیدا کرد- فعالیت های مایر (بدون اشاره به چشم اندازمستقل مالی باوهاوس) با تحت نظر قرار گرفتن
و هشدار مقامات
دسائو روبرو شد. در ماه ژوئیه 1930
شهردار او را عزل کرد و
میس به عنوان جانشینش منصوب شد.
ماير در
نامه اي تعزیت آمیز،خودخواهانه و طعنه آمیز، شهرداری را متهم ساخت که "تلاش
مي کند تا باوهاوس را که به شدت توسط او سرشار
از روح مارکسیستی شده، از میان بردارد:"
"اخلاقیات، تناسب، رویه ها و نظم اکنون یک بار دیگر به دست موز
باز می گردند. شما، میس ون دروهه را بعنوان جانشین
من توسط گروپیوس، انتخاب کرده اید نه -مطابق با قوانین –بر اساس توصیه کارشناسان. بدون شک انتظار می رود که همکار من کلنگ خود را برداشته و کار مرا در جشن یادبود
اخیر موهولی در باوهاوس تخریب کند. به نظر می رسد که این ماتریالیزم شرارت جو با خشونت آمیزترین سلاح
مبارزه خود را ادامه خواهد داد.
از این
رو، زندگی بسیاری در جعبه مقدس سفید باوهاوس
تحت
تاثیر قرار گرفته است. این میان همه چیز را می بینم و
هیچ چیز نمی فهمم."
در سال 1930 مایر با چندتن از دانشجویان خود وارد مسکو شدند. او در گیرچندین پروژه در شوروی، از جمله کمیسیون مربوط به برنامه پنج
سالۀ نخست این کشور شد، لیکن دریافت کمبود مصالح، به علاوه سلیقه نئو کلاسیک
ژوزف استالین، بسیاری از تلاش های او را با مانع روبرو خواهد ساخت. مانند بسیاری
دیگر؛ مایر و همکاران خارجی اش در دوران پاکسازی استالین تحت سوء ظن قرار گرفتند و در سال 1936 به سوئیس
مهاجرت کردند. دو سال بعد، او به مکزیک نقل مکان کرد، جایی که به عنوان مدیر یک
موسسه موقت برنامه ریزی شهری؛ منصوب شد. او عمدتا در بخش خدمات
عمومی مشغول بود، و برای 10 سال آنجا ماند، قبل از بازگشت به سوئیس، جایی که به سال 1954
درگذشت.
پس از جنگ؛ پیروزی باوهاوس
به مثابه
یک سبک و یک نام تجاری تقریبا بطور معکوس متناسب با شکست آن به مثابه یک برنامه
اجتماعی بود. مبلمان و سایر اشیای باوهاوس
قابل
عرضه در بازار شدند، معماری باوهاوس به مثابه محصول بسته بندی شده برای هر شخصی قابل دسترس شد. باوهاوس یشتر به یک
فرمی که رشد جامعه مصرف کننده را امکان
پذیر می سازد، با خرده تغییر تدریجی سلایق
مربوط به طبقه و وضعیت تبدیل شد. یکی از نقاط اوج (و یا فرود) نمایشگاه خانه مدل توسط مارسل
برور دانش آموخته باوهاوس در باغ مجسمه موزه
هنر مدرن به سال 1949 بود:
یک
نمایشگاه بسیار موثر در تاریخ موما، همچنین روح مدرسه را با نشان دادن
خانه ای که برای اکثر آمریکایی های طبقه کارگر بسیار گران بود، فاش می ساخت. )جان دی. راکفلر جونیور خانه واقعی را که نمایش داده شده بود خریداری
کرد و از آن به عنوان خانه مهمان در املاک
خود در پوکانتیکو هیلز نیویورک ستفاده کرد.) این یک گرایش قابل مشاهده
حتی برای معاصران باوهاوس بود. ارنو کَلَی، نظریه پرداز مجارستانی هنر، که ویراستار مجله باوهاوس تحت مدیریت مایر بود، در یک مقاله به سال 1930 با عنوان "ده سال از باوهاوس"، به اختصار استانداردسازی فرم به
قیمت از دست دادن محتوا را توصیف کرد: " فریم های لوله ای صندلی دسته دار استیل، سبک باوهاوس. لامپ با پوشش
نیکل پوشش داده شده و یک دیسک شیشه ای شفاف به عنوان لامپ: آویز: سبک باوهاوس. کاغذ
دیواری با طرح مکعب: سبک باوهاوس. دیوار بدون نقاشی: سبک باوهاوس."
