حسن فتحی که اغلب او را "معمار بینوایان" می نامند، تفسیر خاصی از سنت دارد که آن را به عنوان پیشنهادی جایگزین برای مدرنیته به کار برده است.
حسن فتحی در سن 78 سالگی، در صحنه اصلی مستندِ "اینکه خدا با فقرا باشد، کافی نیست" در آپارتمان عثمانی مملوک خود، در پای ارگ قاهره به مصاحبه نشست، او که یک عبای قهوه ای پوشیده بود، بر پشت بام خانه با گروه ساختمانی قاهره قدم می زد، در حالی که گنبد و مناره های مسجد سلطان حسن، پشت سرش دیده می شد. در پس زمینه، صدای ترافیک شلوغ و شعار موذن مسجد شنیده می شود. وی در پاسخ به این سوال که "شما کی هستید؟" پاسخ داد: "من یک معمار عرب هستم که هر نقطه مرجعی را در جامعه ام و عربیت خود را از دست داده ام. من به دنبال معماری و شهرسازی ای هستم که در آن جستجو و تلاشی برای یافتن عربیت گمشده ام در اولویت قرار گیرد." در این بیانیه ساده، فتحی تمام معانی کار و شاعرانگی خود را جمع بندی کرد. سالهاست که پروژه های فتحی به عنوان پست مدرنِ بومی توصیف می شود و اخیراً او به عنوان استاد ایده های متفاوت در نگاه به مدرنیته، پر رنگ شده است.
آثار حسن فتحی را می توان به عنوان جستجوی مداوم برای تعریف یک معماری مناسب با توجه به زمینه محلی درک کرد، معماری که بتواند عربیت خود را با آن بیان کند. آثار وی با سلطه فرهنگی بیگانه و استفاده از الگوهای معماری غربی در منطقه عربی مخالفت دارد، یعنی همان روندی که در آغاز قرن 20 ام در مصر رواج داشت. وی می گوید: "در مصر مدرن هیچ سبک بومی وجود ندارد. امضا وجود ندارد، خانه های فقیر و غنی بدون شخصیت اند و اصلا لهجه ی مصری ندارند. این سنت از بین رفته است و ما از زمانی که محمد علی پاشا گلوی آخرین مملوکه را بریده است، از گذشته خود جدا شده ایم."
نام فتحی که به عنوان "معمار فقرا" شناخته می شود، به ندرت در تاریخ معماری قرن 20 ظاهر شده است. برای مدت طولانی، کار او با زبان بومی همراه بود و محدود به مرزهای منطقه گرایی انتقادی بود که این استاد مصری را به عضوی کامل از "گروه معماران چند وجهی" تبدیل کرد، مانند دیمیتریس پیکیونیس، ژوزه پلژنیک و فرناند پویون که به دلیل تفسیر نامتعارف خود از مدرنیته ، تقریباً در طول دوره زندگی شان، فراموش شدند. فتحی در طول زندگی طولانی خود، بیش از 170 پروژه طراحی كرد اما فقط دهكده نیو گورنا (1945) بود که به لطف انتشارِ کتاب "گورنا" اثر وی که داستان دو روستا بود، به طور بین المللی مورد توجه قرار گرفت و این اولین بار بود که آثارش به خارج از جامعه معماری مصر راه یافت. فتحی در 23 مارس 1900 در شهر اسکندریه مصر متولد شد و در سن هشت سالگی خانواده اش به قاهره نقل مکان کردند. پدرش یک مالک و افسر ارشد پلیس بود که کار خود را برای معلم شدن و تحصیل در رشته حقوق رها کرد. مادرش، تٌرک تبار بود و بخشی از کودکی خود را در حومه شهر گذراند که این سبک زندگی، داستان هایی از زندگی روستایی و کشاورزان را برایش به ارمغان آورد که انها را برای فتحی جوان و برادرش بازگو می کرد. او هنگام سفر از قاهره به اسکندریه برای تعطیلات تابستانی خود، وجه عینی این داستان ها را از پنجره قطار تماشا می کرد. خاطرات مربوط به حومه مصر باعث به وجود آمدن انتخاب فتحی برای خطاب قرار دادن آثارش برای کشاورزان و تفکر او درباره مسکن روستایی شد.
فتحی در دهه 1920 و 1930 در قاهره به تحصيل پرداخت و سپس به تدريس در آنجا شغول شد، آنجا بود که با نمايندگان هنر مدرن مصر آشنا شد، زماني كه كشور هنوز تحت استعمار بود. این دوره ای بود که نویسندگان، نقاشان و مجسمه سازان مصری در حال کشف مجدد هویت خود بودند و انگیزه مشابهی را می توان در زمینه ی کاری فتحی مشاهده کرد، وی در تلاش برای یافتن معماری بود که قادر به بیانِ هویتِ واقعی مصری و عربی باشد.
