پنجره عقبی "rear window" فیلمی سینمایی به کارگردانی آلفرد هیچکاک،
محصول سال 1945 است که صحنه آغازین آن بی درنگ ما را با خود به یک اکتشاف ذهنی و
عینی در درون فیلم می برد. تیتراژهایی که از پس پرده پنجره آپارتمان ها نشان داده
می شود، تقلیدی از صحنه نمایش یک تئاتر است که به آرامی حیاط آن سوی خود را نیز به
روی صحنه می برد. درواقع این تیتراژها، دیدگاه ما را نسبت به فضای داخل آپارتمان و
رابطه ما با وقایع درون حیاط را نیز به عنوان تماشاگرانی که از دور به نظاره نشسته اند،
تایید می کنند.
با پخش صحنه
آغازین فیلم، ابتدا وارد حیاط می شویم و در نهایت دوربین روی جفری که با یک پای
شکسته در آپارتمانی مسکونی محصور شده است، متوقف می گردد و ما به سرعت به
رویدادهای هیجان انگیزی که در زندگی او به عنوان یک عکاس رخ می دهد، پی می بریم.
از طرفی در می یابیم که دیدگاه مشترکی با جفری داریم و در طی مدت زمانی کوتاه،
رابطه نزدیکی با او برقرار می کنیم. ما همچنین از ناامیدی و کسالت او به دلیل
محدودیتش آگاهیم. از این رو چنین محدودیتی منجر به تقویت رابطه ما با او می گردد.
به عبارتی ما نیز محدود به دیدگاه واحدی هستیم که قبلا مشخص شده است.
جفری برای سرگرمی خود، از طریق پنجره باز مقابلش به تماشای
همسایگان خود می نشیند. و عکس هایی را نیز به صورت پی در پی بر مبنای محتوای عکس های
قبلی می گیرد. به طور مثال، علاوه بر مشاهده حیاط از طریق لنز دوربین جفری، می توانیم
در سه دقیقه اول فیلم، ماهیت ذهنی داستان را نیز تعیین کنیم. به محض شکل گیری این
رابطه ذهنی، پرستار برای رسیدگی کردن به جفری وارد آپارتمان می شود. او ما را با
اولین شکست عینی مواجه می کند، زیرا که او این وجه از اخلاق جفری را که به صورت
دزدکی به همسایگانش نگاه می کند، زیر سوال می برد. درواقع چنین شکستی، الگویی را
بر مبنای یک سری از نگرش های عینی ارائه می دهد که بعدا توسط لیزا و کارآگاه دنبال
می شوند. الگویی که نه تنها به زیر سوال بردن اصول اخلاقی حاکم بر این شرایط می انجامد
بلکه منجر به بررسی سلامت روانی و صحت ادعاهای جفری، مبنی بر اینکه توروالد همسر
خود را به قتل رسانده است نیز می گردد.
از آنجا
که هر نگرش عینی بر میزان شک و تردید ما می افزاید، سعی می کنیم برای رسیدن به
دیدگاهی مشترک و رویکرد ذهنی ماندگار، به شناخت اطلاعاتی در زمینه ناهماهنگی از
طریق آزمون و تجربه برسیم. از این رو چون جفری با همان شک و تردیدها اشتراکاتی
دارد، این مسئله می تواند رابطه ما با او را بیشتر تقویت نماید.
تقویت
این پیوند و درک اهمیت ارتباط با جفری، برای دیدن و تحلیل نمودن فیلم مهم و کلیدی
است زیرا باعث می گردد به درون ذهن او نفوذ کنیم و به افکار و عقاید او پی ببریم.
از طرفی این نظرات، درونمایه فیلم را تشکیل می دهند و به صورت فیزیکی در معماری
حیاط و بناهای اطراف آن نمایان می شوند.
یکی از
موضوعات و نظرات غالب در طول فیلم، مسئله ازدواج است. جفری نیز با ازدواج مخالف
است و تا حدودی نیز به نظر می رسد تمایلی به ازدواج با لیزا ندارد و سعی دارد با
بهانه هایی از قبیل" او خیلی عالی است" از این قضیه سر باز زند. بعدا
صریحا بیان می کند که نمی خواهد زمانی که وارد خانه می شود با یک همسر غرغرو
آزاردهنده مواجه شود درواقع به همسر توروالدِ فروشنده، در آپارتمان مقابل حیاط
اشاره می کند. این موضوعات حاکی از آن است که با مشاهده آپارتمان های روبرو می توان
علاوه بر نحوه زندگی جفری به دریچه ای از افکارش نیز پی برد. با استفاده از این
تئوری، مشاهده رابطه معمارانه میان آپارتمان های مختلف و مستاجرین آنها و همچنین
چگونگی نگاه جفری به زندگی، در پیوند با این روابط می تواند جالب و جذب کننده
باشد.
همانطور که در طرح، قابل مشاهده است، در دو آپارتمانی که دقیقا
مقابل جفری قرار دارند، یک رقصند با موهای بلوند زیبا و خانواده توروالد، همان
زوجی که زندگی تلخشان با مرگ یکی از آنها به پایان می رسد، سکونت دارند. هر دو
آپارتمان میزان شیفتگی جفری به زندگی مجردی را نشان می دهند. زیرا رقصنده، آزادی
را در عدم ارتباط با یک زن نشان می دهد و خانواده توروالد نیز نمایانگر همه مواردی
است که جفری در زندگی زناشویی از آنان می ترسد. در واقع دائما در طول فیلم حضور
دارند و به جفری یادآوری می شوند. تنها در یک صحنه بسته می توانیم دیدگاه متضادی را
به دست آوریم. از این رو این مسئله در هر دو آپارتمان مقابل جفری منعکس شده است،
زیرا توروالد و همسرش دیگر در آنجا نیستند و نامزد آن رقصنده نیز در انتهای فیلم
به آپارتمان محبوبش باز می گردد.
علت عدم تعهد جفری،
ترس او از پایان دادن به تنهایی است. و به لحاظ معماری نیز از دو طریق منعکس شده
است. اولین مورد مربوط به زون- بندی است و آپارتمان نزدیک به جفری متعلق به زوجی می باشد
که به تازگی ازدواج نموده اند. این زوج تنها کسانی هستند که پرده های خود را پایین
آورده اند و از دید جفری نشان دهنده روابط میان زوجین است؛ البته نظر او چندان هم
با قاطعیت بیان نشده است. مورد دوم همانطور که در مقطع نشان داده شده، مربوط به
سطوح است. از میان 5 آپارتمان موجود، ساکنین 4 عدد از آنها به همراه جفری در
طبقه اول سکونت دارند. و تنها خانم لونلی هارتز، زن پیر و تنهایی که هنگام خواب گریه
می کند و همزمان به فکر خودکشی است، در طبقه همکف آپارتمان اقامت دارد. بنابراین،
او در تمام طول فیلم مورد توجه قرار گرفته است. خانم لونلی هارتز نشان می دهد که
زندگی جفری با ترک لیزا، چگونه می تواند باشد. در واقع او نشان دهنده ترس جفری از
تنها بودن است. حتی اگر خانم لونلی هارتز در طبقه ای پایین تر از خانواده توروالد
قرار گیرد؛ مطالب بسیاری در ارتباط با اینکه جفری چه احساسی نسبت به لیزا دارد،
بازگو می گردد. بار دیگر، صحنه پایانی فیلم، چشم انداز متضادی را ایجاد می کند؛
چشم اندازی که در نهایت مسئله مربوط به مرگ در آن برطرف شد و جفری و لیزا با
خوشحالی در کنار هم قرار گرفتند.