اقلیم سیاسی
معدود افرادی هستند که با
انکار ماهیت سیاسی تغییرات اقلیمی متقاعد می شوند. بسیج مداوم فعالان مردمی، شرایط را
به وضوح در دستور کار سیاسی قرار داده است. نظرسنجی ها در انگلیس و ایالات
متحده نشان می دهند که رأی دهندگان، تغییرات اقلیمی را به مثابه یک مسئله سیاسی به
رسمیت می شناسند: این موضوعی است که همزمانی دارد و مستلزم یک پاسخ سیاسی است. علاوه بر این، همانطور که تقریباً
برای همه روشن است، مقیاس فاجعه، نیازمند اقدامات دولتی ست.
متقاعد کننده ترین چارچوب
کنونی برای چنین پاسخی، نیو دیل سبز
(GND) است. GND به مثابه کلیدی
ترین اقدام ترقی خواهانه مبتنی بر دولت از سوی دموکرات های ایالات متحده، حزب
کارگر انگلستان، حزب سوسیالیست اسپانیا و دیگران، در چند سال آینده سهم بزرگی در
مبارزات اقلیمی خواهد داشت. در
مقابل تلاش نئولیبرالی ناموفق برای مقابله با افزایش سطح CO2 از طریق ایجاد بازار
اعتبارات کربن، GND منجر
به یک کینزی گرایی سبز می گردد که ایجاد
مشاغل عمومی و رفاه اجتماعی را در راس استراتژی کربن زدایی قرار می دهد.
طبق گفته جان بلامی فاستر، اصطلاح "نیو دیل سبز"
در جلسه 2007 "میان کُلین هاینز، رئیس سابق واحد اقتصاد بین الملل صلح سبز و
دبیر بخش اقتصاد گاردین، لری الیوت ابداع شده است." اصطلاح هاینز از سمت یک
برنامه دولتی به سبک فرانکلین روزولت، همچنین توسط توماس فریدمن، ستون نویس نیویورک تایمز، برای
سرمایه داری سبز اکو-مدرنیست و تکنوکراتیک بکار گرفته شد. طی چند سال بعد، برنامه توسعه محیط زیست سازمان ملل و بنیاد سبز اروپا
پیشنهادهای مشابهی را برای نوعی سرمایه داری سبز با اندکی اصلاحات منتشر کردند. اخیراً، یک نسخه رادیکالی اعمال شده است توسط برخی گروه های مشترک المنافع، که طرفدار مالکیت دموکراتیک اند، و اتحادیه عدالت اقلیمی، که برای عدالت زیست محیطی در خط مقدم می
جنگد. GND جدید، که
به مثابه یک استراتژی مردمی در جریان مبارزات ریاست جمهوری حزب سبز جیل استین در
ایالات متحده شکل گرفت، پاسخ به بحران اقلیمی را به ضرورت پاسخگویی به بحران
اجتماعی پیوند می دهد. مبارزات استین نقش امپریالیسم ایالات
متحده را در دو مورد نشان داد: نه تنها ارتش ایالات متحده بزرگترین آلاینده
سازمانی کربن در کره زمین است، و نه تنها نظامی گری ایالات متحده میلیون ها میلیون
نفر را در سراسر کره زمین آواره و فقیر می کند، بلکه كاهش بودجه نظامی می تواند هزینه زیرساخت های جدید انرژی را
فراهم كرده و منجر به كاهش انتشار آلاینده ها گردد. نظامی زدایی –قطع حمایت های مالی و بودجه کمکی نظامی و پلیس –در راستای عدالت اقلیمی امری ضروری است.
نسخه GND برنی سندرز پیشنهادات ضد امپریالیستی استین
را در بر می گیرد. همچنین، همانطور که آلیسا باتیستونی و تئا ریوفرانكوس اشاره
كردند، كشاورزی را احیا کرده و انتقال عادلانه را در اولویت قرار می دهد، انرژی را
به مثابه یك كالای عمومی در نظر می گیرد و بخش سوخت های فسیلی را مسئول تغییر اقلیم
می داند. آخرین بند از جهت توجه به جزئیات قابل تامل است. بیانیه نیو دیل سبز سندرز با عنوان "به طمع صنعت سوخت فسیلی
پایان دهید و آنها را مسئول بدانید" هفده پیشنهاد مجزا دارد. این موارد شامل
ممنوعیت فرکینگ و تخریب کوه جهت استخراج زغال سنگ، ممنوعیت واردات و صادرات سوخت
های فسیلی، ممنوعیت حفاری در خارج از کشور، پایان دادن به استخراج سوخت های فسیلی
در زمین های عمومی، به یارانه های سوخت های فسیلی و به
مجوزهای جدید زیرساخت های سوخت های فسیلی است. اقدامات اضافی، مالیات "درآمد
و ثروت سوخت های فسیلی سرمایه گذاران و
آلاینده های شرکتی" را افزایش می دهد و مجازات های آژانس حفاظت محیط زیست آمریکا (EPA)در مورد آلودگی های تولید شده ناشی از سوخت های فسیلی را شدید تر کرده و مجازات ها را اعمال می نماید. متعهد می شوند که شکایات کیفری و مدنی علیه صنعت سوخت فسیلی را در
مجامع قضایی مطرح کرده و آنها را وادار به پرداخت خسارتهای خود می کنند. در مجموع، این پیشنهادات نبردی سخت علیه
کربن بزرگ به راه می اندازند و همه کاری انجام می دهند، جز ملی کردن صنعت.