فتحی در سفر خود به آسوان، در بازدید از سایت های باستانی با دانشجویان، در سال 1941 معماری بومی نوبی و اهمیت طاق در تاریخ مصر را کشف کرد. پروژه ی "خانه حامد سعید" که یک سال بعد در حومه اَل مارگ در قاهره ساخته شد، ارجاعی بود به نوبیا که در زبان معماری خود، به یک الگو تبدیل شد. این خانه همچنین از اولین تلاش های فتحی برای استفاده از آجرهای گلی بود. ایده ساختن با خاک رس با شروع جنگی که مانع واردات آهن و الوار شده بود، ایجاد شد. نیاز واقعی به استفاده از مصالح محلی وجود داشت که فتحی با مشاهده خانه های دهقانان و با درک عمیق استفاده از آجرهای گلی در ساخت طاق ها و گنبدها، پاسخ آنها را پیدا کرد.
خانه حامد سعید، نقطه عطف و تغییر اساسیِ در زبان این معمار بود. در واقع، ساختمان از قبل، بیشتر شامل عناصری بود که مفاهیم طراحی فتحی را تشکیل می دهند، یعنی جستجوی وی برای "یک فضای حس شده" که قادر به "انتقال احساس عربیت" است که آن را هم در روستای نیو گورنا و هم در بیشتر پروژه های بعدی او، می توان یافت.
داستان نیو گورنا از آنجا شروع شد که ساکنان گورنای باستانی که روستایی است در داخل منطقه باستان شناسیِ "دره ی پادشاهان و ملکه ها"، سنگ تراشیده شده ای را از مقبره یک فرعون را بریدند و آن را خارج کردند. این قضیه، اداره آثار باستانی را ترغیب کرد که دهکده را چند کیلومتری از محل سابق خود فاصله دهد و فتحی برای این پروژه در سال 1945 مأمور شد. خیابان ها و خانه های قرون وسطایی قاهره، معماری و نقشه های فرعونی و همچنین دنیایی متشکل از داستان ها، فرم ها و شکل هایی که به معماری فتحی جوهر بخشید. از این لحاظ می توان ترسیمات گواش فتحی را از خانه های جدید گورنا به عنوان یک مانیفست برای این پروژه دید. چشم انداز این نقاشی، باستانی است و فتحی با ترسیم چند عنصر نمادین، ایده مکان نشان داده است: هاتور یا الهه باروری که از موفقیت پروژه حمایت می کند، ایبیس یا همان لک لک گرمسیری که محافظ خانه هاست، درخت چنارکه نماد بازسازی است و کوه مقدس لکسور که تنها مرجع خاص جغرافیایی این مکان است.
این نشانگر اختراع زبان معمارانه و شاعرانه فتحی است که در مورد نیو گورنا نیز به ابزاری خاموش برای انتقال ایده معماری ای ناشناس تبدیل شده، ساختاری که فتحی آن را آنطور می بیند که گویی این زبان در منظره آنجا رشد کرده است. ساکنانی که تمایل به ترک خانه های قدیمیشان و کنارگذاشتن داد و ستد با اشیا باستانی را نداشتند، در برابر این حرکت مقاومت کردند و بعداً تصمیم به غرق کردن روستای جدید گرفتند. به دلیل عدم حمایت دولت، تکمیل نیو گورنا، ناقص باقی ماند. ناامیدی فتحی به حدی رسید که وی تصمیم به ترک مصر گرفت و در سال 1957 به آتن نقل مکان کرد. او گفت: "فهمیدم که جایی برای من در مصر وجود ندارد. بدیهی بود که ساختمان های آجری گلی، خصومت شدیدی را در میانِ مردمِ مهمِ آنجا برانگیخته است ." وی پنج سال را با کنستانتینوس دوکسیادیس گذراند و در پروژه های مسکونی پاکستان و عراق و پروژه تحقیقاتی شهر آینده، با او همکاری کرد. این دوره با وجود اینکه در اواخر 50 سالگی اش بود، یکی از پربارترین دوران فعالیت فتحی بود. پس از آن بود که او با ایده های شهرسازی جنبش مدرن ارتباط گرفت و سیستمی سازیِ تئوریکی از تفکرات خود را در پیش گرفت.
فتحی برای پروژه نیو باریس که دومین اثر وی برای طراحی یک شهر کوچک است، به مصر بازگشت، جایی که یک شهرک روستایی است که بخشی از آن از سال 1965 ساخته شده بود. کمبودِ کلی منابعِ اقتصادی به همراه جنگ شش روزه ای که ساخت و ساز روستا را در سال 1967 قطع کرد، موجب شد ادامه پروژه هرگز از سر گرفته نشود. چند واحدی که در آن سال ساخته شد، اکنون به عنوان خرابه ای مدرن در میانه صحرا باقی مانده است. در نیو باریس، تکنیک مونتاژ فتحی به قاعده ی طراحی، تبدیل شد که ناشی از چیزی بود که او در یونان درباره ایده طبقات اجتماعی آموخت، یعنی مفهومی که دوکسیادیس در پروژه دیناپولیس یا شهر پویا گنجانده بود. مانند بیشتر پروژه های فتحی، آجرهای گلی به عنوان مصالح ساختمانی انتخاب شد.
