سریال وستورلد، به لطف زیرکی و فراست بیارکه اینگلز، با ترکیب فضای سبز و ساختمان های موجود در حال حاضر، سناریوهایی از جهان آینده احتمالی را به تصویر کشیده و برای این کار از یک شهر به طور ویژه الهام گرفته است: شهر سنگاپور.
در دو فصل متوالی، سریال وستورلد، داستان گروهی از ربات های انساننما را که در یک پارک تفریحی به سبک وسترن، بعنوان یک میزبان، انسان های مهمان خود را سرگرم میکنند روایت میکند. این ربات های انساننما، برنامه ریزی شده اند تا هفتتیرکش، زن روستایی، روسپی و یا کلانترهایی باشند که تنها عملکرد آن ها، این است که توسط مشتریان بی رحم این پارک، مورد قتل و تجاوز قرار گیرند؛ البته تا پیش از آن که به هوشیاری و خودآگاهی کامل رسیده و شبیهسازی بودن زندگی خود و "واقعی" نبودنشان را دریابند. این کشف مهم، خشم آن ها را برانگیخته و به سرعت موجب عصیان آن ها علیه خالقان خود میشود.
سه هفته ی پیش، با انتشار اولین قسمت فصل سوم در شبکه ی HBO، تغییری در وستورلد مشاهده میشود: سریال، دیگر به فعل و انفعالات میان انسان ها و ربات های انساننما در یک محیط وسترن نمیپردازد. اکنون در آینده هستیم، سال 2058 است، و ربات های متمرد از چنگ انسان ها گریخته و در صدد جایگزین کردن آن ها هستند.
تمام نیرو و مهارت به کار گرفته شده توسط این سریال برای روایت تکوین خود آگاهی، که از تئوری هایی همچون ذهن دوجایگاهی بهره گرفته بود، اکنون در جهت خلق آمریکای سال 2058 متمرکز شده است. تهیه کنندگان این سریال، سرانجام به جای ساختن همه چیز از ابتدا، تصمیم به استفاده از محیط های واقعی و تنها ایجاد تغییرات اندکی در آن ها گرفتند (و در صحنه ی پایانی فصل دوم، سرنخی از این تصمیم، با مشاهده ی خانه ی میلارد فرانک لوید رایت در اختیارمان قرار دادند). این بار، جهان آینده، از طریق معماری مدرن روایت میگردد.
لا فابریکا، کارخانه ی سیمان پیشین بارسلونا که ریکاردو بافیل هرگز نوسازی آن را به اتمام نرساند، اکنون در این سریال، عمارتی عظیم برای سکونت ثروتمندترین و با نفوذترین شخص در عرصه ی تکنولوژی است و شهر هنر و علم والنسیا، که به دست سانتیاگو کالاتراوا طراحی شده است، مقر سازمان مرکزی کمپانی گرداننده ی پارک تفریحی و سازنده ی ربات ها میباشد. اما بخش ابتدایی قسمت اول سریال، تماما در خانه ی هلالی والاس کانینگهام فیلمبرداری شده است. عناصر شیشه ای و فرم های مدور خانه، همانند هارمونی میان معماری و عناصر طبیعی (به ویژه آب و گیاهان) در تمامی لوکیشن های فیلم برداری دیگر نیز یافت میشود، و به طور قطع، ایده ی کلی زمینه ی این فصل از سریال را توصیف میکند: جهانی که ظاهرا از دیدگاه های بوئری، بارکا و لا وارا و جنگل های عمودیشان در میلان و به طور کلی تمامی آنان که در راستای اختلاط صلح آمیز طبیعت و شهر تلاش کرده اند، حمایت میکند.
در واقع، فضای سبز بسیار بیشتری در حیاط های داخلی آسمان خراش ها دیده میشود، و بسیاری از ساختمان ها به گونه ای طراحی شده اند که گویی به شکل مودبانه توسط گیاهان مغلوب گشته اند؛ غلبه ای لطیف که در هماهنگی کامل با پروژه میباشد. بیارکه اینگلز، بعنوان مشاور غیر رسمی سریال، شیوه ای را که به بهترین نحو، معماری را در این سال ها توصیف میکند (اشکال ساده ی صیقلی و شفاف و به طور کلی در حال و هوای "کمتر بیشتر است") با باغ های Zen ترکیب نموده است. این نه در اختیار این معمار-ستاره، بلکه قانون کلی سریال بوده است. فصل سوم سریال وستورلد، از هر لوکیشن به لوکیشن دیگر، با درهمآمیختن مدرن ترین بخش های شهرهایمان، شهری ناممکن خلق میکند. در این میان، یک شهر به صورت ویژه مورد توجه قرار گرفته است.
