پل ویریلیو از نخستین نوشته هایش همیشه مواجهه ای انتقادی با جنگ رو به گسترش تصاویر داشته است، به گمان او تکلیف برخوردهای اینده در طیف الکترومغناطیسیِ جنگ های اطلاعاتی و سایبرنتیکی ای روشن خواهد شد که بر سر ترغیب کردن و منصرف کردن در می گیرند. او اصطلاحاتی مانند قلمروزدایی، خانه به دوشی یا دولت انتحاری را معرفی می کند، اصطلاحاتی که دلوز و گاتاری ان ها را می گیرند و در اثر خود فلات هزارتکه، بسط شان می دهند. پل ویریلیو اما مدل پن اپتیکون یا سراسربین میشل فوکو را به سطحی از انضباط و کنترل تعمیم می دهد که بر فراز مدار زمین قرار گرفته است و تحلیل ریزبینانه ای ارائه می دهد از اینکه چگونه تکنولوژی های جدید دیدبانی و سازمان کنترل که توسط ائتلاف های استراتژیک نظامی، جماعت های صنعتی و علمی ابداع شده اند، راه خود را به درون بخش های غیر نظامی و سیاسی می گشایند تا یک دولتِ جهانیِ ترس برپا کنند. . . پل ویریلیو به ترسی که والتر بنیامین از سیاست زیبایی شناختی شده داشته اتکا می کند تا نشان دهد که چگونه سیاست ورزی مبتنی بر سوبژکتیویته، که دیگر نه می خواهد و نه می تواند تمایزهای بازنمایانه بین امر واقعی، امر بصری و امر مجازی را حفظ کند، در امر زیبایی شناختی ناپدید می شود. در هم امیختگی لجستیک ادراک حسیِ نظامیْ سینماییْ فنیْ علمی این ناپدید شدن را تسهیل می کند، همه اقتصادهای رویت و قدرت، بقایای حضور مثل حوزه ی دید خطی قرن پانزدهمی ادراک حسی، سیاست ورزیِ ملیْ منطقه ای، ذهنیت دکارتی، فیزیک نیوتونی، توسط یک ماشین جنگی نسبی گرا، کوانتومی، ماورای سیاسی هماهنگ می شوند و سرانجام به تابعیت ان در می ایند. در قاموس سیاسی، این بدان معناست که ژئوپولتیک توسعه طلبی و استعمار برون زاد جای خود را به کرونوپولیتیک تمرکز و استعمار درون زاد داده است. جنگ موقتی هم، به واسطه ی ضرورت ها و تدارک های بی پایان بازدارندگی و شبیه سازی، جای خود را به جنگ ناب لجستیکی و دائمی می دهد.