با توجه به ماهیت
رادیکال اقدامات پیشنهادی در راستای پاسخگویی صنعت سوخت های فسیلی، چرا سندرز تمام
راه را نمی رود و پیشنهاد
ملی کردن صنعت، انحلال یا تجدید ساختار آن در خدمت انرژی پاک را
نمی دهد؟ از این گذشته، این طرح خشم کل طبقه سرمایه دار را بر می انگیزد، سود آنها
را تهدید می کند، دارایی های آنها را تحت الشعاع قرار می دهد و ارزش سهام آنها را
تضعیف می کند. پاسخ باید این باشد که سندرز کمینه برای مدتی جهت بقا به بخش کربن
نیاز دارد. طرح GND وی
بر اساس یک تناقض بنا شده است: این طرح به ادامه فعالیت شرکتهایی که مسئول تغییرات
اقلیمی هستند نیاز دارد زیرا می خواهد این شرکتها را وادار به پرداخت هزینه پاسخگویی
کند. اگر شرکت ها ملی می شدند یا خیلی زود سقوط می کردند، توانایی پرداخت نداشتند.
این تناقض عمیق است، بسیار نگران کننده تر از تنش میان جنگ طبقاتی و رشد سبز. اگر
بخش نفت و گاز هزینه های پاسخگویی جمعی به بحران اقلیمی را بپردازد، نمی توان آن
را منحل کرد. در حقیقت، GND در
همان جبهه سودجویان تغییرات اقلیمی سرمایه داریِ فاجعه قرار دارد. سرانجام سوسیال دموکرات
های سبز وادار به دفاع از صنعتی می شوند که در حال نابودی کره زمین است.
حزب کارگر انگلستان نسخه
خود از نیو دیل سبز، "انقلاب صنعتی سبز"
(GIR) را به عنوان طرح اصلی مانیفست
انتخابات 2019 خود ارائه داد. این
سیاست بدون شک رادیکال ترین نمونه از قانون اقلیمی ست که انگلستان از یک حزب سیاسی
بزرگ بخود دیده است. این
نسخه نوید بیش از یک میلیون شغل سبز ، انرژی و حمل و نقل ملی مقرون به صرفه، ایجاد
زیرساخت ها ی انرژی تجدیدپذیر ، ممنوعیت فرکینگ و خاتمه کلیه حمایت های مالی
صادرات انگلستان برای پروژه های سوخت فسیلی را می دهد. حزب کارگر کوربین همچنین وعده داد که
تا پایان دهه 2030، یک دهه قبل از پیشنهاد حزب محافظه کار انگلیس، بخش انرژی انگلستان -اما نه کل اقتصاد- را کربن
زدایی کند. اگر
حزب کارگر در انتخابات 2019 پیروز می شد، این سیاست ها می توانستند انگلستان را به سمت و سوی بهتری سوق
دهند.
با این وجود؛ انقلاب صنعتی سبزحزب
کارگر مانند
همتای آمریکایی خود تلاشی است در راستای کربن زدایی و عدالت
اقلیمی جهانی همراه با یک پروژه ملی گرایانه جهت رشد و توسعه ای که مبتنی بر سیستم استثمار ثروت و استخراج منابع از جهان
سوم است. مانیفست توضیح
می دهد که قصد دارد بودجه" انقلاب صنعتی سبز "را
از طریق بخش مالی عمومی سبز و مالیات بر ثروت و سرمایه تأمین کند. این رویکرد
نئو-کینزی نسبت به "نیو دیل سبز" سندرز تناقض کمتری
دارد، لیکن حزب کارگر همچنین با بهره گیری از رهبری جهانی در فناوری سبز و ارائه برنامه های
وام سبز به جهان سوم، ضمن استثمار جهان سوم برای مواد اولیه -مواد معدنی
کمیاب، مس، لیتیوم و غیره- که نیاز به انتقال صنعتی کارگر دارد؛ به تأمین بودجه
کربن زدایی نیز کمک می رساند. همانطور که کالی آکونو، مدیر و بنیان گذار "همکاری
جکسون" در زمینه دیگری استدلال می کند، این به
نوعی امپریالیسم سبز است. این طرح جهت دستیابی سود آور از گذار جهانی به اقتصاد پسا
کربن در حال ایجاد وضعیتی ست که هسته مخرب سرمایه داری اکولوژیکی همواره انجام داده است:
استخراج مواد خام و ثروت از جهان پیرامونی. به نظر می رسد از زمانی که فرانتز
فانون برای نخستین بار نوشت که "اروپا مخلوق جهان سوم است" شش دهه
پیش، تغییرات کمی روی داده است.