انتخاب سنگاپور بعنوان منبع الهام، در واقع پیشنهاد اینگلز بود (که پیشتر این اتفاق در فیلم "او" یا "Her" اسپایک جونز به وقوع پیوسته بود). بسیاری از مناطق آنجا، ایده هایی را در ذهن تهیه کنندگان سریال جاری ساختند، مانند هتل پارکرویال و فضاهای سبزش، فرم نرم کالج هنر لاسال، مرکز خرید در خیابان اورکارد و حتی پل هلیکس، که کاراکترها را در اپیزود اول در حال قدم زدن روی آن میبینیم.
در وستورلد، همه چیز باید بی نقص باشد، زیرا یک هوش مصنوعی قدرتمند در حال اداره ی همه چیز و کنترل زندگی همه کس است. در نتیجه، هیچ ایرادی نباید وجود داشته باشد، همه ی فضاها باید بزرگ و قابل دسترس برای همگان، و راحت، دلپذیر و زیبا باشند.
این رویکرد در فضاهای داخلی نیز دیده میشود. در واقع، طراحی صحنه به شدت وابسته به پنل های LED متصل به دیوار ها، هم بعنوان دکوراسیون و هم منبع نور میباشد. از این سیستم نورپردازی که از ابتدا ساخته شده است، به منظور توصیف آینده و هویت بخشی به آن، بعنوان مبلمان نیز استفاده میشود. این منابع نور (که غالبا به دست دیمن لیبویتز یا Y Lighting یا A&R Lighting تولید گشته اند) جملگی نوعی طراحی خطی داشته که اغلب در فیلم ها و سریال های تخیلی به چشم میخورند. با این حال در وستورلد، این نورها به شکل عجیبی هماهنگ بوده و به زیبایی، بر مبلمانی که در زمانه ی خود بسیار پیشگام اما در عین حال قابل درک هستند تاکید میورزد. این دقیقا همان چیزی است که چشمان ما را به دیدن خود در بحرانی ترین شرایط عادت داده است، با هزاران منبع نور در تمام اتاق ها، چنان که گویی حضور آن ها ضروری میباشد.
با این وجود، به کار گرفتن ساختمان ها، پروژه ها و ایده های موجود، تنها دلیل تفاوت جهان آینده ی ساخت وستورلد با سایر جهان های آینده نیست: نخستین دلیل، ادراک دقیق سریال از مدیریت فضای شهری و تکنولوژی میباشد. به نظر میرسد که همه ی افراد، به وسیله ی یک هدست از طریق دستگاه پرتابل خود (دستگاهی شبیه به گوشی هوشمند اما طبیعتا بسیار پیشرفته تر از آن) با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، صاحب لباس هایی هستند که بدون نیاز به تغییر آن ها، در ثانیه ای دگرگون میشوند، و برای هرچیزی یک اپلیکیشن جمعی وجود دارد، حتی برای ارتکاب جرم.
از آنجایی که این سریال، جهانی دیستوپیایی را در جامه ی مبدل جهانی رویایی به تصویر میکشاند (گاهی نشانه هایی از یک رژیم اتوریته ی پنهانی، و یا افسران پلیسی که به کمک تکنولوژی سلب آزادی میکنند، به چشم میخورد)، هیچ اثری از ترافیک و راهبندان مشاهده نمیشود: تاکسی های بدون راننده به صورت خودکار حرکت میکنند، مردم از طریق پهپادها از مکانی به مکان دیگر میروند، پیاده رو های معلق وجود دارند و موتورسیکلت های الکتریکی، به صورت خودکار در ایستگاه های شارژ خود پارک میکنند (یکی از کاراکترهای اصلی نیز صاحب یکی از این موتورسیکلت ها است).
تنها نشانی که از گذشته (زمان حال ما) بر جای مانده است، یک مغازه ی پرادا در پس زمینه و تعدادی ماشین قدیمی است ـ یک مورد استثنای سودمند، از این جهت که میتوانند برای یک فرار شتاب زده مورد استفاده قرار گیرند.