یکی از ترس هایی که در صد سالگی مدرسه قابل توجه می باشد، این است که
این برند هر گونه اقدام مشابه برای احیاء روح رادیکال مدرسه در زمان تاسیس آن را بر
نمی تابد. همانطور که نفوذ باوهاوس در سراسر جهان به مثابه مفهوم برجسته طراحی جهانی در دوران پسا
جنگ گسترش یافت، تاریخ و اهداف آن به طور فزاینده ای تقلیل پیدا کرد، راهی برای
فروش اجناس آماده –فروشگاهی-هدیه و ترویج گردشگری فرهنگی به جای استفاده از طراحی
برای بهبود زندگی افراد طبقه کارگر. این تقابل یک میراث پیچیده ایجاد کرده است. گروهی متشکل از روشنفکران و نظریه پردازان معماری که تحت نام پروژه
باوهاوس قرار می گیرند، قصد
دارند با ریشه مشکل بصورت مستقیم مواجه شوند. در
سپتامبر گذشته، من با آنه̊ لینه̊ ان گو
ملاقات کردم، یکی از اعضا و سردبیر مجله آرک + در شرق میته، یک بخش درحال حاضر
مجلل، در برلین شرقی سابق با نمونه های
بسیاری از
پانل-ساختمان های بتنی(Plattenbauten) خفه کننده، خانه
سازی با بتن پیش ساخته. او بمن گفت این گروه می خواهد "به میراث باوهاوس از چشم اندازی بیرونی
و انتقادی" نگاه کند.
آنها به
افتخار روح انتقادی ارجینال باوهاوس، قصد دارند - در حالی که همه در
برلین، دسائو و وایمار صد سالگی باوهاوس را
جشن می گیرند -
یک
"مراسم تدفین" برای باوهاوس به طور
رسمی برگزار کنند، در پایان یک مرثیه موزیکال به کارگردانی شور̊ش کامرون در تئاتر Volksbühne در برلین در ماه ژوئن
برگزار می شود.
ان
گو بمن
گفت: "ما باید این نوع فرم ارواح گونه را دفن کنیم -نوعی فرم زامبی وار- تا
جنبه های خاصی از باوهاوس را جهت مقابله با مشکلاتمان در نظر بگیریم." او گفت این مشکلات در آلمان با افزایش یافتن قدرت جناح راست بسیار
حائز اهمیت است و به تلاش خود برای به دست آوردن هژمونی در فضاهای شهری با استفاده از تکنیک های
پیشگامانه جنبش دانشجویی اشاره کرد. پروژه های بازسازی در سراسر آلمان با تمرکز بر جنبه های میراث آلمانی
پیش از قرن بیستم (به خصوص کلیساها) وجود دارند که عمدتا ابتکار عمل جناح راست
بشمار می روند. شاید فکر کردن درمورد حملاتی که علیه پناهندگان فقط یک هفته قبل از سخنرانی ما در کمنیتس رخ داد، او را واداشت بی سر و صدا پیشنهاد دهد، به جای احیاء باوهاوس، یکبار
دیگر،
امرمهمتر، فکر کردن دربارهء تعهداتی ست که نسبت به یکدیگر داریم.