بسیاری از افراد در
جناح های ترقی خواه احزاب دموکرات و کارگر از این تناقضات آگاهند با این حال پیامدهای
سیاست تصمیمات خود را انکار می کنند. GND و GIR مانند نیو
دیل روزولت سعی در ایجاد یک
مصالحه اجتماعی میان استثمارگران و استثمارشدگان، آلوده کنندگان و آلوده شدگان
دارند. این سیاست ها بجای آنکه بحران اقلیمی را به مثابه فضای مبارزات طبقاتی بدانند -و عواقب ناشی از این مسئله را پیگیری نمایند؛ در حالیکه توجهات را به گرمایش
جهانی جلب و پرت می کنند، هدفشان از میان برداشتن شکاف هایی ست که در سرمایه اصلی ایجاد شده است. هر دو طرح با
پوشاندن منطق بی رحمانه، استثمارگر و ناپایدار انباشت سرمایه، عملکرد
ایدئولوژیکی دارند. آنها به ما در چنبره امپریالیست وعده می دهند تا زمانی که از
سرمایه داری و امپریالیسم با سوخت فسیلی به سمت یک سرمایه داری و امپریالیسم سبزتر
حرکت نکنیم، هیچ چیزی، بطور اساسی تغییر نمی کند. فروپاشی اقلیمی ایجاب می
کند که روابط بین هسته سرمایه دار و پیرامون فرا استثمار شده به طور بنیادین
دگرگون گردد. اگر می خواهیم از یک فاجعه چند وجهی بیشتر جلوگیری کنیم، باید این
ناهمگونی را به طور کامل حذف نماییم. "رشد سبز" منجر به کاهش آن نخواهد شد.
"اقتصاد پایدار" نمی تواند آن را کاهش دهد. ما باید از سرمایه داری فاصله
بگیریم. در واقع این رویکرد انهدام یا انقلاب است.
در دست گرفتن ابزارها ، در
دست گرفتن دولت
نئوکینز گرایی سبز GND و
GIR نوعی بن بست است، اما اگر نتیجه بگیریم که در این
برنامه ها چیزی برای یادگیری وجود ندارد، اشتباه است. تئا ریوفرانکوس چنین نتیجه گیری های
چپ گرایانه را "سیاست نفی محض" می نامد. وی با این دیدگاه به نظریات جاسپر بِر̊نز
و جاشوا کلاور اشاره داشته که گفته اند
GND یک حواس پرتی ماتریالی غیرقابل تحقق است. این نویسندگان فکر می کنند که چپ
باید GND را
نقد کند و این مسیر را ادامه دهد و پیش رود. اما
برای چه؟ بله، برای انقلاب -تا اینجا مخالفتی نیست. اما برای ساختن چه چیزی؟ و چطور؟ در
اینجا ما با ریوفرانکوس موافقیم که رد کامل GND و
GIR را نه از نظر منطقی صحیح می داند و نه از نظر
استراتژی سیاسی، حتی اگر گزینه پیشنهادی "حمایت انتقادی" وی را نپذیریم.
از نظر ریوفرانکوس، سیاست نفی محض مثمرثمر
نیست زیرا اشتباه است که GND را به مثابه "راهکار از پیش تعیین
شده" برای بحران اقلیمی در نظر گرفت و بطور کل آنرا پذیرفت یا رد کرد. وی پیشنهاد می کند که بهتر است این
طرح به مثابه یک "زمین مبارزه" همیشه در حال تغییر، با
"پتانسیل از میان برداشتن امیال و تغییر
هویت ها" تصور شود و به این دلایل که اگر هنوز شکل نهایی GND مورد مناقشه قرار می گیرد، پس رد آن
به معنای واگذاری قلمرو های بااهمیتی به سرمایه های فسیلی است. بعنوان یک گزینه دیگر، وی پیشنهاد
می دهد که ما "از جنبشهای اجتماعی که موضع حمایت انتقادی را اتخاذ می کنند، استقبال کرده، در عین حال با برخی از عناصر خاص آن رقابت منیم، و در عین حال برخی از عناصر خاص
آن را به چالش بکشانیم، بنابراین افق امکان گسترش می یابد."
