تاینا د پاولا یک فعال مدنی است. او در برنامه ریزی های شهری و پروژه های تهیه مسکن اجتماعی زیادی فعالیت کرده و در تامین کمک های فنی برای جنبش های اجتماعی تهیه مسکن در برزیل همکاری کرده است. او در کنار سابقه آکادمیکش، اطلاعاتی که از تجارب شخصی و تحقیقاتش به دست آورده را با ما به اشتراک می گذارد و یک رویکرد اساسی را برای درک معماری فراتر از اولویت ها شکل می دهد. در حوزه سوال هایی که توسط هفدهمین نمایشگاه معماری دوسالانه ونیز شکل گرفت، ما این مصاحبه را با او هماهنگ کردیم تا صدای او شنیده شود و مسیری جدید را در زمینه تفکر معماری ایجاد کند.
آرک دیلی: به نظر می رسد قبل از سوال درباره ی اینکه چگونه با هم زندگی خواهیم کرد، اولین سوال باید این باشد: آیا شهر برای همه طراحی شده؟
تاینا د پاولا: نه، شهر برای همه طراحی نشده و اگر کسی در بزرگترین مراکز کاپیتالیستی دنیا متوجه این شود، در مورد شهر های پسا استعماری حتی واضح تر است، درست همانطور که در برزیل اتفاق می افتد. کیفیت زندگی در مراکز شهری با اصول کسی که توان مالی پرداخت هزینه منابع و امکانات را دارد مشخص می شود، این واقعیت باعث حفظ نابرابری اجتماعی که ما امروز با آن مواجه ایم می شود. دستور کار های شهری طی قرن های 20 و 21، که شامل منشور ها و عهد نامه های بین المللی است، در تخریب ها یا کاهش درگیری های شهری و نابرابری شهری و اجتماعی نقش واضحی داشته است، این قالب ما را به عنوان متفکران مدنی به اعتراف وا می دارد که مشکل، عدم وجود تئوری قانونی یا حتی چارچوب های مفهومی نیست. "آنچه ما با کمبود آن مواجه ایم یک درک واضح است که سیستم کنونی توان تامین تحولات لازم در برابر اخلاق محیطی و شهری را ندارد."
آرک دیلی: شهر ها چگونه می توانند فراگیر تر باشند؟ نقش معماری و شهرسازی در این امر چیست؟
تاینا د پاولا: متاسفانه معماری و شهر سازی بازتاب دهنده ی زمانشان هستند، با یوتوپیاها و فریب هایشان. حال اگر ما بازار لوکس را تحلیل کنیم، با آپارتمان های در دارش در حالی که از شهر و معماری خالی شده از حس زیبایی شناختی اش جدا شده، و همچنین بازار ساخت و ساز غیر رسمی که هر روز بیش تر و بیش تر روی ریزش ساختمان های ساخته شده با مصالح نامناسب که به دنبال منطق تولید مازاد تا فرسودگی تولید می شوند تاثیر می گذارد ـ توالت هایی که آب را هدر می دهند، لوله های پی وی سی نامناسب برای دمای بالای برزیل، بتن تقویت شده با بازده حرارتی بسیار پایین برای شهر های استوایی، این ها فقط چند مثال بودند ـ راه اصلی برای درک مردم شناسی شهری برزیل مشاهده ی حدود شهری و معماری است که در حال تکثیر در بافت شهر است.
برای شکستن این معیار، این ضروری است که ما این نشانه ها را بشکنیم و گفت و گوی آوانگارد معماری را پایه گذاری کنیم. "امروز، معماری آوانگارد برزیل و شهرسازی بسیار روی محیط آکادمیک متمرکز است و این برای برنامه ریز ها و تصمیم گیرنده ها در اندیشه هایشان مضر است."
دفاتر معماری، ادارات دولتی و انجمن های صنفی باید تمرکز کنند، به ویژه روی موقعیت پستْ پاندمیک، روی ملاحظات درباره ی پارامتر های جدید شهری که روی نابرابری های ساختاری تاثیر می گذارد، و این به ما اجازه می دهد که مدل های بنا شده طی قرن 20 را مرور کنیم (برای مثال دیدگاه مدرنیست و فرمالیستی به شهر) و تجارب محلی و منطقه ای را به این ساختار اضافه کنیم.
"رابطه ی جدید با ذخایر طبیعی و تغییرات آب و هوایی، با در نظر گرفتن اشکال جدیدی از روابط اجتماعی که مبتنی بر تبعیت افراد فقیر و سیاه پوست نیست، و راه حل هایی برای غذا و انرژی چالش های بزرگ شهری برای قرن 21 است."
آرک دیلی: با نقل قول از ریتا لی، تو آدمی به نظر می رسی که شوخی ها را جدی می گیرد. از نظر تو مکان هایی که در شهر برای لذت طراحی می شوند، ارتباطشان از نظر شادابی با شهر چگونه است؟
تاینا د پاولا: من از خندیدن به عنوان یک ابزار ارتباطی استفاده می کنم و این را درک می کنم که شهر باید مکانی برای جمع شدن و لذت بردن باشد. فضای عمومی در برزیل همیشه روابط را در تمام طبقات اجتماعی هدایت کرده است. از سبک رمانتیک انگلیسی پسیو پابلیکو تا ساحل ها و کاپوئرا های عمومی ریو دو ژانیرو، یا بخاطر آب و هوا، میل به داشتن زندگی عمومی، یا موانع سازه ای که تعداد زیادی زاغه نشین را در خیابان هایی با سکونت بی کیفیت باقی می گذارد، برزیلی ها نیاز دارند که بیش تر روی فضای عمومی سرمایه گذاری کنند و به سنت های اجدادی شان بازگردند، مانند تاملی عمیق در مورد کاهش فضای حیاط پشتی خانه ها، عدم توجه به جنگل کاری شهری در محله های کم بضاعت حومه شهری، و از بین بردن باغ های خانگی برای سبزی ها، میوه ها و گیاهان دارویی.
