یکی از مواردی که در سینمای پست مدرن با ان مواجه ایم، نه فقط گوناگونی عناصرِ سبکی، همچنین چندگانگی ارجاعات فرهنگی است. فیلم های مدرن صرفا از پس زمینه ای فرهنگی بهره می گیرند ـ دوره ای تاریخی یا یک فولکلور ملی مشخص ـ که در اغلب موارد به واسطه جهان فانتزیِ خود مولف دگرگون می شود؛ در حالی که جهان فانتزیِ فیلم های پست مدرن عناصر مختلفی را از پس زمینه های فرهنگی متفاوت برمی گزینند. در فیلم های مدرن یک پسْ زمینه ی فرهنگیِ سنتی به مثابه چارچوب گفتمان مولفانه ی تکین کارکرد می یابد و بخشی از روایتِ مولف است. در سینمای پست مدرن گفتمان مولفانه از بازْگفت های فرهنگی گسسته می شود یا اگر دقیق تر بگوییم، خود گفتمان مولفانه به بازْگفت فرهنگی بدل می شود.فیلمْ سازْ مولفِ مدرن یا در مقام یک جایگاه یا کارکرد روایی انتزاعی پدیدار می شود ـ برای مثال در فیلم های کارگردان های رمان نو ـ یا در مقام یک فرد حی و حاضرـ فلینی، وایدا، تارکوفسکی، گدار. فیلمْ سازْ مولفِ پستْ مدرن به یکی از نقش های بازی شده در روایت بدل می شود. فیلمْ سازْ مولفِ مدرن در مقام یک آفریدگار مطلق العنان پدیدار می شود، در حالی که فیلمْ سازْ مولفِ پستْ مدرن در نقش های مختلفی مضمحل می شود. بهترین مثال و نمونه ی مولف در سینمای پست مدرن نانی مورِتی است که برخلاف فدریکو فلینی ـ سلف مدرنیستی اش ـ به شخصیت اصلی فیلم هایش بدل می شود. او صرفا نظرْگاه شخصی خودش درباره عناصر مختلف جهان را در اختیار نمی گذارد و در مقام مغز متفکرِ جهان در پس زمینه باقی نمی ماند؛ بلکه او در نقش های مختلفِ مولفانه در فیلم های خودش پدیدار می شود و هر یک از نقش ها گفتمان مولفانه ی متفاوتی را بازنمایی می کنند.