"حمایت انتقادی"
از GND به اندازه سیاست "نفی محض" ناخوشایند
است. و مانند همه استراتژی های سوسیال دموکراتیک، مبارزه طبقه کارگر را تابع وظیفه
انتخاب نامزدهای ترقی خواه می گرداند. این وضعیت عقیده رایج انقلابی چپ را به انحراف می کشاند تا در عوض به وظیفه "واقعی تر" تحریک برای تغییرات تدریجی چپ
گرایانه در پنجره اورتون بپردازد. همانند سایر استراتژی های سیاسی، کارآیی
سوسیالیسم دموکراتیک بر پایه دستیابی به اهداف آن است. در حالی که انتخاب جرمی
کوربین به عنوان رهبر حزب کارگر در سال 2015 و موفقیت الکسندریا اوکاسیو-کورتز در
سال 2018 منجر به تقویت سوسیالیسم دموکراتیک شد، مخالفت کمیته ملی دموکرات با برنی
سندرز و انتخابات 2019 انگلیس حد ومرز های دامنه پذیرش احزاب جریان اصلی در برابر
سوسیالیسم را نشان داد. تصور آنکه امکان اجرای GND ترقی خواهانه با DNC که
داریم، دادگاه عالی که داریم، مجلس اعیانی که داریم یا الگوهای مالکیت و مالکیت
زمینی که داریم - عنی گفته می شود با دولت سرمایه داری که ما داریم- امکان پذیر
است، درصورتیست که فرض کنیم نهادهای قدرت طبقه حاکم را می توان بدون حذف طبقه حاکم، در راستای
منافع توده ای بکار گرفت. ریوفرانکوس پیشنهاد می دهد که "اقدامات فرا پارلمانی
و اخلالگرانه از پایین" باید با "تجربه عملی خلاقانه در حمایت از نهادها
و سیاست ها" ترکیب گردد، "اما مطمئناً در وضعیت کنونی-در بحبوحه بحران های پیچیده-
باید فراتر از تجربه عملی همراه با نهادهای بورژوازی در حمایت از شرایط بورژوازی
باشیم."
"حمایت
انتقادی" ریوفرانکوس گزینه پی ریزی انقلاب را حذف می کند. همانطور که بحث او پیش می رود، از
دفاع از GND به
مثابه یک محل مهم مبارزه به این سمت می
رود که این خود، محل مبارزه است. زیر سوال بردن GND مبتنی بر انتخابات به معنای انتخاب "کناره
گیری مستتر در ریالیسم" است ، تا به "انتظار برای
لحظه گسست همیشه به تعویق افتاده" رضایت داده شود. سومین گزینه آشکار اما ناگفته در
اینجا، ساختن لحظه "گسست"، یا به عبارت دقیق تر در دست گرفتن قدرت، در
خارج از احزاب دموکرات یا کارگر است. بدون تردید این گزینه ناگفته مانده
است زیرا بیش از حد "غیر واقعی"، بیش از حد غیر دموکراتیک و
"اقتدارگرایانه" تر از آن است که سوسیالیست های دموکرات بتوانند از آن حمایت
کنند.
بیایید گزینه سوم را با دقت
بیشتری بررسی کنیم. برای دستیابی به یک انقلاب اکو کمونیستی، می بایست از سیاست نفی
محض و سیاست "تصدیق انتقادی" اجتناب ورزید. همانطور که مارکس استدلال
کرد، انقلاب ها به دیالکتیک نیاز دارند. آنها به ما نیاز دارند تا به آنچه دست
یابند كه فردریک جیمسون، دوگانگی دیالكتیكی در سرمایه داری می خواند. این به معنای
آموزش دادن به خود برای یافتن جنبه هایی از زمان حال است که فراتر از خود و به سمت
افق کمونیستی است. لنین دقیقاً این کار را پس از شروع جنگ جهانی اول انجام داد. او به جای پیوستن به اکثریت احزاب سوسیالیست انترناسیونال دوم برای تسلیم در
برابر جنگ امپریالیستی، و به جای غرق شدن در مالیخولیا پس از خیانت بسیاری از
رفقای آلمانی خود هنگام رای دادن به اعتبارات جنگی، در جنگ فرصتی دید برای پیشرفت
انقلابی. کسانی که به رهایی طبقه کارگر علاقه مندبودند لازم بود نه برای صلح بلکه
برای تبدیل دیالکتیک جنگ ملی گرایان به جنگ داخلی مبارزه کنند. جنگ و فروپاشی انترناسیونال
دوم فرصتی بود برای رخدادی نوین.
تفکر دیالکتیکی درباره GND به چه معناست؟ ما فکر می کنیم این
حذف محتوای اصلاح طلبانه سیاست از شکل انقلابی آن است. برای دهه ها، جنبش های زیست محیطی
درمرکز سرمایه داری، خود را سرگرم مبارزه جهت راه حل های محلی برای مشکلات جهانی
کرده اند: تعاونی ها، ارزهای محلی، کشاورزی شهری و مصرف گرایی اخلاقی. لیکن با شکوفایی این تجربیات عملی،
بحران اقلیمی بی وقفه ادامه یافت. خطوط لوله بیشتری ساخته شده،
سرزمینهای بومی بیشتری نابود شده، آتش سوزی های بیشتری بر پا شده و گونه های
بیشتری از هستی ساقط شده اند.
