طرح های شهری میانه ی قرن بیستم همچون طرح لوکوربوزیه برای چاندیگار و طرح لوسیو کوستا برای برازیلیا دارای یک نظم هندسی متحدند، نظمی که محاسبه ای برای رشدهای پی آیندی شهرهای طراحی شده ندارند، در مورد برازیلیا حتی مجموعه مسکونی مناسب برای اسکان کارگرانی که شهر را ساختند هم در نظر گرفته نشد. امروزِ روز هر دو شهر که تحت شمول یک هندسه ایده ال گرا شکل گرفته اند با چالش های عمده ای مواجه اند، بخش های وسیع خالی چاندیگار نشان دهنده ی یک بحران اساسی در پلانْ سازیِ شهر و درک از مقیاس های بزرگ و فرابزرگ دارد و حلقه های بیرونی رشد کننده برازیلیا که منجر به انباشت مجموعه های مسکونی برنامه ریزی نشده غیررسمی گردیده از مهمترین معضلات این نظام طراحی است. پاریس طراحی شده توسط هوسمان هم دچار همین بحران بود؛ مدرنیزاسیون دراماتیک هوسمان، منجر به تولید مناطق بزرگ شهری ای گردید مالامال از سکونت گاه های غیر رسمی ای که بیرون از استحکامات 1844 در پاریس شکل گرفتند. در هر سه ی این برخوردهای پدرسالارانه با شهر، نوعی از خامْ خیالی یوتوپیایی مدرنیستی موج می زند که بارها و بارها در بلندای تاریخ با لحن های متننوعی تکرار و به پاسخ های مشابه رسیده اند.