"نظر من این است که فضای عمومی، در کنار این که یک نیروی قوی در روابط اجتماعی جدید، هنر، و فعل و انفعالات است، همچنین راهی است برای پایه گذاری مجدد پروژه ی جدید جامعه."
آرک دیلی: سوالی توسط دوسالانه ی ونیز مطرح شد؛ چگونه با هم زندگی خواهیم کرد؟ به نظر می رسد که نیاز به جوابی داشته باشد که متمرکز روی هارمونی جامعه و اینکه ما چگونه در شهر ساکن می شویم باشد. اگرچه ما می دانی که فضای عمومی ذاتا مکانی برای درگیری و تقابل است، با میزان اشغال و بهره برداری متناسب با نژاد، طبقه اجتماعی و جنسیت. از نظر تو آیا این سوال یوتوپیایی است یا قابل دستیابی؟
تاینا د پاولا: این سوال بسیار مرتبطی است، با توجه به اینکه گروه های اجتماعی خاص در معرض خطر هستند. اگر ما اقلیت ها و گروه های ستم دیده جامعه را ادغام کنیم، شهری را خواهیم داشت که تنها روی میزان کمی از جمعیت تاثیر مثبت دارد، برای مثال وقتی حرف از شهر های پسا استعماری می شود. از این رو من به دو حرکت مرتبط اعتقاد دارم: چگونه نخبگان فضای پست پاندمیک را درک می کنند و آیا فکر می کنند که می توان مدلی از شهر هایی را که نابرابری را تکرار می کنند حفظ کرد، و حرکتی از یک سازمان و ضد فرهنگ افراد ظلم دیده.
"در یک دوره ی جدید از تاریخ، مقاصدی برای نگهداری ارتباط بین مرکز شهر و حومه شهر وجود خواهد داشت. با توجه به اینکه تاثیر "مرکز" باعث فروپاشی و نابرابری سیستمی می شود. من اصرار دارم که یک مدل جدید شهری خردمندانه ایجاد شود، ما عمیقا در مناطق حاشیه ای از منظر سرزمین و همچنین از منظر ساختار اجتماعی سرمایه گذاری می کنیم."
آرک دیلی: نزاع پیرامون روایات در شهر سخت تر و سخت تر می شود، برای مثال آثار تاریخی که برتری سفید پوستان و مرد سالاری را مهم جلوه می دهند در کشور های زیادی در حال مرور هستند و اقلیت های سیاسی در دستور کار های مختلف با مشکل مواجه هستند، جدا از شرکت در خلق یک جامعه ی دموکراتیک تر، این حرکات به چه صورت می توانند در تامین بنیادی برای فهم اینکه چگونه با هم زندگی خواهیم کرد کمک کند؟
تاینا د پاولا: خب، من اخیرا درباره ی این موضوع زیاد صحبت کرده ام و حتی برای یک پروژه ی تحقیق پیرامون غرامت برده داری بر اساس مجموعه مجسمه ها در شهر های استعماری که با ریو دو ژانیرو شروع می شود آماده شده ام. اینکه درباره ی جنبه های سمبلیک و ذهنیت های شهری در پروسه ی جبران خسارت و تغییرات اجتماعی بحث کنیم سرنوشت ساز است.
خشونت عمیق تاینجاست که ما در المان های مجسمه ای ساخته شده توسط سیاه پوستان با کمبود مواجه ایم ـ حذف هنرمندان سیاه پوست همچنین یک مشکل است! ـ و نمایندگی های افراد سیاه پوست در شهر ها نشان دهنده ی این است که نژادپرستی در جوامع و نسل های آینده تکرار شده و این خشونت سفید است که در جوامع آشکار می شود.
"واژگونی مجسمه های برده داران به این دلیل دو نقش را ایفا می کند: تجدید نظر درباره ی معنی میراث و زمینه سازی کردن برای بسط فراگیرتر آن، رواج درک درباره ی موضوعاتی که حول محور این ارزش های تاریخی و اجتماعی در زمان های مختلف می گردند، و مجبور کردن جامعه به بحث کردن درباره ی اینکه چگونه می خواهند که از آن ها یاد شود."
حال به عنوان یک کارشناس میراث فرهنگی، می توانم عنوان کنم که از آن شهر ها با پیش زمینه جوامعی که جورج فلوید و میگوئل را به قتل رساندند یاد خواهد شد. این پرتره ای است که با شادی از آن یاد نخواهد شد، ولی برای ما لازم است که با ساخت یادمان های محیطی از این فجایع خشن تلاش کنیم در حافظه تاریخی بافت اجتماعی این واقعیت ها را به نحوی تزریق کنیم که دوباره تکرار نشوند.