GND و GIR در شکل خود، به بومی گرایی توجه نمی
کنند. هر دو می دانند که بحران اقلیمی نیاز به یک پاسخ دولتی، برنامه ریزی شده
مرکزی، و جهانی دارد. آنها مسلم می دانند که ما به دولتی نیاز داریم که از سوی
طبیعت و کارگران علیه سرمایه مداخله نماید. این واقعیت که GND و
GIR وعده می دهند این وظیفه را انجام دهند، آنچیزیست که منجر به وحشت سرمایه داران از آنها می گردد. کسانی مانند ریوفرانکوس که از وعده GND هیجان زده شده اند، به طور مشابه به
سمت دولت به مثابه یک زمین مبارزه و یک منبع قدرت گرایش پیدا کرده اند. آگاهانه یا
ناآگاهانه، این جنبش ها از ناکامی های کمپ های اقلیمی، اِشغال و جنبش میادین
آموخته اند. به حالت تعلیق درآوردن عادی کارها کافی نیست. مسئولیت پذیری به معنای
در دست گرفتن قدرت و سازماندهی جامعه در آنچه ماركس منافع "كارگران همبسته
آزاد" یا بحث برانگیزتر "دیكتاتوری پرولتاریا" خوانده؛ است. مبارزه
بر سر اجرای GND و GIR به ما می گوید که فعالان محیط زیستی
به طور فزاینده ای از ضرورت در دست گرفتن دولت آگاهند -و همچنین نیازمند ایجاد یک
سازمان مبارز با ظرفیت انجام این کار هستند.
علیه انکارگرایی دولتی
از قضا، تقریباً در همان
لحظه ای که جنبش های ترقی خواه از ضرورت اقدام اقلیمی در مقیاس لازم آگاه شده اند،
چپ مارکسیستی به نوبه خود دچار فوبیای دولتی شده است. "کمونیسم فاجعه" را در نظر بگیرید. کمونیسم فاجعه در مواجهه با انتخاب
بین انهدام یا انقلاب، انهدام را به مثابه راهی برای انقلاب انتخاب می کند -بدون
در نظر گرفتن شکل مشارکت لازم برای اطمینان از اینکه انقلاب آغازگر یک جهان
برابرتر، عادلانه و پایدارتر است؛ تا گروه های مجزا از هم که با یکدیگر بر سر منابع مبارزه می کنند. کمونیسم فاجعه به جای موضوع انقلابی مورد تأکید در سنت مارکسیستی،
به مثابه کنشگر تاریخ موجب تغییر جهت فروپاشی
اقلیمی می گردد.
با توجه به از کتاب ربکا سُلنیت با عنوان "بهشتی که در جهنم ساخته شده است"، مطالعه چگونگی به
وجود آمدن شیوه های کمک متقابل و جمع آوری پس از بحران ها، کمونیست های فاجعه
استدلال می کنند که ما نیازی به در دست گرفتن دولت نداریم زیرا دولت همراه با خود سیستم
سرمایه داری از بین خواهد رفت، همانطور که فشار کامل بحران اقلیمی در اطراف ما فروکش
خواهد کرد. در حالی که سُلنیت بر زودگذر بودن
"جوامع فاجعه" تأکید دارد، کمونیست های فاجعه می پرسند که چگونه می
توان این جوامع را پایدار نگه داشت و حتی فراتر از نقطه زمانبندی یک فاجعه اقلیمی
که توسط سرمایه داری روی داده؛ بخوبی شکوفا شوند. چشم انداز آنها از کمونیسم برخاسته
از پیروزی، از خاکستر سرمایه است. در بیشتر موارد،
کمونیسم فاجعه یک امید است، که نیاز به سازمان و برنامه ریزی را در مقیاسی پوشش می
دهد که می تواند نوعی زیست مناسب برای میلیاردها انسان و گونه های غیرانسانی ایجاد
نماید.
پاسخ به همه گیری کووید 19 این موضوع را نشان می دهد. بسیج داوطلبان و کمک های متقابل می توانند نیازهای واقعی را با
توزیع وعده های غذایی، کمک به همسایگان و هماهنگی وبینارها برآورده کنند، اما آنها
به سخت ترین وظایف توسعه و اجرای آزمایشات ویروسی، ایمن سازی تخت های بیمارستان در
بخش های مراقبت ویژه، تولید و توزیع دستگاه های تنفسی و تهیه تجهیزات محافظتی
مناسب در مقیاس لازم مجهز نیستند. کمک متقابل
الهام بخش است، اما کافی نیست -نمی تواند مانع احتکار کنندگان و سودجویان شود، قبض
بیمارستان ها و بیمه بیکاری را پرداخت کند، زندانیان و بازداشت شدگان را آزاد کند. قابل مقیاس نیست، مخصوصاً وقتی منطق غالب در نتیجه بازار به
وقوع می پیوندد. انباشت سرمایه از
طریق سلب مالکیت و همچنین بهره برداری اتفاق می افتد: افراد فقیر و کارگران ابزار
تولید ندارند و بنابراین تولید، پاسخگوی نیازهای اجتماعی نیست.
