مادر شارلوت، هنگامی که تنها فرزندش در سال 1940 برای یک سفر تحقیقاتی در حال
حرکت از سوی پاریس به ژاپن بود، به او اطمینان داد که "نگران نباش شارلوت، ما
دوباره یکدیگر را خواهیم دید"؛ اما این دیدار دوباره تا شش سال آینده به
تعویق افتاد. از پریاند، به پیشنهاد جونزو ساکاکورای معمار که سابقه ی همکاری با
او در استدیوی لوکوربوزیه را داشت، برای حضور در توکیو بعنوان مشاور وزارتخانه ی
صنعت و تجارت ژاپن دعوت شده بود. دولت ژاپن بشدت خواستار مدرنیزه کردن صنعت ساخت و
ساز، و پریاند به همان اندازه شیفته ی صنایع دستی غنی بومی این کشور بود. او این
فرصت کاری را غنیمت شمرد تا به همراه مترجم خود، یک دانشجوی طراحی به نام سوری
یاناگی، به سراسر ژاپن سفر کرده و مطالعاتی در زمینه ی هنر و صنعت این کشور بعمل
آورد. پدر سوری یاناگی، سوتسو، یکی از بنیان گزاران جنبش صنایع دستی ژاپن به نام
مینگی در اوایل دهه ی 1900 بود. (سوری در آینده به یکی از تاثیرگذارترین طراحان
صنعتی پس از جنگ در ژاپن تبدیل شد.) پریاند یک استراتژی طراحی جامع برای صادرات
ژاپن ایجاد نمود، و درسال 1941 به همراه ساکاکورا نمایشگاهی را در توکیو برای عرضه
کردن طرح های پیشنهادی خود برگزار کرد. در سال آینده او از ژاپن که درگیر جنگ
جهانی دوم شده بود، بعنوان یک "بیگانه ی ناخواسته" دیپورت شد اما فقط
قادر به راه پیدا کردن به ویتنام شد، که بالاجبار تا پایان جنگ در آنجا سکنی گزید.
پریاند، با عطش سیری ناپذیر خود، در ویتنام نیز همانند ژاپن به مطالعه ی متریال ها
و تکنیک صنایع دستی آن کشور پرداخت. او در آنجا عاشق مردی فرانسوی به نام ژاک
مارتین شد و با او ازدواج کرد و در سال 1945 به همراه همسر، دختر کوچکشان پرنت و
عشق و علاقه ای بیکران به صنایع دستی آسیایی که آثار او را تا آخر عمرش تحت تاثیر
خود قرار داد، به فرانسه بازگشت.