امروز؛ دیدن سایت های
باوهاوس به عدم موفقیت خرد جمعی آن بشیوه های متفاوت، اشاره دارد: ساختمان هایی که توسط نازی ها تخریب یا مصادره نشدند، پس از جنگ به
آهستگی فرو می ریزند، و آنهایی که هنوز سرپا هستند عمدتا به عنوان مکانهای گردشگری کارکرد دارند. و با این حال، بویژه
با آثاری که با همان کارکرد اولیه که در نظر گرفته شده بودند، هنوز باپرجایند امکان این وجود
خواهد داشت تصویری اجمالی از آینده ای که باوهاوس برای دانشجویان، استادان و
معاصرانش بوجود آورده نمایش داده شود.
بر خلاف وایمار، با میراث کلاسیک و رمانتیک آلمانی قوی اش–خانه پیشین گوته
و فرانتس لست- ، شهر رو به افول دسائو توسط میراث باوهاوس درهم شکسته شده است. وایمار پایتخت یکی از ایالت
های شاهزاده ای (فئودالی) از قرن شانزده تا اواخر قرن نوزدهم بود، طی بمباران متفقین در جنگ جهانی دوم تقریبا به طور کامل ویران شد، که به
دلیل نقش آن در تولید هواپیما، شهر را مورد هدف قرار دادند. در حین یورش، ساختمان اصلی باوهاوس
به گونه
ای آسیب دیده بود. طی حکومت جمهوری دموکراتیک آلمان،دوباره
به یک مرکز صنعتی تبدیل شد و میزبان نوع قابل توجهی پانل-ساختمان های بتنی(Plattenbauten)گردید، که هنوز در سراسر
خط افق قابل مشاهده اند؛ میانگین سن ساکنان مجموعه 50
سال است.
در دسائو، این مجموعه به نام
"خانه هایی با دسترسی به بالکن"
(Laubenganghäuser) شناخته شده است، که
بازتاب اصول انسانی مسکن کارگری با قابلیت دستکاری و ساخت مجدد است. اینها، مانند مدرسه اتحادیه صنفی ADGB، که توسط هانس مایر طراحی
شد، ساختمان های راستین باوهاوس
بودند که
در قالب پذیرش جمعی باوهاوس تکوین یافته و اجرا شدند. ساختمان آجری سه طبقه، با آپارتمان های مرتبط باهم از طریق بالکنهای
طویل. – پیش در آمدی به سوی مجتمع "خیابان
ها در آسمان" از مجتمع های بعدی مسکن اجتماعی در بریتانیا- "خانه هایی با دسترسی به بالکن" تعدادی از امکانات را در فضاهای کوچک جانمایی
می کند. کابینت آشپزخانه پشت
درهای کشویی پنهان است؛ سایه های مارونی و بنفش روشن به فضاهای گوشه ای بشیوه
متفاوت و غیر قابل باوری روح می بخشد، که احساس گشودگی ایجاد می کند. به تازگی یکی از ساکنان کنونی به مجله ی مونوپل برلین گفته است "راهروهای
غیرقابل استفاده در ساختمان" وجود ندارند، ساکنین وقت زیادی را خارج از
منزل می گذرانند، بنابراین همسایگان اغلب در تماس بایکدیگرند. به نظر می رسد بیشتر
شبیه به یک جامعه باشد تا ساختمان آپارتمانی و بسیاری از مردم با هم دوست شده اند."
در اینجا
چشم اندازی از پتانسیل باوهاوس فراتر از
جامعه مصرف کننده، فراتر از قوانین بازارها و مالکیت خصوصی وجود داشت. یکی آنکه آن مجموعه اجتماعی،
فزون خواهی امر خصوصی را از بین می برد و در آن غریبه ها احساس می کنند با فضایی
خوش آمد گو مواجه شده و عضوی از گروه اند. اگر تاریخ مداخله نمی کرد، ممکن بود در دسائو موارد مشابهی بیش از این بوجود می آمدند: تقریبا اظهارات ناشناسی نسبت به
ایده آل های مدرسه قدیمی، مدرسه متمرد و بطور مداوم جذاب، تنها به صورت ضمنی،
همانگونه که دانشجویان و استادان در زندگی روزمره آن را می خواستند؛ بیان می شوند.