علاوه بر این، در کشورهایی با سیستم سرمایه داری افراطی
مانند ایالات متحده و انگلستان، تنوع سیاسی و اجتماعی بدان معنی است که بسیاری از
آنها داوطلبانه از توصیه های بهداشت عمومی پیروی نمی کنند. کارفرمایان اصرار دارند
که کارمندان به محل کار خود بیایند. دانشجویان تعطیلات بهاری را در ساحل می
گذرانند. افراد بصورت استثنا، با شرایط خود اخت می شوند، به همین دلیل نیازی به
رعایت دستورالعمل ها ندارند. دستورات دولت همه این موارد استثنایی را از بین نمی
برد. اما با جلوگیری از اینکه کارفرمایان کارگران خود را در معرض خطر قرار دهند،
به طور قابل توجهی عدم رعایت ها کاهش می یابند. اگر دولت به مثابه ابزاری در جهت قدرت طبقه کارگر مورد استفاده
قرار گیرد، کمینه تضمین می کند که حقوق کارگران همچنان ادامه خواهد یافت، و سلامتی
و رفاه مردم در کانون توجه دولت قرار خواهد گرفت. همه گیری این واقعیت را نشان می
دهد که چپ پاسخ درخوری به تغییرات اقلیمی نشان نداده است: مشکلات جهانی نیازمند یک
پاسخ برنامه ریزی شده متمرکز با تمام ابزارهایی ست که در اختیار دولت قرار دارد.
عدم تصرف بیمارستان ها، صنعت، بانک ها و شبکه های لجستیکی از طبقه سرمایه دار منجر
به افزایش مرگ و میر میگردد -و به فاجعه
سرمایه داری چراغ سبز نشان می دهد.
کتاب جف مان و جوئل
وین رایت در سال 2018 ، با عنوان "اقلیم لویاتان"، پاسخ دولت هراسانه دیگری را نسبت به بحران اقلیمی را
ارائه می دهد. مان و وین رایت چهار پیامد احتمالی برای بحران آب و هوا را پیش بینی
کرده اند. اولین مورد "اقلیم لویاتان" است. یک قدرت جهانی مستقل که در
جهت منافع دولت های سرمایه داری و سرمایه جهانی عمل می کند تا اثرات فروپاشی
اقلیمی را محدود سازد. این در واقع سناریوی مورد انتظار چاکرابارتی است. مورد دوم "اقلیم
بهموت" است. در اینجا،
دولتها نمی توانند بر سر تشکیل یك قدرت جهانی مستقل توافق کنند و بنابراین
بحران توسط سرمایه بین المللی در جهت منافع سرمایه بین المللی حل و فصل می شود.
سومین مورد "اقلیم مائو" است. در این سناریو یک قدرت حاکمه مطلق مستبد،
به احتمال زیاد چین، منجر به تلاشی در
راستای سبک سازی بحران و انطباق جهانی می
گردد. سرانجام، سناریوی چهارم و مطلوب آنها "اقلیم ایکس" است. یک جنبش اجتماعی
که تاکنون وجود نداشته و برای حل بحران به
طریقی همزمان بر ضد سرمایه داری و ضد حاکمیت مطلق مبارزه می کند.
آلیسا باتیستونی و پاتریک
بیگر پیش تر انتقادات قانع کننده مارکسیستی از اقلیم لویاتان نوشته اند. نیازی به تکرار آنها در اینجا نیست. ما یادآور می شویم که پاسخ به
بیماری همه گیر کووید
19 شبیه اقلیم بهموت و اقلیم مائو است. در حالی که ایالات متحده، انگلستان
و اتحادیه اروپا در استفاده از قدرت دولت برای هماهنگی در داخل یا بین خودشان ضعیف عمل کرده اند، به جای پیروی از دستورات و منافع سرمایه در ساختار خود برای پاسخگویی به
موارد همه گیری، چین توامان اقدامات سختگیرانه دولتی را در رابطه با قرنطینه و رهبری
بین المللی را با توجه به ارائه کمک های پزشکی الگوسازی کرده است. آنچه برای بحث ما در اینجا اهمیت دارد این
نکته است که این انکارگرایی دولتی مان و
وین رایت مانع از تصور دولت به مثابه شکلی برای قدرت جمعی افراد شاغل می شود،
ابزاری که از طریق آن اقتصاد را در خدمت حیات انسانی و غیرانسانی قرار می دهیم.
جاسپر برن̊ز
سومین واکنش مارکسیستی دولت هراسی را نسبت به بحران اقلیمی پیشنهاد داده است. برنز،
طرفدار تئوری ارتباطات، استدلال می کند که کمونیسم به معنای "حذف فوری پول و لغو دستمزد، قدرت دولت و تمرکز اداری" است. در غیاب چیزی مانند یک دولت، چگونه
حتی می توان پاسخ عادلانه ای به بحران اقلیمی داد؟ آیا باید تصور کنیم عدالت اقلیمی در اثر کمونیسم های فاجعه محلی ز،
خود به خود بوجود خواهد آمد؟ آیا باید تصور کنیم که دسترسی به غذا، آب، فضای زیستی
و ظرفیتهای دفاع شخصی به طور مساوی توزیع می گردد، که با معجزه ای، حذف فوری پول و لغو دستمزد همه را در موقعیت یکسان
قرار خواهد داد؟ همه گیری به ما قدرت درک چیستی ناتوانی رویکرد ارتباطات برای
پاسخگویی به فاجعه را می دهد: زمانیکه میلیون ها نفر به حقوق و دستمزد خود وابسته
بوده اند و دیگر آن را ندارند، به قدرت دولت متمرکز نیاز است تا ابزار تولید و
توزیع و اداره را جهت تأمین نیازهای اجتماعی در مقیاس لازم بدست آورند... مسئله،
قدرت دولت نیست. مسئله، طبقه ای ست که از قدرت دولتی برخوردار است.