این مصالح ارزان و موجود در سایت، دارای ارزش های اخلاقی و پرمعنی می باشد. به طور معمول، شهرها و روستاها با گذشت زمان و به صورت مرحله ای ساخته می شدند. طراحی یک شهرک جدید مستلزم توانایی انطباق شرایط جدید با شرایط موجود است که فقط با مصالح محلی امکان پذیر است. بعلاوه، کشاورزان مصری همیشه برای ساخت خانه های خود از خاک رس استفاده می کردند. فتحی، آجرِ گلی را به دلیل بیان نمادینش و طنینی که با زمینه داشت، مناسب ترین مصالح می دانست. به گفته وی، استفاده از گل منجر به نتیجه ای می شود که از نظر بافت و رنگ آن "طبیعی می باشد. این گل، همان رنگِ محیط است، این یکی از جنبه های اعتقادی است."
اگرچه مصالح ساختمانی نیو باریس و نیو گورنا یکسان است ولی وقتی این دو پروژه را باهم مقایسه می کنیم، می بینیم که نیو باریس مهارت معمارانه بیشتری در استفاده از عناصر سنتی را نشان می دهد که از سنت مصر یا عرب امانت گرفته و سپس به زبان معماری جدیدی انتقال می دهد. در نیو گورنا، بیشتر ساختمانهای عمومی، بیانی مستقیم از معماری باستانی یا بومی بودند، در حالی که در نیو باریس آنها نتیجه اثری خلاقانه از خود سنت بودند، نه تقلید از آن بلکه از نو اختراع کردن آن.
در دهه 70، فتحی چندین ویلای سنگی خارج از قاهره ساخت که توسط خانواده های ثروتمند مصری خریداری شد. به طور متناقضی، معماری که تمام زندگی خود را وقف ساخت و ساز برای فقرا کرد، در میان طبقات بالاتر جامعه، موفق تر بود. شاید این به دلیل شناخت طبقات ثروتمند از ارزش فرهنگی کار فتحی باشد، که اغلب مورد استقبال عموم مردم قرار نگرفته است، یعنی همان عمومی که با تعقیب اسطوره های غربی و پیشرفت و مدرنیته آن ها، به سختی ایده زندگی در خانه های سنتی ساخته شده را می پذیرند. خود فتحی در این باره می گوید: " فرهنگ ضعیف دهقانان چه سپری را می تواند در مقابل حمله پر سر و صدا صنعت غرب بالا نگه دارد؟"
این خانه های سنگی را می توان مظهر تحقیق در مورد خانه های سنتی عرب دانست که وی در دهه 1930 آن را آغاز کرد. در حالی که استفاده از طاق ها و گنبدها در اصل به دلیل انتخاب آجرهای گلی توسط فتحی به عنوان مصالح اصلی ساخت و ساز وی بود، در این مرحله از کار حرفه ای وی، استفاده از این فرم ها به قدری در معماری وی نهادینه شد که از آنها در زمینه های مختلف و با مصالح مختلف استفاده می کرد. نمایش نهایی این رویکرد را می توان در آخرین پروژه مسکونی وی یافت که برای بنیاد اسلامی دارالاسلام بود که در سال 1982 در نیومکزیکو افتتاح شد، اگرچه این روستا در منطقه ای عربی نبود اما او از همان زبان و مصالحی که به بخشی جدایی ناپذیر از شاعرانگی او تبدیل شده بودند، استفاده کرد.
سالهاست که پروژه های فتحی به عنوان زبانِ پست مدرنِ بومی توصیف می شوند و اخیراً او دوباره به عنوان استاد ایده ای متفاوت در فهم از مدرنیته مطرح شده است، اگرچه هنوز اثارش کارهایی مبتکرانه با سنت، با هدف بیان یک عربیت گمشده اند. فتحی تعداد اندكي، شاگرد تعلیم داد كه همچنان در استفاده از الگوهاي غربي در فرهنگ معماری عرب پرهيز كنند. در واقع از زمان شروع تحقیقات فتحی در مورد سنت، تغییر چندانی صورت نگرفته است، در حالی که روش ساخت معماری او به تدریج به یک سبک تقلیل یافته و به نمادی برای طبقه ثروتمند تبدیل شده است. اما تحقیقات او پایان نیافته است: کتاب او در مورد گورنا به بیش از 20 زبان ترجمه شده است و در دراز مدت، یک درس ارزشمند در معماری را برای نسل های بعدی به جا گذاشته است.