اقلیم لنین
لنین تفاوت بین در دست گرفتن و اجتماعی شدن، یا در تطابق
بیشتر با اصطلاحات این متن، بین حذف و کمونیسم را تشخیص داد. گام بعدی مستلزم همکاری خلاقانه و جمعی است که باید سازمان یافته باشد. از طریق سازماندهی مجدد شیوه ها و روابط تولید و بازتولید،
بسیاری از افراد می توانند زندگی و کار خود را تحت کنترل درآورند. نه انقلاب و نه کمونیسم در یک لحظه اتفاق نمی افتد. برای کمونیست ها، انقلاب فرآیند ساخت کمونیسم است. نفی شیوه های قبلی، پیش فرض ها و نهادها یک شبه اتفاق نمی
افتد. پذیرش "امر دراز مدت" به معنای تسلیم شدن در برابر سرمایه داری یا
سوسیال دموکراسی نیست. چگونه است که ما
از تسلیم در برابر سرمایه داری و دموکراسی امتناع می ورزیم و پیچیدگی وظیفه ایجاد
جوامع آزاد و سازمانهای انقلابی متناسب با آن وظیفه را می پذیریم.
یکی از درسهایی که لنین از تجربه کمون پاریس گرفت، نقش
انقلابی دولت بود. وی این درس را با
توجه به وضعیتی که بلشویک ها در آن قرار گرفته بودند، بکار برد:
دستگاه دولت نباید کاملاً حذف گردد. بلکه می بایست از کنترل سرمایه داران خارج گردد. سرمایه داران و روابط آنها باید از این دستگاه قطع،
بریده و خرد شوند. دستگاه
دولتی باید تابع
شوراهای پرولتری باشد. باید
گسترش یابد، فراگیر تر و در سراسر کشور پی ریزی شود. و این امر را می توان با استفاده از دستاوردهایی که
پیشتر توسط سرمایه داری کلان کسب شده، اعمال کرد.
دولت دستگاهی آماده برای پاسخگویی به بحران اقلیمی است؛ و می
تواند در مقیاس های لازم برای توسعه و اجرای برنامه هایی برای ساماندهی مجدد
کشاورزی، حمل و نقل، مسکن و تولید فعالیت کند. این ظرفیت را دارد که بخش انرژی را متحول سازد. توسط ارتش دائمی
پشتیبانی می شود. چه می شد اگر تمام
این قدرت در راستای پاسخی عادلانه به بحران اقلیمی توسط بسیاری در برابر عده معدودی بکار گرفته می
شد؟
طی همه گیری کووید 19، مجاری متعددی از دولت
خواستند که بیمارستانها و صنایع را تحت کنترل خود درآورد، یگان های صحرایی بسازد،
تجهیزات لازم را تأمین نماید و کمک اقتصادی کند. پاسخ دولت ناعادلانه بوده است، به
طور معمول منافع عظیم شرکتها را با کمینه منافع افراد شاغل مرتبط می کند. حتی بدتر، رژیم های سرکوبگر مانند
رژیم های مجارستان و ایالات متحده از این فرصت استفاده کرده و اقدامات ضد ترنس، ضد
سقط جنین و ضد محیط زیستی اعمال کرده اند. یک بار دیگر، وضعیت ما یک انقلاب یا انهدام
است.
همانطور که تد
نوردهاوس در برداشت از چپ معاصر طرفدار سرمایه داری استدلال می کند، پاسخ ترقی
خواهانه به تغییرات اقلیمی به دلیل عدم انسجام بین تشخیص و راهکار آن شکست
خورده است. چپ ها می دانند که
سرمایه داری مسئول تغییرات اقلیمی است. اضطرار شرایط را
تشخیص می دهد. اما به جای ایجاد
ظرفیت سازی برای دولت، از راه حل های کوچک، محلی، غیرمتمرکز و اعتراضات و دموکراسی
بیشتر حمایت می کند. اگر واقعاً در آستانه
فاجعه هستیم، آیا نباید یک حزب انقلابی ایجاد کنیم که بتواند پاسخگوی فاجعه بوده
و یک گزینه مساوات طلبانه ارائه دهد؟
چپ زمانیکه نیاز به ارائه تشکیلات
سازماندهی شده دارد؛
اخلاق گرایی را پیشنهاد می دهد. تقابل جمعه های بسیار پرطرفدار مردمی برای
اعتراضات آینده و اعتصابات گسترده در فرانسه و هند را در نظر بگیرید. اولی سعی در
اقناع اخلاقی دارد. دسته دوم قدرت
پرولتری را مطرح می سازند زیرا مانع گردش سرمایه شده و در برابر دولت سرمایه ای
ایستادگی می کنند. اگر کارگران برق در
سراسر دنیا از همرزمان فرانسوی خود پیروی کرده و چراغ ها را خاموش کنند چه خواهد
شد؟ چه می شود اگر همه کارگران حمل و نقل از رانندگی یا پرواز با تمام وسایل نقلیه
ای که انتشار صفر ندارند؛ خودداری کنند؟ اگر طبقه کارگر جهانی از 250 میلیون هندی
که با اعتصاب عمومی خود در 8 ژانویه 2020 کشورشان را متوقف کردند، تقلید کنند؟
چنین اقداماتی از سوی طبقه کارگر؛ فضا را برای رادیکالیزاسیون بیشتر، تشکیلات
سازماندهی شده بیشتر، اعتقاد بیشتر به اینکه ما توانایی تحول
بنیادین اقتصاد جهانی را داریم؛ خلق می کند. تشکیلات سازماندهی شده و نه اخلاق گرایی به ما قدرت می دهد.
نوردهاس علت عدم انسجام چپ
را مشخص می کند: رد قدرت متمرکز و از بالا به پایین. با این وجود، لنینیسم اقلیمی
به این استعاره فضایی نخ نما نمی رسد. وقتی یک حزب انقلابی دولت را در دست می گیرد، قدرت
از پایین به بالا جریان پیدا می کند. دست و پنجه نرم کردن با این چالش در عمل،
لنین را تا پایان حیاتش مشغول کرد. عملکرد شوراهای محلی یا شوراهای کارگری یک چالش
است. در یک سیستم فدرال پیچیده مانند ایالات متحده، در حال حاضر ادارات دولتی
محلی، شهرستانی، استانی، و ملی عریض و طویلی وجود دارد. خود لنین علاقه خاصی به اداره پست
و کتابخانه ها داشت، زیرا هر دو را الگویی برای بررسی و اشاعه سوسیالیست می دانست.
مشکل امروز ما تمرکز بیش از حد نیست. پس از چهل سال نئولیبرالیسم؛ مشکل در بی نظمی ،عدم
پاسخگویی ،استثمار مداوم و انباشت گسترده توسط سلب مالکیت است. ما به یک سیاست
متناسب با این زمینه نیاز داریم، یک سیاست مبارز، منضبط، کمونیستی که نه از وخامت
و عظمت چالش دور شود و نه از نظر هماهنگی در مقیاس لازم برای حل آن.
ما می
دانیم که کار دشواری در پیش رو داریم. می دانیم که نیروهای سرمایه فسیلی و سوسیال
دموکراسی بر سر راه ما قرار دارند. اما
امروز انجام کاری کمتر از پی ریزی یک انقلاب بین المللی بسیار ویرانگر خواهد بود. همانطور که ویروس کرونا به اندازه بحرانهای اقلیمی وضعیت وخیمی را ایجاد کرده، ما باید برخی از دوگانگی
های دیالکتیکی را بکار اندازیم.
سرمایه جهانی این بحران ها را فرصتی در راستای تقویت قدرت خود می داند،
تا به بازارهای جدید راه یابد و ثروت بیشتری استخراج کند. سوسیال دموکراسی بحران ها را فرصتی برای دستیابی به سازش اجتماعی
غیرممکن بین سرمایه و کارگران می داند. ما باید این بحران ها را هم به عنوان فجایع اجتماعی و اکولوژیکی با
ابعاد بی سابقه و هم فرصتی جهت پایان دادن
به استثمار، ستم، امپریالیسم و نابرابری
ببینیم . باید این لحظه را از نظرگاه حزبی انقلابی
ببینیم که می بایست آنرا به مثابه لنینیست های اقلیمی بسازیم.
عکس بالای صفحه:
تصویر لنین بر روی
تصویر لویاتانِ هابز که حاکمیت را از طریق فرد تاجدار و افراد متشکل آن بتصویر می کشد. اثری از آبراهام بُس
منبع:
https://www.e-flux.com/journal/110/335242/revolution-or-ruin
کای هرون،
فارغ التحصیل مقطع دکتری علوم سیاسی از دانشگاه منچستر و علاقه مند به تحقیق در
حوزه های تئوری سیاسی، بوم شناسی، روانکاوی و اقتصاد سیاسی است. وی
کمک سردبیر مجله ROAR است.
جودی دین، نظریه پرداز سیاسی
و استاد علوم سیاسی در کالج های هوبارت و ویلیام اسمیت در ژنو، ایالت نیویورک است. آخرین
کتاب او با عنوان "رفیق"؛ مقاله ای در باب تعلقات سیاسی ست که توسط Verso در
سال 2019 منتشر شده است.
قسمت اول
قسمت دوم